محمدرضا شجریان رفت. رفتنی که غافلگیر کننده نبود. آنچه
غافلگیر کننده بود، نه برای مردم، بلکه برای حکومت و کانون
اصلی قدرت، بازتاب رفتن او در میان مردم بود. آنها که صوت او
را ممنوع کرده و نام و تصویرش را به حصر برده بودند، اگر اندکی
دوراندیشی داشتند، می فهمیدند که با حصر و ممنوعیت نمی توانند
کسانی را به فراموشخانه بفرستند که نام و هویت ملی شان در
حافظه مردم باقی می ماند. آنچه حکومت با شجریان کرد، هرگز
فراموش نخواهد شد و از جمله سیاه ترین اوراق دفتر تاریخ جمهوری
اسلامی است. همه میدانیم که پیکر او را به زادگاهش (مشهد)
بردند و به حق، در آرامگاه فردوسی به خاک میهن سپردند. اخبار
مربوط به پیام هائی که در پی در گذشت شجریان انتشار یافت و
واکنش هائی که در مقابل بیمارستان جم و یا در بهشت زهرا و یا
بیرون از محل مراسم نماز بر جنازه او صورت گرفت، تکرار دانسته
های دو روز گذشته مردم ایران است و ضرورتی ندارد. نماز بر پیکر
او را حجت الاسلام دعائی سرپرست روزنامه اطلاعات خواند. هر
اندازه که او برای روزنامه اطلاعات اعتبار و آبرو فراهم کرد،
حسین شریعتمداری روزنامه کیهان را بی اعتبار و بی آبرو کرد.
زبان روزه مردم ایران، پس از چهره در نقاب خاک کشیدن شجریان
نیز با ربنای تاریخی او باز خواهد شد. بانگ او در ارگ بم برای
همیشه طنین انداز است، او فریاد یک ملت انقلاب کرده علیه بیداد
دهه 60 و بر باد رفتن انقلاب آنها بود. صدای او و ترانه ها و
غزل هائی که از لابلای دیوان حافظ و سعدی و شمس بیرون کشید و
خواند تاریخ شفاهی 40 سال گذشته در بطن موسیقی ایران است. او
رفت و ننگ و نفرت را برای آنها که تفنگ به روی مردم کشیدند و
حاضر نشدند "تفنگشان را زمین بگذارند" باقی گذشت.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 10 اکتبر 2020 |