تاج بخشی قصهای قدیمی و دامنهدار است و ما در طول تاریخ با
تاج بخشهای خادم و خائن مواجه بودهایم که تاریخ دانها و
اهالی سیاست بهخوبی بر این تفکیک واقف هستند. بعضی از
تاجبخشها قلعه را از درون برای دشمن باز میکردند تا دشمن
بیاید، شاه را از میان ببرد و تاج وی را به سر نهد. اینها
خائنین به شاه قبلی.
نمونه این قبیل افراد، ابراهیم خان کلانتر است. وی در دستگاه
زندیه بود اما به لطفعلیخان خیانت کرد و تاج را به آقا
محمدخان سپرد و به خدمت دربار جدید درآمد. در دوره قاجار
همچنین میتوان به میرزا تقیخان اشاره کرد. امیرکبیر نیز راه
تاج بخشی را پیمود و تا مدتی شاه جوان، ناصرالدینشاه، را
اداره کرد.
بعضی از تاج بخشها در دوره پهلوی متولد شدند. پهلویها از
کلمه تاج بخش تنفر داشتند چه رضاشاه و چه محمدرضاشاه. آنها
میخواستند بگویند در یک فرآیند طبیعی و براساس کفایتشان به
قدرت رسیدهاند و خود، تاج بخش خود بودهاند. مثلاً رضاشاه
به رغم آنکه افرادی مانند سیدضیاء طباطبایی و عبدالحسین
تیمورتاش یاریاش دادند تا به قدرت برسد، سیدضیاء را به فلسطین
تبعید و تیمورتاش را حذف (دستور قتلش را در زندان داد) کرد.
این رویه پرافت و خیز درباره سایر افراد مؤثر از جمله
علیاکبر داور و فیروز میرزا نصرتالدوله نیز طی شد؛ اولی
خودکشی کرد و دیگری حذف (و سپس همان سرنوشت تیمورتاش را پیدا
کرد) شد.
در زمان پهلوی دوم نیز بسیاری از افراد کمک کردند تا محمدرضا
صاحب تاج و تخت شود که بعضی از آنها ادعای تاجبخشی داشتند.
یکی از آنها فضلالله زاهدی بود که الحق کمک فراوانی به شاه
کرد و میگفت شاه مدیون من است. این حرفها به گوش شاه میرسید
و یکی- دوسالی تحمل شد. زاهدی از محبوبیت نسبتاً بالایی (در
ارتش) هم برخوردار بود، بهطوری که در شعارها گفته میشد:
زنده باد شاه!
جاوید باد زاهدی!
به هر حال، در نقطهای شاه احساس کرد فرعی زائد بر اصل شده
است. لذا کم کم او را نمدمال کرد و محترمانه به سوئیس فرستاد و
زاهدی تا انتهای عمر در آنجا ماندگار شد.
از جمله تاجبخشهای بعدی، آیتالله کاشانی و من تبع او بودند.
کاشانی و به خصوص فلسفی کمک زیادی به سقوط مصدق کردند و ابتدا
تکریم شدند. حتی فلسفی در رادیو نطق میکرد و توانست با کمک
تیمسار باتماقلیچ حضیرهالقدس بهاییها را تخریب کند. اما با
آرام شدن فضا، کاشانی خانهنشین شد (شاه دستور داد داد او را
"سید کاشی" بنامند) و پسرش نیز به طرز مشکوکی از دنیا رفت و
فلسفی نیز اسیر لانه پرستو شد.
دیگری مظفر بقایی، رئیس حزب زحمتکشان بود. او نیز به مصدق
خیانت کرد و به کودتاگران پیوست و همچون زاهدی انتظار داشت بعد
از کودتا نخست وزیر شود. شاه به او نیز اعتنایی نکرد و حزباش
را منحل کرد و بقایی تا آخر عمر سرگردان بود.
بعضی لاتها نیز همراه کودتا شدند. آنها ادعای تاجبخشی
نداشتند اما به هر ترتیب سهم خاص خود را طلب میکردند. مثلاً
شعبان جعفری و طیب حاجرضایی. شعبان، (که مدت های به شعبان تاج
بخش معروف شده بود) مجوز باشگاه گرفت و مقرب شد و طیب انحصار
واردات موز را به دست آورد. البته طیب بعدها توسط حاجی عراقی
جذب شد، به نهضت
۱۵
خرداد پیوست و نهایتاً اعدام شد. یکی دیگر از این دسته افراد،
آخوندی بود بهنام شمس قناتآبادی. او نیز جز اذناب کاشانی بود
و تنها بهرهاش از فعالیت سناتوری بود؛ بهنحوی که عبا و عمامه
را کنار گذاشت، خالکوبی کرد و ملک تاج آیرملو (مادر محمدرضا
پهلوی) را به عقد موقت خود درآورد. همچنین میتوان به نواب
صفوی اشاره کرد که او نیز همدل با کودتاگران بود و النهایه به
منزل مقصود نرسید (و سرانجام نیز اعدام شد)
تاجبخشی و تبعاتاش اختصاص به ایران ندارد. در میان کشورهای
جهان سوم نمونههای دیگری میتوان یافت که این رویه جریان
داشته است. مثلاً حسن البکر کمک زیادی به قدرت گرفتن صدام کرد
و دست آخر به دست صدام از میان رفت. یا در نمونه شرقی، و
بهطور مشخص در دادگاههای مسکو میبینیم که با صحنهگردانی
استالین افراد مؤثر شوروی سابق از جمله زینوویف، کامنف،
بوخارین و… حذف شدند. غرض آنکه تاجبخشهای تاریخ سرنوشت خوبی
پیدا نکردند و این قصه را میتوان از تخصیص فراتر برد و تعمیم
داد.
(توضیحات داخل پرانتز از پیک نت است)
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 14 ژوئیه 2020 |