| 
                  
                   
					
					  
					
					
					این هفته به مناسبت عید فطر شماری از کارگران و فعالان 
					سندیکایی کشور که در دهه اول انقلاب به آنها "مستضعفان" 
					می گفتند و قرار بود وارث حکومت باشند مشمول عفو ملوکانه قرار 
					گرفته و از زندان آزاد شدند. ظاهرا جمهوری اسلامی از یکسو 
					فهمیده که با زندانی کارگران مشکلی حل نمی شود و از سوی دیگر 
					غیر از چماق و زندان و اعدام راه دیگری بلد نیست. این وضع هم 
					قابل دوام نیست. اگر می خواهیم مانند همه کشورهای پیشرفته جهان 
					در کشورمان تولید صنعتی ملی داشته باشیم و از وابستگی به 
					واردات کالاها و نوسانهای آن خلاص شویم و زندگی 
					شرافتمندانهای را برای مردممان تامین کنیم باید ملزومات یک 
					اقتصاد تولیدی را که یکی از آنها وجود نهادهای نمایندگی کارگری 
					و سندیکاها و اتحادیهها هست بپذیریم. چنانکه هم اکنون در 
					بسیاری از کشورهای اروپایی کارگران برای ثبت نام در شمار 
					بیکاران و گرفتن حقوق بیکاری باید از طریق سندیکا اقدام کنند و 
					در آنجا ثبت نام کنند. یعنی دولتها باری را هم از دوش خودشان 
					برداشتهاند و آن را به سندیکاها سپردهاند که با حق عضویت خود 
					کارگران تامین مالی می شود. نمی توان گفت که می خواهیم از یکسو 
					اقتصاد تولیدی داشته باشیم و از سوی دیگر سندیکاها را 
					غیرقانونی و نمایندگان کارگران را زندانی کنیم. وضع کنونی 
					جمهوری اسلامی دقیقا این را نشان می دهد.   
					
					
					سیاست جمهوری اسلامی در دوران رهبری آقای خامنهای تحت عنوان 
					"سیاستهای اصل چهل و چهار" که تغییر ماهیت آن در قانون اساسی 
					به اراده ایشان صورت گرفت، بر محور از بین بردن صنایع بزرگ ملی 
					پایهای و استراتژیک و دارای تمرکزهای کارگری قرار داشته 
					است. برنامه حکومت فقط اجازه دادن به شکلگیری کارخانههای بزرگ 
					در جایی است که جزیی از چرخه تولید داخلی در کشور نباشد، مانند 
					صنایع فولاد و پتروشیمی. محصولات این صنایع جزیی از صادرات 
					مواد خام و نیمه خام و ارزان تر کردن کالاهای تولیدی دیگر 
					کشورهاست و نه بخشی از اقتصاد ملی در ایران. یعنی اگر کارگران 
					این صنایع اعتصاب کنند می توان در آنها را بست و جلوی تولید را 
					گرفت بدون آنکه هیچ مشکلی برای بقیه بخشهای اقتصاد ایران 
					ایجاد شود. در موارد دیگر هم از طریق نظامی کردن صنایع و تشکیل 
					بسیج در کارخانهها می کوشند جلوی شکلگیری تشکلهای کارگری را 
					بگیرند که البته روزبروز ادامه آن دشوارتر می شود.  
					
					
					در چارچوب همین برنامه، الویت اقتصادی به تجارت و خدمات و 
					صنایع تبدیلی مواد خام که در واقع جزیی از چرخه تجارت و خام 
					فروشی هستند داده شد و برخی صنایع تولیدی نیز که کالاهای 
					پرمصرف خانوارها را تولید می کردند و رقیب واردکنندگان سامسونگ 
					و ال جی و غیره محسوب می شدند به ورشکستگی کشیده شدند. سرنوشت 
					هپکو و ارج و آزمایش و گروندیگ نمونهای است از آنچه بر کشور 
					گذشته و می گذرد. نتیجه همه اینها وابسته شدن روزافزون اقتصاد 
					کشور به صادرات نفت و مواد خام و کشاورزی و واردات کالاهای 
					مصرفی و صنعتی گردید.  
					
					
					سیاست نابودی صنعت ملی و تشویق تجارت و خام فروشی اکنون با 
					ادامه تحریمها که جلوی صدور مواد خام کشور را سد کرده به بن 
					بست خورده و تا زمانی هم که اقتصاد ایران بر مدار سودآوری 
					می چرخد این وضع ادامه دارد زیرا سودآوری در ایران از طریق 
					تجارت و خام فروشی و صادرات محصولات کشاورزی بسیار سهل تر است 
					تا از طریق تولید صنعتی، و مخاطرات اجتماعی آن یعنی خطر شکل 
					گیری سندیکاها و اتحادیههای کارگری را هم برای قدرت ندارد. 
					خطر متقابل شکلگیری بیکاری و فقر و فلاکت را هم می کوشند از 
					طریق نهادهای خیریه و صدقه کاهش دهند.   
					
					
					بنابراین می توان گفت نظام اقتصادی و اجتماعی ایران دارای چهار 
					پایه و سمتگیری است: 
					
					
					1- جلوگیری از شکلگیری صنایع بزرگ تولید کننده برای بازار 
					داخلی و دارای تمرکز کارگری 
					
					
					2-  الویت دادن به تجارت و خدمات و فعالیتهای مالی و صنایع 
					صدور مواد خام و تبدیلی 
					
					
					3- تشویق بی پشتوانه شرکتهای دانش بنیان که بدون نیاز به بهره 
					گیری وسیع از نیروی کار جزیرههای بی ارتباطی از فن آوری و 
					دانش روز را در ایران بازتولید کند.  
					
					
					4- باز کردن راه دستفروشی و کولبری و مسافرکشی و زورگیری و 
					جنایتکاران حرفهای و ... از یکسو و ایجاد نهادهای خیریه و 
					صدقه و توسل به یارانه نقدی بجای فراهم کردن شرایط اشتغال، از 
					سوی دیگر. 
					
					
					مجموع این سیاستها در خدمت آن است که بزرگترین سودآوری را 
					برای وابستگان حکومت تامین کند و همزمان با آن مانع شکلگیری 
					نهادهای مدنی و مردمی که برای حکومت دردسر ساز باشند شود. این 
					وضع اقتصاد ایران را به سمت فروپاشی هدایت می کند و اگر درآمد 
					نفت نبود تا بحال دهها بار بیش از این فرو پاشیده بود. برای 
					متوقف کردن این جریان و تغییر سمت اقتصاد ایران به سمت تولید 
					صنعتی و شکوفایی و رفاه عمومی باید ملزومات یک اقتصاد تولیدی 
					را پذیرفت و به آن تن داد ولو اینکه برای حکومت و قدرت خطر 
					ایجاد کند. با زندانی کردن نمایندگان کارگران و ممنوع کردن 
					سندیکاها نمی توان اقتصاد تولیدی صنعتی را در کشور توسعه داد. 
					فشار تورم و فقر و فلاکت خانوارهای کارگری را هم نمی توان بر 
					دوش تولیدکنندگان و صاحبان سرمایههای کوچک و متوسط قرار داد. 
					کدام تولیدکننده کوچک و متوسط می تواند آنچنان دستمزدی به 
					کارگران خود بدهد که بتوانند از عهده هزینههای سرسام آور 
					مسکن، بهداشت و آموزش و خدمات اولیه بر آیند؟ بنابراین راهی 
					برای رشد صنعتی جز یک سمتگیری سوسیالیستی در پایه اقتصاد و 
					تامین آموزش و پرورش و بهداشت و خدمات عمومی برابر و رایگان یا 
					ارزان برای همه مردم وجود ندارد. سمتگیری سوسیالیستی همچنین 
					باید هدف اقتصاد را از سودآوری به رفع نیازهای متنوع و بنیادین 
					مردم تغییر دهد. مسیر یک تولید صنعتی پیشرفته و شکوفا در ایران 
					از مسیر چنین سمتگیری عبور می کند.  
					 
					
					
					
					
					
					به تلگرام پیک نت بپیوندید 
					
					
					
					https://telegram.me/pyknet 
					@pyknet 
					 
					
					 پیک نت 30 مه 2020  |