دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در گزارشدهی روزانه خود در
۳۰ فروردین (۱۸ آوریل) گفت :«این (بیماری کرونا) میتوانست قبل
از اینکه آغاز شود در چین جلوی آن گرفته شود [اینک] همه دنیا
دارد از آن عذاب میکشد. اگر اشتباه بوده که هیچ، اما اگر با
علم و اطلاع آنان بوده، بله، قطعا تبعاتی [برای آن کشور] خواهد
داشت.»
ترامپ همچنین کمکهای آمریکا به سازمان بهداشت جهانی را به
دلیل تمجید سازمان مزبور از چین برای تلاشهایش در مبارزه با
کرونا قطع کرد. وی سازمان مزبور را به «چین مداری» متهم کرد.او
پیش از این نیز کلمه « ویروس چینی» را به کار برده بود. چنین
بنظر می رسد که حملات لفظی اخیرا ترامپ علیه چین به عنوان مسبب
شیوع کرونا به دلیل شکست فاحش آمریکا در مبارزه با بیماری بوده
است. آمارهای منتشره روزانه مبتلایان و قربانیان ویروس توجه
جهانیان را به سهل انگاری دولت ترامپ در آغاز شوع بیماری جلب
کرده است.
حملات شدیدی که بویژه در روز های اخیر نسبت به چین آغاز شده
تنها از سوی ترامپ نیست. سناتورهای آمریکائی از جمله «تد
کروز» و «تام کاتن» و «جاش هاولی» که حتی لایحه گرفتن غرامت از
چین را آماده کرده اند، و تعداد دیگری از سیاستمداران آمریکا
نیز در همین مسیر حرکت میکنند. در اواخر ماه مارچ، وزیر امور
خارجه آمریکا، در کنفرانس هفت کشور صنعتی که به شکل ویدئوئی
برگزار شد، اصرار کرد که نام بیماری کرونا به «ویروس ووهان»
(اشاره به شهری در چین که بیماری از آنجا آغاز شد) تغییر پیدا
کند. اندیشکده دست راستی «انستیتوی آمریکن اینترپرایز» نیز
اخیرا ادعا کرده است، تعداد واقعی مبتلایان در چین ۳ میلیون تن
بوده است. دلیل این تهاجم شدید و همه جانبه به چین میتواند
نگرانی و احساس خطری باشد که نسبت به از دست رفتن جایگاه
آمریکا به عنوان قدرت برتر جهان احساس می شود، مطالب متعددی
حتی به شکل اخطار در مورد احتمال بیرون آمدن چین به عنوان
پیروز رقابت بین دو قدرت بزرگ اقتصادی در دنیای «پساکرونا» در
نشریات آمریکائی از جمله «فارن افرز» دیده میشود. «ادوارد
آلدن»، عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا در مصاحبهای
میگوید: اپیدمی کرونا تاکیدی است بر اینکه آمریکا دیگر آن نقش
یک سیستم بسیار کارآمد و پیشرفته را ندارد. اروپائیها در
گذشته به آمریکا با نگاهی آمیخته به خوف و احترام
مینگریستند... اما اوضاعی که ایجاد شده این تصور را استحکام
میبخشد که آمریکا اکنون دیگر چیزی برای آموختن به بقیه دنیا
ندارد... این باعث خواهد شد در مواردی تعدادی از کشورهای دنیا
از سیاست های آمریکا تبعیت نکنند. یک نمونه آن ماجرای اختلاف و
ادعای دولت ترامپ علیه شرکت چینی «هواوی» بزرگترین سازنده
تجهیزات ارتباطی در جهان است که عملا هیچ کشوری به خواسته های
ترامپ وقعی نگذاشت. یکی از نگرانیهای دولت ترامپ تشدید این
روند بعد از خاتمه یافتن داستان کروناست. طبق آمار سال ۲۰۱۸
چین ۱۲.۴ درصد از کل تجارت جهانی را در اختیار داشته و در
مقابل آمریکا ۱۱.۵ درصد.
فقط ظرف یک ماه گذشته در آمریکا ۲۲ میلیون تن درخواست حقوق
بیکاری کردهاند. چنین انقباض اقتصادی از بعد از جنگ جهانی دوم
سابقه نداشته است. بعضی از متفکرین روابط بین الملل مطرح
میکنند که «قدرت نرم آمریکا» همچنان آمریکا را به عنوان قدرت
برتر نگاه میدارد. قدرت نرم (در مقابل قدرت سخت که شامل قدرت
نظامی و اقتصادی است) که در واقع جوامع دیگر را جذب جاذبه های
فرهنگی و ارزش های سیاسی یک کشور میکند و باعث نفوذ آن
میشود. بطور مثال، نفوذ زبان انگلیسی دراغلب جوامع دنیا. اما
نباید فراموش کرد که دانشگاه آکسفورد انگلیس جلوتر از بهترین
دانشگاه های آمریکا و در مقام نخست قرار گرفته است. بنابراین
قدرت نرم آمریکا با وجود چشمگیر بودن تضمینی نیست که این کشور،
از اریکه ابرقدرتی نیفتد، همچنان که بریتانیا با وجود قدرت نرم
بالا از آن جایگاه افتاد. هر چند که بر اثر تحولات مربوط به
کرونا ممکن است آن تصویر قدر قدرتی آمریکا مخدوش شود و قدرت
اقتصادیاش تحلیل برود. با این اوصاف نگرانیها در آمریکا و
تلاشی که برای بیاعتبار کردن چین میشود، به دلیل رقابت با
چین و ترس از افول در دنیای «پساکرونا» و واگذار کردن موقعیت
برتر در صحنه جهانی به چین، قابل درک است. در مقابل «قدرت نرم»
چین ویژگی های خود را دارد. چین برعکس دوئل اروپائی و بویژه
آمریکا در طول تاریخ هرگز سرزمین دوردستی را مستعمره خود نکرده
است. ایجاد امپراتوریهای ماورای بحار تخصص اروپاییها بود، و
البته ژاپن هم برای مدت کوتاهی به این کار روی آورد. البته،
چین میتوانست در اوایل قرن پانزدهم میلادی جنوب شرقی آسیا را
مستعمره خود کند. و منابع لازم برای این کار را داشت و به
کشتیهای عظیمی مجهز بود که چندین برابر از ناوگان اروپاییها
بزرگتر بودند. اما با این وجود این کار را نکرد. در طول قرنها
چین با تکیه بر بزرگی و سطح بالای توسعهاش بر این کشورها مسلط
بود، اما رابطهای استعماری با آنها نداشته است. چین این
کشورها را اشغال نکرد و بر آنها حکم نراند. رهبران این کشورها
در ازای دسترسی به بازار چین و ضمانتهای مختلف، به امپراتور
چین خراج (مالیات) میپرداختند و به این ترتیب به شکلی نمادین
سیادت چین را به رسمیت میشناختند. از نظر تاریخی اروپا قاره
ای بسیار متجاوز و توسعه طلب بوده است. تاریخ اروپا پر از
جنگهای بیپایان است و همین جنگها در دوران توسعه طلبی
استعماری و جنگهای جهانی به سطح جهانی کشیده شد. توان نظامی،
اعمال قدرت در سراسر جهان و میل به تحمیل سبک زندگی خود به
دیگران، حتی با زور، نقشی اساسی در رویکرد اروپا داشتهاند.
باید توجه داشت 30 سال قبل غربیها فقط رهبران چین را
میشناختند ولی اکنون کسانی مانند «ژنگ ژی»، هنرپیشه، «یائو
مینگ»، قهرمان بسکتبال و «ژنگ شیائوگنگ»، در غرب چهرههای چینی
سرشناسی هستند. در مدارس سراسر اروپا و آمریکا شاگردان می
توانند از شش سالگی زبان ماندارین ( چینی) بیاموزند و هنگام
برگزاری بازیهای المپیک در لندن، آگهیهای به زبان چینی در
بعضی از اتوبوس های لندن دیده میشد. هنر باله گروه دولتی چین
مثل گروه دولتی آکروبات و سیرک چین در سطح جهان معروف تر شده
است. نباید فراموش کرد در شرایطی که زبان اول قریب ۸۴۰ میلیون
چینی ماندارین است، در سراسر جهان فقط زبان مادری ۳۷۵ میلیون
تن انگلیسی است و شمار کسانی که با زبان ماندارین آشنایی دارند
به خصوص در آسیا در حال افزایش است. قدرت فرهنگی و تمدن چینی
واقعا شایان توجه است و در طول تاریخ، همیشه شکوه و رونق خود
را داشته است. شمار گردشگران چینی به سایر مناطق دنیا در سال
۲۰۱۱ حدود ۷۰ میلیون تن بوده است. بیشتر این عده به نقاط نزدیک
به چین مانند هنگ کنگ، ماکائو و تایلند سفر کردهاند ولی شمار
چینیهایی که به آمریکا یا فرانسه سفر میکنند نیز در حال
افزایش است. از سوی دیگر (طبق آمار سال 2012) هر سال حدود ۳۰۰
هزار دانشجوی چینی برای تحصیل به خارج رفته و بخصوص
دانشگاههای آمریکا و استرالیا را انتخاب کرده اند. اغلب دانش
آموختگان چینی پس از اتمام تحصیلات به کشور خود باز میگردند.
تقاضا برای کالاهای لوکس و مارکدار اروپایی نیز در چین بسیار
زیاد است. فروش شراب نیز در چین افزایش یافته تا آنجا که این
کشور اکنون بیش از آلمان، شراب «بوردوی» فرانسه وارد میکند.
شاید یکی از چشمگیرترین پدیدهها تغییری است که در هنر چین
ایجاد شده است. سه تابلو از گرانترین ده تابلویی که در سال
۲۰۱۱ فروش رفت اثر نقاشان چینی بود.
اقتصاد چین که زمانی حجمش از اقتصاد ایتالیا کمتر بود به صورت
دومین اقتصاد بزرگ جهان درآمده است. در حال حاضر(2012 تاریخ
انتشار مطلب) ثروت متجاوز از یک میلیون چینی بیش از یک میلیون
دلار است و پیش بینی می شود ده سال بعد یعنی هنگامی که در سال
۲۰۲۲ نسل جدیدی رهبری چین را عهده دار میشود، این کشور برای
کسب مقام بزرگترین اقتصاد جهان رقیب آمریکا باشد. یک چنین
تغییر و تحولی در وضعیت اقتصادی چین، سبب شده که خصوصیات و
ماهیت تجارت جهانی نیز تغییر کند. چین اکنون بزرگ ترین
سرمایهگذار در آفریقا است و برای اولین بار آمریکا و اروپا را
از این لحاظ پشت سر خواهد گذاشت. علاوه بر این بیشترین
بدهیهای خارجی دولت آمریکا به چین است که خود میتواند تهدیدی
برای آمریکا باشد. داشتن نیروی نظامی مبالغه آمیز هیچگاه از
ویژگیهای چین نبوده است. در عوض پایههای اساسی قدرت چین
همچنان اقتصادی و فرهنگی خواهد بود. قدرت اقتصادی چین با توجه
به جمعیت زیادش، با گذشت زمان عظیمتر خواهد شد، و از قدرت
آمریکا در اوجش نیز فراتر خواهد رفت . چین بزرگترین شریک تجاری
بسیاری از کشورهای جهان است. به موازات و متناسب با قدرت
اقتصادی، نفوذ و قدرت سیاسی هم میآید. چین اگر بخواهد، می
تواند خواستههایش را به بسیاری از کشورهای جهان بقبولاند.
ادراک و برداشت چینیها از مفهوم زمان کاملا با غربیها متفاوت
است. آمریکاییها نگاهی کوتاه مدت دارند، اما چینیها به آینده
دور فکر میکنند. برای آنها یک قرن زمان زیادی نیست. دیالکتیک
تضاد را برملا می کند و میرندگی کهنه را. دیالتیک تاریخ اگر چه
زیگزاگی و ناهموار است، اما پیشرونده نیز هست. این حکم
دیالکتیک است که کهنه دفع و نو پدیدار شود.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 25 آوریل 2020 |