نه تنها جمهوری اسلامی، بلکه ایران در یک بزنگاه مهم
قرار گرفته است. شاید این بزنگاه را بتوان با آن 10
روزی مقایسه کرد که خرمشهر از ارتش عراق پس گرفته شده
بود و در بیت آیت الله خمینی مهم ترین بحث این بود که
ایران وارد خاک عراق شده و جنگ را ادامه بدهد یا خیر؟
که نظر موافقان ادامه جنگ بر مخالفان آن غلبه کرد و
جنگی فرسایشی و ویرانگر را روی دست ایران گذاشت.
ما اکنون هم شاهد همین موقعیت هستیم. عده ای معتقدند
پاسخ ترور هنیه در تهران را باید با موشک و حمله نظامی
به اسرائیل داد و عده ای معتقدند عجله نباید کرد و با
نگاه به اوضاع منطقه و جهان و موقعیت ضعیفی که اسرائیل
و دولت جنگی آن در داخل و خارج پیدا کرده نباید به
اسرائیل فرصت بقا زیر چتر جنگ با ایران را داد. (نگاه
کنید به مقاله بحران اقتصادی اسرائیل که در همین شماره
پیک نت منتشر شده است) آن دولت مثل سیب گندیده از درخت
خواهد افتاد و نیاز به شلیک موشک به آن نیست. درعین
حال که باید سوراخ های نفوذی و جاسوسی در داخل حکومت
را بست، اگر پاسخی هم باید به اسرائیل داد باید مشابه
همان کاری باشد که اسرائیل با ترور هنیه و امثال
قخرزاده کرد. جنبش حماس برای هنیه بسرعت یک جانشین
خواهد ساخت و اساسا هنیه نقشی تعیین کننده در جنبش
حماس نداشت، بلکه تابلوی علنی این جنبش برای مذاکرات و
گفتگوهای دیپلماتیک بود. اهمیت آن ترور عمدتا اینست که
اسرائیل با هدف کشاندن ایران به جنگ و حمله به تاسیسات
نظامی و اتمی و غیر نظامی ایران دست به آن زد.
نگاهی بیاندازیم به دوران بحث برای ورود قوای نظامی
ایران به داخل خاک عراق.
همان کسانی که در سال 1361 خواهان ادامه جنگ شدند،
بعدها سازماندهندگان جنبش ضد دوم خرداد شدند و بعدتر
طراح و حامی کودتای 88 شدند. همانها ایران را به
تحریمهای جهانی و خطر تشکیل ائتلاف بین المللی علیه
ایران در زیر فصل هفتم منشور سازمان ملل و در آستانه
سرنوشتی نظیر لیبی و یوگسلاوی بردند. آنها امروز هم
علیه بازشدن گره ترورهای اسرائیل در ایران با دست،
علیه تصفیه و پالایش نظام از افراد نفوذی کارشکنی می
کنند. آنها این راه را تنها مسیر بدست گرفتن کامل قدرت
و حذف مخالفان و ادامه تصفیه ناتمام همه مدافعان
انقلاب 57 می دانند. آنها در سال 1361 و پس از کشاندن
ایران به بیراهه ادامه جنگ با عراق در خاک آن کشور بخش
مهمی از ماموریت خود را انجام دادند.
از این نظر ماجرای عواقب ترور آقای "هنیه" در تهران
رویدادی تازه برای ما و ملت ما نیست. طی 45 سال گذشته
ایران ترورهای بسیاری را پشت سرگذاشته است که دست های
جاسوس ها و نفوذی ها در همه آنها فعال بوده است.
سازمان مجاهدین خلق قربانی همین دام شد و نفوذی های
درون حکومت و درون آن سازمان توانستند در یک بازی دو
طرفه، این سازمان را تبدیل به پیاده نظام شکست خوردگان
داخلی و خارجی انقلاب 57 کنند.
عراق متجاوز بود ولی طرفداران ادامه جنگ این متجاوز
بودن را به معنای نفی دیپلماسی تبلیغ کردند. اینکه
عراق متجاوز بود و خرمشهر را اشغال کرده بود، برای
آنها معنایش این بود که ما هم حالا، پس از بازپس گیری
خرمشهر باید برویم "پاتک" بزنیم و "مقابله به مثل" و
بصره را بگیریم.
همین استدلال را امروز هم در باره ترور "هنیه" می
کنند. اینکه اسرائیل در داخل ایران دست به ترور یک
مهمان خارجی زده برای آنها مجوز ماجراجویی جنگی شده
است.
با ترور هنیه، قطعا نبرد مردم غزه و مردم فلسطین با
اسرائیل دچار وقفه نخواهد شد و آنچه ایران باید بکند،
ادامه همان نقشی است که تاکنون در تجهیز و حمایت از
جنبش حماس و فلسطینی ها و حزب الله لبنان، حکومت
انقلابی یمن و تشکل های نیمه نظامی عراق و بویژه حکومت
سوریه داشته است.
این بخش از فعالیت ها، بمراتب مهم تر و تاثیر گذار تر
از پرتاب چند موشک به طرف اسرائیل و دریافت متقابل چند
موشک از طرف اسرائیل و ادامه آن، تا جنگ در خاورمیانه
است.
فکری برای نیروهای ناسالم درون حاکمیت جمهوری اسلامی
و نهادها و سازمانهائی که مثل قارچ و با اسامی مختلفی
مانند انصار حزب الله و یا انصار المهدی، انصار نصر و
یا عماریون به جان مردم و انقلاب چنگ انداخته اند باید
کرد.
کار کشور نباید به اینجا کشیده می شد که نفوذ اسرائیل
مانند سرطان خون در رگهای حکومت روان باشد و اسرائیل و
امریکا و انگلستان از بحران اقتصادی و فقر حاکم
استفاده کرده و با صرف کمترین هزینه افراد را به خدمت
بگیرند.
راه حل نه رجزخوانیهای جنگی برای مصرف داخلی است و نه
سرپوش گذاشتن بر واقعیت نفوذ و جاسوسی.
|