دیروز پنجمین روز [هفته دولت] هم تمام شد. از خستگی
نشد بیدار بمانم و بنویسم. گذاشتم برای بعد از نماز
[صبح]. اگر قبلا بود پیادهروی میکردم یا میرفتم
کوه. اما قبلا کجا، من کجا. دیروز چند وزیر از جمله
وزرای بهداشت و خارجه و صمت، تودیع و معارفه شدند.
صداوسیما به جای تودیع میگوید تکریم. لابد بهتر از
تودیع است. اما معارفه خانم [فرزانه] صادق و تکریم
[مهرداد] بذرباش سری صدتا از بقیه سوا بود. جو خاصی
حاکم بود.[فرزانه] صادق میخندید و خودش را زده بود به
آن راه. [مهرداد] بذرپاش نوعی ناراحتی داشت، انگار
میخواست زودتر برود منزل. بعد از مراسم فهمیدم پارسال
[مهرداد] بذرپاش، خانم [فرزانه] صادق را برکنار کرده.
احتمالا آنموقع حتی یک ثانیه هم به وضع امروز فکر
نمیکرده. من هم فکر نمیکردم [که رئیس جمهور شوم].
یاد این حرف مولا در نهجالبلاغه افتادم که فرموده
است: «يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ،
حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِي التَّدْبِيرِ»؛ [تقدير
الهى چنان بر محاسبات ما چيره شود كه تدبير، سبب آفت
باشد.]
کار [حسین] سیمایی [صراف] قشنگ بود که رفت دیدن استاد
شفیعی [کدکنی]. من که کارشناس ادبیات نیستم اما آقای
شفیعی را میشناسم. یکپا سلبریتی ادبی است.
إنشاءالله «طفلی به نام شادی» را در دولت ما پیدا
کند. شخصا بابت این دیدار از
PEZESHKIAN
پیامک دادم و از او تشکر کردم. به شوخی اشارهای هم
کردم به همشهریبازی مشهدیها. گفتم بد نبود [محمد]
باقر [قالیباف] را هم میبردی. جمعتان جمع میشد. در
جواب، استیکر قلب آبی و گل و خنده فرستاد.
اینکه سخنگوی دولت ممکن است خانم باشد درز کرده در
اخبار. سید [محمد] مهدی [طباطبایی] را صدا زدم که این
چه وضعی است؟ خندید که آقای دکتر! بنا به حرف خودتان،
خودمان درز دادهایم ببینیم از بین خانمهای توانمند،
گزینه دیگری راغب به قبول این شغل هست یا نه.
مهمترین اتفاق دیروز این بود که رفتیم خدمت رهبری.
اولین دیدار بود. تیم نگران بود. هنوز گرم نکرده باید
میرفتیم وسط زمین. گفتم توکل کنند. به جوانترها
تأکید کردم حواسشان به پروتکلها باشد، سلفی نگیرند،
نوت بردارند و خیلی به در و دیوار نگاه نکنند.
رهبری به ماجرای بازداشت پاول دوروف [مدیرعامل تلگرام]
اشاره کردند. مشخص بود نگران حال آن جوان در غربتاند.
باز هم به من ثابت شد که چقدر بهروز هستند. شهید [سید
ابراهیم] رئیسی را هم با [میرزا تقیخان] امیر کبیر
مقایسه کردند. مقایسه عجیبی بود. البته تعجبم را نشان
ندادم. خارج از پروتکلهای دیدار بود. کلاً همه جا
حواسم به پروتکلها بود به جز یک جا که کف پایم
میخارید
و
مجبور شدم با پایه میز عسلی جلویم آن را بخارونم.
میخواستم خم شوم با دست بخارانم، گفتم شاید پروتکلی
نقض شود و بریزند سرم و چند دقیقه از جلسه را از دست
بدهم.
درباره هماهنگی راجع به وزرا هم حرفهایی زدند که یک
جاهاییش میشود پیرهن جدید عثمان [خلیفه سوم] توی دست
جبهه پایداری. مخصوصا امیرحسین [ثابتی] که توی مجلس
بغلش هم کردم اما دلش با من صاف نمیشود.
خدا را شکر [محمد جواد] ظریف برگشت به جمعمان. در
دیدار با رهبری هم حضور داشت. خیلی اتفاق خوبی بود
برگشتنش. بدون او ریاست جمهوری برایم صفایی نداشت.
روحیه حساسی دارد. به ریز و درشت دفتر سپردهام کسی از
گل نازکتر به او نگوید جز خودم.
سر شب خبری دیدم روی تلگرام که فهمیدم [محمدرضا] عارف
درباره کیفیت نامطلوب خودروهای داخلی چقدر بهموقع
حرفهای تکراری زده. توی جاده شاهرود یک خودرو پراید
با یک شتر تصادف کرده بود و راکبان پراید یعنی دو جوان
نازنین کشته شده بودند ولی شتر سالم بود. پشیمان شدم
که با این وضع خودروها چرا اشارهای کردهام به موضوع
یارانه بنزین. گمانم نباید به این زودی حرفش را پیش
میکشیدم اما الخیر فی ماوقع. تا امروز خدا چه بخواهد.
|