ديپلماسی خارجی
در هيچ كشوری تابع فرامين
ابدی نيست. هر دولتی در
عرصه بينالمللی متاثر از
پايگاه اجتماعي، تعهد ملی و
منافع و مصالح كشوری كه
حاكميت آن را دراختيار دارد عمل
ميكند و فرامين ديپلماسی آن
نيز تابع همين پايگاه اجتماعي،
شرايط لحظه، توازن نيروی بينالمللي
و محدود بودن و يا گسترده بودن
پايگاه مردمی آن است.
سياست داخلی و عملكرد خانگی
هر حكومتی نيز جدا از روش و منش
در سياست خارجی نيست و متاثر
از همان شرايط و پيش شرط
هائی است كه در بالا برشمرده
شد.
رژيم شاه برای به جيب زدن ثروت
نفت و ريختن پول حاصل از اين
ثروت به جيب انحصارات اسلحهسازي
امريكا و انگليس نيازمند سركوب
مردم در داخل كشور، بستن
مطبوعات، جلوگيری از
آگاهی مردم و بستن همه روزنههای
سياسی بود و از دل اين غارت و
سركوب سياست پليسی در داخل
كشور و ژاندارمری در منطقه
بيرون آمده بود.
دكتر مصدق، از آنجا كه خود را در
برابر منافع ملی مردم ايران
متعهد ميدانست، از گشوده بودن
فضای سياسی كشور، آگاهی
مردم از آنچه حكومت ميكند و
حضور همگان در عرصه سياسی
دفاع ميكرد و از دل اين سياست
داخلي، سياست خارجی موازنه
منفی بيرون آمدهبود. موازنهای
كه پيش از كشاندن كشور به عرصههای
مخاصمه بينالمللي، كاهش قدرت
انگلستان در ايران را دنبال ميكرد
و ملی شدن نفت ايران از دل آن
بيرون آمد. او بين سه قدرت
انگلستان، اتحاد شوروی وقت و
امريكا موازنهای را به سود
منافع ملی مردم ايران برقرار
كرده بود و اين جمله تاريخی
وی در باره اتحاد شوروی تعريف
كاملی بود از مانورهاي
ديپلماسی خارجی او برای
حفظ منافع ملی مردم ايران: «حضور
شوروی در صحنه بينالمللی ضامن
تماميت ارضی ايران است» و
در سالهای اخير كه ديگر
اتحاد شوروی در صحنه بينالمللی
نيست شاهد واقعبينی مصدق و
ماهيت آن موازنه منفی هستيم
كه او، بعنوان فردی ملی و
طرفدار دمكراسی در داخل كشور
طراح و مدافع آن بود.
آيتالله خمينی نيز آنقدر
تيزبينی و شم
سياسی داشت كه عليرغم
تمام فشار سنگينی كه حتی
از سوی برخی چهرههای ملي-مذهبی
دولت موقت به وی وارد آمد،
زير بار تيرگی مناسبات
ديپلماتيك با اتحاد شوروی
نرود و در برابر طرح و توصيه
جناح راست جمهوری اسلامي
برای اشغال سفارت اتحاد
شوروي، همزمان با تصرف سفارت
امريكا و قطع مناسبات ديپلماتيك
با آن كشور مقاومت كند. او نيز
معنای حفظ موازنه منفی را در
چارچوب منافع ملی ايران و در
بازی بزرگ شطرنج جهانی
بخوبی دريافته بود، همانگونه
كه وجود فضای نيمه باز سياسي،
تا آغاز مرحله دوم و فاجعه بار
جنگ ايران و عراق را ضرورت ادامه
اين سياست بينالمللی خود ميدانست.
از دوران سلطه شاهان صفويه بر
ايران و سپس شاهان قاجار نيز به
كرات نمونههائی را ميتوان (با
در نظر داشت شرايط و ميزان
آگاهی و حضور مردم در صحنه
سياسی كشور) برشمرد و
تابلوی سياه ديپلماسی
خارجی و شيوه حكومت داخلی
آنها را در برابر ديدگان قرار
داد. ديپلماسی و شيوه
حكومتی كه تماميت ارضی
ايران را نتوانست حفظ كند و بخشهای
وسيعی از آن را برباد داد و
ليست بلندبالائی از قربانيان
ميهندوست و مدافع منافع ايران
را از خود برجای گذاشت.
به روزگاری كه ما در آن بسر ميبريم
نيز، باوجود همه تغييرات عظيمي
كه در طول ده سال گذشته در جهان
بوقوع پيوسته وضع همچنان
همينگونه است. از آنجا كه
حاكميت در جمهوری اسلامی
يكدست نيست و دو شيوه در دو صف
حكومتی روبروی هم ايستادهاند،
ديپلماسی خارجی نيز دستخوش
همان نوساناتی است كه شيوه
حكومتداری در داخل. آنكه
مذاكرات پنهان و زد و بند را ميخواهد،
همان است كه در داخل هم خفقان و
بده بستان در درون حاكميت را بر
آزادي، وجود مطبوعات غير
حكومتي، مردمسالاري، انتخابات
و جمهوريت ترجيح ميدهد و آنكه
فضای سياسی را باز ميخواهد
از ديپلماسی خارجی آشكار
دفاع ميكند. آنكه مدافع آدمربائی
و قتل در خيابان و جلوگيری از
راهيافتن اخبار آن به مطبوعات
است، همان است كه بده بستان با
انگليس و امريكا را در خفا پی
ميگيرد و آنكه بده بستان را به
زيان منافع ملی ميداند، از
انتشار كتاب و مطبوعات بيم
ندارد. آنكه منافع ملی را
قربانی حسابهای بانكی
خود ميكند، همان است كه از
فرامين ابدی سياست خارجي
دفاع كرده و سر به سنگ تحجر در در
داخل و خارج از كشور ميكوبد و
آنكه دغدغه تماميت ارضی و حفظ
منافع ملی را دارد از واقعبيني
در دو عرصه داخلی و خارجی
دفاع ميكند. سرگذشت 20 ساله
مناسبات ديپلماتيك با امريكا و
ديگر كشورهای جهان،
درجمهوری اسلامی تابعی از
سياست داخلي، متاثر از نبرد "كه بر كه"
در درون حاكميت و همان پيش شرطهائي
است كه در ابتدای اين سخن روز
آمد. منافع ملی مردم ايران در
عرصه بينالمللی همان
سرنوشتی را نداشته كه منافع
تودههای وسيع مردم در داخل
كشور داشته؟ آنكه منافع ملی
را برباد داده، همان نيست كه
منافع مردم را در داخل كشور غارت
كرده؟ و آنكه منافع ملی را
برباد داده و ثروت كشور را به
غارت برده دغدغه تماميت ارضی
كشور را ميتواند داشته باشد؟
اسلاف غارتگران امروز در
جمهوری اسلامی در نظام
شاهنشاهی چنين دغدغهای
را داشتند كه از ايشان انتظار
باشد؟ آنكه مدعی تبديل ايران
به ژاپن منطقه بود(آخرين شاه
ايران) و خود را مجسمه تمام قد
آئين آريائی معرفی ميكرد
اما ميلياردها دلار ثروت نفت را
به حسابهای بانكياش در
سوئيس منتقل كرده و روی گنج
جواهرات سلطنتی و دو بنياد
مالی آستانقدس رضوی و
پهلوی نشسته بود، دغدغه وطن و
آئين آريائی داشت كه نشستگان
بر گنج منتقل شده به آستانقدس
رضوی در خراسان و سازمانهای
عظيم مالی " بنياد
مستضعفان" ، "كميته امام"
، "بنياد نبوت" ، "بنياد
المكاسب" كه جانشين بنياد
پهلوی شدهاند داشته باشند؟
آن سياست خارجی كه از دل اين
مناسبات و پايگاههای
اقتصادی داخلی بيرون بيآيد،
نميتواند سياستی تابع
منافع ملی مردم ايران باشد و
كشاكش بزرگی كه اكنون بر سر
سياست خارجی جريان دارد،
بعنوان بخشی از همين كشاكش در
داخل كشور است و تا اين كشاكش
سرانجام قطعی خود را پيدا
نكند، سياست خارجی ايران نيز
–چه در خدمت منافع ملی و چه
برضد منافع ملي- سامان قطعی
نخواهد يافت. بنابراين، آنچه در
درجه نخست و بعنوان زيربنای
يك سياست خارجی منسجم و در
خدمت منافع ملی مردم ايران
اهميت دارد، بر سرانجام ملی
رساندن نبرد در داخل كشور و در
داخل حاكميت است. نبردی كه
اگر هرچه سريعتر به نتيجهأی
به سود جنبش ملی مردم ايران
نيانجامد دو حاصل زير را خواهد
داشت:
1- جناح راست با يورش به جنبش،
همچون يگانه امكان باقی
ماندن در قدرت حكومتي، تا آخرين
رمق( حتی با كنار گذاشتن قرآن
و اسلام) در خدمت امريكا و
انگليس قرار گرفته و خدمتگذار
آنان خواهد شد تا خود نيز بتواند
به غارت ادامه دهد (همانگونه كه
آخرين شاه ايران و كارگزاران آن
باقی ماندند)
2- آنكه مترصد فرصت برای حضور
مستقيم نظامی و غير نظامی
در ايران و رسيدن به همان
هدفی است كه جناح راست بدنبال
فرصتی برای تحقق كامل آن ميگردد،
منتظر زمان نشده و روی امواج
نارضائی غير قابل انكار مردم و
نا اميدی عمومی و رو به گسترش
از امكان تحولات در داخل كشور
سوار شده و كارگزارانی مخلوط
از جناح راست كنونی در
جمهوری اسلامی و جناح راست
اپوزيسيون جمهوری اسلامی در
خارج از كشور را سرهم كرده و
دروازههای ايران را به
روی اين فاتحان امريكائي-انگليسی
خواهد گشود.
در فصل پايانی مصاحبه مشروح
اخير رمزی كلارك، وزير اسبق
دادگستری امريكا، كه در دو
شماره گذشته پيك نيز ترجمه
فارسی آن عينا منعكس شد، نكتهای
بعنوان هسته مركزی
اميدواری امريكا برای بازگشت
كامل سياسی و حتی نظامی
به ايران عنوان شده كه اهميت آن
به مراتب فراتر و مهمتر از
تكرار مناسبات ضد ملی و آشكار
شده رژيم شاه با امريكا در سال
های پيش از انقلاب بهمن 57 است.
اين نكته را به مثابه بخشی از
ديدگاههای امروز سياستگذاران
كهنهكار امريكا همانقدر بايد
به خاطر سپرد كه توصيه سايروس
ونس وزير خارجه اسبق امريكا در
كنفرانس "ايران بعد
ازانتخابات دوم خرداد" در شهر
نيويورك را بايد بخاطر سپرد. ونس
در آن كنفرانس ابتدا عناصر يك خط
اعتدال را در جمهوری اسلامی
بر شمرد كه بخشی از جناح راست
مخالف اصلاحات و راستهای درون
جبهه دوم خرداد را در بر ميگرفت
و سپس به كاخ سفيد توصيه كرد تا
از اين اعتدال حمايت كند.
رمزی كلارك در مصاحبهای كه
در آرشيو پيك ميتوانيد آن را
بخوانيد بعنوان وصيتی
سياسی ميگويد روی يك
قيام مردمی بايد حساب كرد،
حتی اگر يكصدم مردم ايران
سر به شورش و قيام بردارند آنوقت
زمان ما(امريكا) فرا رسيدهاست.
اين دو توصيه كدام كارگزاران را در
داخل ايران دارد و زمينه تحقق آن
را چگونه فراهم ميكنند؟ به
داخل كشور بايد بازگشت، به آمار
59 در صدی فاصله گيری مردم
از حاكميت(نااميدی از تحولات)
كه در مطبوعات منتشر شده، به
گزارش "هشدار" نسبت به "انفجار
اجتماعي" كه تقديم خاتمی
شده، به اعترافی كه
روحانيونی نظير آيت الله
امينی و آيت الله
اردبيلی نسبت به ناممكن بودن
بسيج مردم برای دفاع از كشور
در برابر خطر خارجی كردهاند؛
به طرح جديد
"حذف" كه
عليه مطبوعات، كتاب و فيلم
تدوين و قوه قضائيه مجری آن
شده و به تلاش برای ايجاد
شكاف در جبهه دوم خرداد و بيرون
كشيدن كارگزاران سازندگی از
اين جبهه و پيوند دادن آن با
جبهه مخالفان اصلاحات و انجام كودتاي
مصلحان، به سخنان و موضع
گيريهای مدافعين و مخالفين
اين طرحها و توطئهها. بايد
دقت كرد و پيوند سياست داخلی
با سياست خارجی را جستجو كرد.
سياست خارجی از دل سياست
داخلی بيرون ميآيد!
|