در
آستانه پيروزی انقلاب پنجاه و
هفت و در روزهای نخست پيروزی اين
انقلاب، دو اقدام جنجال برانگيز
بنام حجتالاسلام هادی غفاری و
آيتالله صادقخلخالی ثبت است.
در اقدامی زود هنگام و نمادين،
بدستور اولی فاحشهخانه تهران
در انتهای خيابان سيمتری با
خاك يكسان شد و در اقدام دوم،
بدستور آيتالله خلخالي
بارگاهی كه برای رضاخان در شاهعبدالعظيم
ساخته و هر ميمهان خارجی را براي
نثار گل بر قبر وي، بعنوان
بنيانگذار ايران نوين به آنجا
ميبردند، با بلدوزر صاف و با
خاك يكسان شد.
كسی بخاطر ندارد كه مهندس بازرگان
و دولت موقت اعتراضی آشكار نسبت
به اقدام دوم كرده باشند و يا
مطبوعات سخنی به اعتراض در اين
باره نوشته باشند، مگر آنكه اين
تخريب بر اساس موازين شرعی بايد
صورت گيرد؛ اما در باره اقدام
اول هم دولت موقت معترض جدی بود
و هم مطبوعات. ويرانی سرپناه بر
سر مشتی زن بيپناهی كه با تن
فروشی امرار معاش ميكردند و يا
در چنگال سوداگران فحشاء به
اسارت در آمده بودند، نميتوانست
مشكل فحشاء را حل كند، همچنان كه
ويران سازی مقبره رضاخان نميتوانست
خلق و خوی ديكتاتوري، استبداد و
سلطنت را بخشكاند.
بسياری از زنان فاحشهخانه آن
دوران تهران را به خانه بزرگ
ثابت پاسال در انتهای خيابان
جُردن آنروز منتقل كردند و در
پشت ديوارهای طوسي رنگ و سنگي
آن، بدستور هادی غفاری كلاسهاي
توبه و آموزش اسلامی را برپا
كردند. از ميان آنها، تعدادی را
برای برهم زدن متينگ و سخنرانيها
سازمان دادند و تعدادی نيز بقيه
عمر خود را وقف خدمت در زندانها
و يا حضور در گشتهای خياباني
كردند. گفتند ميخواهيم فحشاء
را از ميان برداريم، غافل از علل
اجتماعی آن پديدهای كه ابتدا
از سطح به عمق رفت و اكنون با
وسعتی كه تصور آن را نميكردند
يكبار ديگر به سطح بازگشتهاست.
بيست و چهار سال پس از آن دو رويداد فراموش
نشدني، تهران يكی از مراكز
تجارت دختران نوجوان و صدور آن
به كشورهای خليجفارس و شهرهاي
بزرگ آن-بويژه تهران- چنان به
فحشاء و تن فروشی آلودهاند كه
حضور زنان و دختران در حاشيه
خيابانها، به شناسنامه اين
شهرها تبديل شدهاست. نسخههائي
كه هاشمی رفسنجانی برای ترويج
ازدواج موقت در نماز جمعههاي
تهران ميپيچيد، سرانجام به
انتشار طرح تاسيس نخستين فاحشهخانه
رسمی در تهران انجاميدهاست. به
موجب اين طرح قرار است چندين هتل
و خانه امن (!) به بنگاهها،
دفاتر و موسسات صيغه موقت و
تقسيم تن فروشان ميان مشتريان
اختصاص يابد و درآمد ناشی از آن
نيز تحت نظارت شرعی خرج شود.
قربانيان فقر، فلاكت، شكست طرحهاي
متعدد حجاب اجباري، مقابله با
ورزش بانوان، جشنهای شرمآور
بلوغ در مدارس دخترانه كه روان
پريشی را در اين مدارس بدنبال
آوردهاست، كشاورزی ويران،
گسترش ايدز، سفرههای خالي،
شوهران بيكار، زنانی كه
شوهرانشان را در جنگ از دست
دادند و... قرار است در اين
موسسات ثبتنام شده و نهضت تنفروشي
ترويج يابد! آنچه را "زالممد"
در انتهاب خيابان سی متری تهران
پی افكنده بود و هادی غفاری با تصور از بين بردن
آن ويران كرد، اكنون دهها هتل و
صدها خانهامن نيز پاسخگوی آن
نيست!
سيامك پورزند و يورش فرهنگي
همزمان با انتشار گزارش مربوط به
تاسيس نخستين فاحشهخانه بزرگ
و متمركز در تهران، سيماي
جمهوری اسلامی يك روزنامهنگار
مطبوعات دوران شاه را به پشت ميز
محاكمه و مصاحبه تلويزيوني
كشاندهاست: سيامك
پورزند. روزنامهنگاری كه
در دوران پيش از انقلاب در حاشيه
مطبوعات اينسو و آنسو ميرفت و
سخنش بيش از توان و عملش بود!
بيست و چهار سال پس از ويرانی مقبره رضاخان و
در تلاش برای احيای سلطنت زير
لوای ولايت، سيامك پورزند را به
تلويزيون آوردهاند تا بگويد
در تمام اين سالها سلطنت طلبها
اشاعه فرهنگ غربی ميكردهاند،
روشنفكران و دگرانديشان ملی و
مترقی كشور طرفدار سلطنت و
فرهنگ غربياند و رهبری آن هم
برعهده وی بودهاست! افتخاری كه
هرگز در دفتر سلطنت دوران پهلوي
پسر و پدر ثبت نيست و در هر دو
دوره سيطره ظلالله بر سر ملت
ايران، اهل فرهنگ، انديشه،
دگرانديشی و مطبوعات در تنگناي
معيشت و حرفه بودهاند.
طرفداران احيای سلطنت، زير لواي
ولايت مطلقه، پورزند را به
تلويزيون آوردهاند تا بگويد
همه بحرانی كه اكنون سراپاي
جامعهايران را فرا گرفته ناشي
از يورش فرهنگی غرب است و اين
يورش هم كار سلطنتطلبهائي
است كه قدرتمندانه بيست و چهار
سال در جمهوری اسلامی عرصه علم و
فرهنگ و هنر جولانگاهشان بودهاست!
اين بحران ناشی از چپاول مردم توسط
بازاريها و تجار محترم نيست،
بحران ناشی از سلطه آقايان و
آقازادگان بر اركان حكومت نيست،
بحران ناشی از تشكيل شورای شيوخ
و كارگزاران آنها در مجمع تشخيص
مصلحت نظام و تقليد از سيستم
حكومتی عربستان سعودی نيست،
بحران ناشی از سلطه مافياي
حجتيه بر حاكميت نيست... بحران
ناشی از يورش فرهنگی غرب است. و
لابد همين يورش فرهنگی باعث
نابودی توليد و صنعت در كشور شده
و اعتصابات كارگری را بوجود
آورده و ايران را به بزرگترين
وارد كننده گندم در جهان تبديل
كردهاست. بيست و چهار سال پس
از سرنگونی نظام شاهنشاهي، آيتالله
جنتی مفتخر به كشف شبكه برانداز
فرهنگی به رهبری سيامك پورزند،
يك خطبه از نماز جمعه را به
تشريح اين فتح اختصاص دادهاست
و بدنبال وي، رهبر جمهوري
اسلامی نيز برای خنثی سازی فشار
سنگينی كه از حوزههای مذهبي،
از درون سپاه پاسداران، از ميان
اقشار مختلف مردم، از مجلس، از
طرف نمايندگان ادوار گذشته
مجلس، از سوی دانشجويان،
كارگران، روحانيون، كارگزاران
دهساله اول جمهوری اسلامی و... به
وی وارد ميآيد تا بلكه نگاهي
به كارنامه سيزده ساله خود
بياندازد سخنان آيتالله جنتي
را تكرار ميكند. شش سال تمام
تلاش كردند تا بلكه بتوانند او
را از موتلفه اسلامي، مدرسهحقانيچيها
و حجتيه و مافيای اقتصادي-حكومتي
جدا كنند و جلوی ادامه فاجعه سيزده
ساله گذشته را بگيرند، و حالا
او، پشت به اينهمه افشاگری و
آگاهی عمومی مردم، با تكرار
سناريوی سعيدامامي
-كه خود وی او را عامل
صهيونيسم بينالمللي اعلام
كرده بود- طی سخنانی با افتخار
اعلام ميكند كه كاشف اصلی يورش
فرهنگی او بودهاست و محصول اين
كشف بزرگ امنيتی را هم همگان ميتوانند
در سيمای سيامك پورزند و ادعاهاي
خندهداری كه ميكند
ببينند!
مردم حساب و كتاب رهبری سيزده ساله
را از وی ميخواهند، ايشان مردم
را به نمايش مضحك تلويزيوني
سيامك پورزند حواله ميدهد، كه
سناريوی آن از درون موسسه
كيهان، به سرپرستی حسين
شريعتمداری بيرون آمدهاست!
بيست و چهار سال پس از آن دو
بلدوزری كه هادی غفاری و صادق
خلخالی در تهران به حركت در
آوردند، فاحشه خانه بزرگ تهران
تاسيس ميشود و سيامك پورزند به
تلويزيون آورده ميشود تا
بگويد طرفداران بازگشت سلطنت
پهلوي، در رقابت با آقايان، بر
فرهنگ و هنر و روشنفكری كشور
سلطه دارند. اگر
نام اين دو پديده فاجعه نيست،
بفرمايند چيست؟
هستند روزنامهنگاران و اهل قلم
حاضر در صحنهای كه بخاطر
دارند، در سال پنجاه و هفت، اندك
زمانی پس از كشتار مردم در ميدان
ژاله، زلزله طبس را ويران كرد.
شاه كه از تكرار تظاهرات
انقلابی جان به لب شده بود، از
اين فاجعه استقبال كرد و براي
گمراه ساختن افكار عمومي، همراه
با دوربينهای تلويزيونی عازم
طبس شد تا بلكه نمايش تلويزيوني
صحنههای دلجوئی وی از زلزلهزدگان
مردم را برای مدتی از تظاهرات
انقلابی منصرف كند و فرصتی براي
تجديد قوا و تجديد آرايش سياسي-نظامي
فراهم شود. وقتی شاه به طرف
زلزله زدگان طبس رفت، پيرمردي
از ميان جمعيت به طرف شاه آمده و
با صدای بلند خطاب به شاه كه
لباس نظامی به تن داشت گفت: «آقاي
شاه! چرا مردم را كشتي؟»
شاه با نگاه عاقل اندر سفيه گفت:«ما
نكشتيم، زلزله كشت!»
پيرمرد شاه را از خواب بيدار كرد و
گفت:« اينجا را
نميگويم، ميدان ژاله را ميگويم!»
مردم گزارش كارنامه سيزده
ساله رهبری را ميخواهند،
مضحكه تلويزيونی سيامك پورزند
كه پاسخ نيست!
|