آنچه
كه سلطانعلي كشمند، صدراعظم دولت دمكراتيك افغانستان به عنوان يك طرح براي آينده
فعاليت سياسي همه احزاب و سازمانهاي سياسي در افغانستان و رفتن به سمت انتخابات
پارلماني مطرح كرده در نوع خود حركت و طرحي بديع و برخاسته از واقعيات امروز جهان
و افغانستان است.
او
شخصيتي شناخته شده در افغانستان و عضوي برجسته از حزب دمكراتيك افغانستان است و در
تمام سالهاي پس از فروپاشي اتحاد شوروي، نه ترك ايدئولوژي كرد و نه به گذشته خود
و حزب و دولت خويش پشت. طرح و سخني كه امروز و در موقعيتي كه كشورش در آن قرار
گرفته مطرح ميكند، نه تنها واقعبينانه، بلكه ممكن ترين سياست و طرح براي دفاع از
استقلال افغانستان در برابر اشغال آن توسط نيرو هاي خارجي است. اين طرح و نظرات را
ميتوان در دو جبههاي كه ايرانيان سياسي و مبارز در آن قرار گرفتهاند ديد. اول در حاكميت ايران و دوم
در اپوزيسيون ايران.
1-
آنكه امروز، پس از جان بدر بردن از يك عمل تروريستي- انفجاري، توسط گروههاي مذهبي
مخالف دولت آشتي ملي و دولت دمكراتيك افغانستان، در حين خروج از بزرگترين مسجد
كامل(جامع) سخن ميگويد، به يقين آگاه تر از آن ها كه در ايران شعار مبارزه با
استكبار جهاني سر ميدهند، ميداند دشمنان خارجي استقلال افغانستان كيستند. او با
همين آگاهي است كه وسيع ترين جبهه و نهضت را براي ايجاد وحدت ملي، در اطراف ممكنترين
و عامترين خواستهاي مردم افغانستان مطرح ميكند. صدراعظمي كه دولت را ديگر در
اختيار ندارد، اما بدور از خودخواهي ها و خود محوريها پا به ميان گذاشته تا همه
نيروهاي طرفدار تحولات مثبت را گردهم آورد. از كمونيستها تا مائوئيستها و از
مذهبيون تا مليون افغانستان.
چرا
امثال او ميتوانند شكست را، حتي اگر شكستي تحميلي باشد بپذيرند، از ميدان خارج
نشوند و دست اتحاد به سوي همه ميهندوستان-از چپ تا راست- دراز كنند، اما در
حاكميت جمهوري اسلامي عدهاي كه بارها در انتخابات مستقيم و فارغ از هر نوع تحميلي
از سوي مردم انتخاب نشدهاند نميتوانند حتي بخشي از شكست خود را بپذيرند و كمي
كنار بكشند؟ نه از حاكميت بيرون بروند، نه حاكميت را ترك كنند، نه ترك وطن كنند
بلكه كمي ميدان را –حتي براي تنفس خود و آماده شدن براي
اقبال دوباره راي دهندگان ايراني- خالي كنند؟ تفنگ بدست در نماز جمعه ظاهر نشوند
و چشم در چشم مردمي كه از سوي آنها راي نيآورده و بازنده انتخابات هستند( نگاه
كنيد به آراي هاشمي رفسنجاني در انتخابات مجلس ششم) بنام مردم سخن نگويند و همچنان
بر باقي ماندن بر سر قدرت پافشاري نكنند؟
اگر
بگويند براي اسلام و ايدئولوژي مذهبي است، سخني ناروا گفته اند، زيرا امثال
سلطانعلي كشمند، در سال هاي شكست و عقب نشيني جنبش جهاني بر سر ايدئولوژي و ايمان
خود استوار ايستادند و با بادهاي موسمي جابجا نشدند. در حاليكه از صدر تاسيس
جمهوري اسلامي تا كنون، ده ها و صدها روحاني و غير روحاني را ميتوان بر شمرد كه از
تفسير اسلام انقلابي تا اسلام امريكائي انواع اعوجاجها را به تناسب قدرت و موقعيت
حكومتي داشتهاند.
بنابراين،
مسئله را بايد در جاي ديگري جستجو كرد: آنها به ثروت آلوده نبودهاند و كشورشان
را چپاول نكردهاند و به بازگشت دوباره خويش به ميهن، به پارلمان و حتي به قدرت
اميدوارند. امري كه بازندگان انتخابات در جمهوري اسلامي به آن باور ندارند و از
بيم برباد رفتن ثروت به قدرت حكومتي چسبيدهاند! آنها در افغانستان حاضرند يكبار
ديگر از هيچ شروع كنند و شهروند عادي شوند، اما اينان كه در جمهوري اسلامي به
قدرت چسبيدهاند نه تنها حاضر به چنين استحالهاي نيستند، بلكه ثروتي كه با استفاده
از آن قدرت را بدست آوردهاند چنين امكاني را نميدهد.
2-
نگاهي بياندازيم به اپوزيسيون جمهوري اسلامي - اعم از موافق مشروط تا مخالف غير
مشروط-، از ترك ايدئولوژي كرده و گذشته باخته تا دو آتشه هائي كه با پرچم سرخ به
كنفرانس برلين حمله كردند. همانها كه در خارج از كشور با ادعاهاي بزرگ فعالند،
كنگره ميروند و اطلاعيههاي شبه حكومتي صادر ميكنند. از اين جمع، پيش از همه
نگاهي بياندازيم به جبهه پراكنده چپ ايران. حساب آنها كه درحاكميتاند و نميخواهند
هيچ درسي از گذشته- حتي از همسايه خود در افغانستان- بگيرند و فضاي سياسي را براي
همه-جز خود- بسته ميخواهند معلوم و مشخص است؛ آيا در صفوف اپوزيسيون چپ هم چنين
واقع بيني، نرمش، گذشت و عزمي براي حضور در تحولات جامعه ايران وجود دارد؟
بجاي
پاسخ، بايد نگاهي انداخت به آنچه اين اپوزيسيون در خارج از كشور منتشر ميكند. گوئي
عده اي بي خبر از همه جا و همه كس، به جان هم افتادهاند و عليه هم تاريخ شفاهي و
كتبي مينويسند، به خود و گذشته خود تف ميكنند و يا به ديدار هم ميروند كه
اعتراف بگيرند و به سينه چاپ برسانند. آنچه در اين اپوزيسيون جائي ندارد همان
نگراني و عزمي است كه سلطانعلي كشمند را بي اعتنا. به آثار تروري كه بر صورت و چشم
خويش دارد و بي اعتنا. به پست و مقاومي كه از كف رفتهاست، براي اتحاد چپ و دمكرات
و ملي و حضور در تحولات كشورش وارد ميدان كردهاست!
كدام
يك درس لازم را زودتر از ديگري خواهد گرفت: اپوزيسيون يا
حاكميت؟
|