انقلاب كه شد خيلی ها ازايران رفتند و خيلی ها نيز به
ايران بازگشتند. فصل نوينی از مهاجرت آغاز شد. آنها كه
با كودتای 28 مرداد از كشور گريخته بودند بازگشتند و
آنها كه كودتا كرده بودند مهاجر شدند. هم دركودتای 28
مرداد خيلی ها نتوانستند كشور را ترك كنند و اسير
زندان و شكنجه و اعدام و محروميت های اجتماعی شدند و
هم در انقلاب 57 همه آنها كه 25 سال با سرنيزه حكومت
كرده بودند نتوانستند بگريزند و اسير؛ زندانی و اعدام
شدند، گرچه نه در شمار اعدام شدگان كودتای 28 مرداد،
محروم اجتماعی شدند اما نه آنگونه كه اين محروميت را
25 سال شامل بازماندگان كودتای 28 مرداد كرده بودند،
زندانی هم شدند اما نه در ابعادی كه برای زندانيان
كودتای 28 مرداد رقم زده بودند.
پس از كودتای 28 مرداد، غم دوری از وطن و آنچه بر
بازماندگان رفت، هم در داخل و هم در خارج از كشور در
ترانه هائی بازتاب يافت كه از ميهن دوستی و عزم بازگشت
به ايران می گفت. كنفدراسيون دانشجوئی در خارج از كشور
چنان سرخ و آتشين كه بوی خون و ماجراجوئی می داد و
توده ای ها آرام تر و اميدوارتر. مراببوس، لائی لائی و
سرودهای حزبی از آن توده ای ها شد و می زنيم و می كشيم
و می گيريم از آن آتشين مزاج های كنفدراسيون. اولی ها
مهاجرت و دوران ركود را تبديل به فرصتی كردند برای
ساختن خويش در دانشگاهها و مدارس ويژه حزبی در اردوگاه
شرق و دومی ها برای بازگشت شتابزده و حادثه آفرينی،
طبع تند و عجول خويش را در لبنان و فلسطين آزمايش
كردند.
اين، تنها سرگذشت مهاجرين سياسی ايران نبود، همه آن ها
كه از چنگ حكومت های مستبد عرب گريخته بودند و يا
خونتاهای خون ريز امريكای لاتين دستشان به آنها نرسيده
بود نيز، با اندك تفاوت هائی همين مسير را طی كردند.
عراق پس از عبدالكريم قاسم، شيلی پس از آلنده،
آرژانتين كودتا زده، فلسطينی های آواره، شاهدان و
ياران قتل پاتريس لومبومبا و...
اين داستان راستان همچنان ادامه دارد. داستان اختناق و
سركوب، مهاجرت و دلتنگی برای وطن. نه تنها در مهاجرت و
دوری از وطن، كه در درون وطن و ميهن نيز. تئودوراكيس
در يونان، ويكتورخارا در شيلی و...
می خواستيم ترانه ای به اين مناسبت انتخاب كنيم. ترانه
ای كه برای ميهن و مردم آن خوانده شده و گوشه ای از
واقعيات را از لابلای هفت توی سانسور و اختناق بازگفته
باشد. از ويكتور خارا ترانه ای را انتخاب كرديم كه در
آن می گويد: « من نه برای گيتارم و نه برای خودم، بلكه
برای مردم شيلی می خوانم. من آرزوهای يك ملت را می
خوانم.»
پينوشه دستش را در آن زندان بزرگ پس از كودتای شيلی
قطع كرد و به چوبه اعدامش سپرد.
می خواستيم از ايران نيز ترانه ای را به همين مناسبت
انتخاب كنيم. دراين سالهای مهاجرت، درخارج از كشور هم
خوانده اند، درباره دوری از ميهن هم سروده اند، اما آن
نبوده و نيست كه مردم داخل كشوركشيدند: جنگ 8 ساله،
بمباران شهرها، آوارگی مردم خوزستان، جنگ در كردستان،
زندان و اعدام، مرزهای بلند ممنوعه هنر و محروميت از
بانگ ترانه و ترانه خوان.
گوگوش در سفر امريكا و كانادا بود كه انقلاب شد. خيلی
ها گريختند اما او از انقلاب نترسيد و به ايران
بازگشت. ترانه "آقا" را خواند و يا خوانده بود. درست
يا غلط گفتند اين "آقا" آيت الله خمينی است. بود يا
نبود، مهم نيست؛ مهم آنست كه به ايران بازگشت، زندانی
شد و آزاد شد، اما پس از آزادی از زندان نيز پرنكشيد و
در ايران ماند. وقتی پس از بيش از دو دهه از ايران
خارج شد، چند ترانه را با خود به ارمغان آورد. آنها
حاصل سال های گوشه نشينی گوگوش بود. حاصل رفتن به
جستجوی شاملو، نيما و حافظ. نه برای فال، كه برای
يافتن كليد رمز و راز شعر ايران.
آن چند ترانه كنسرت شد و سی دی. از آن مجموعه هركس
ترانه ای را پسنديد، پيك نت "زرتشت" را، "آواز" را.
چرا؟ چون برای نخستين بار از جنگ، زندان، آواز، اعدام،
گريه مادران و آنچه كه اشاره به حوادث دو دهه 60 و 70
ايران داشت در آن سخن گفته شده بود. به زبان ترانه و
نه نوحه و روضه. و اين، بسيار تاثير گذارتر از همه
نوحه خوانی ها و روضه خوانی های حكومتی بود. چرا، كه
فرمايشی نبود. شرح مصيبت بود، اما همه مصيبت، نه آن
بخش كه حكومت می گويد.
اين همان بانگی است كه اكنون علی اشرف درويشيان در
ايران برداشته است: از جنگ می نويسم، رمان جنگ را بايد
نوشت، اما آنچه كه من از جنگ ميدانم و ديدم، نه آنچه
حكومت فرمايش آن را می دهد. فيلم نيز همين است. دو دهه
60 و 70 می تواند و بايد به سينمای ايران راه يابد،
اما نه آن سينمائی كه سپاه در استوديو فيلم برداری
اطراف قم می سازد تا مرگ و شهادت را تبليغ كند. رمان
جنگ نيز، آن وصيتنامه هائی نيست كه از قربانيان جنگ
منتشر می شود، گرچه آن وصيتنامه ها نيز فصلی از رمان
پر درد جنگ 8 ساله است.
برای انتخاب دو ترانه از گوگوش و ويكتورخارا، اين
اشارات را كافی بايد دانست، مگر فرصتی ديگر و بهانه ای
ديگر، كه شرحی ديگر و مفصل تر را می طلبد!
|
|
|
ترجمه ترانه برگرفته از سایت "
روزگار" است که متاسفانه نام مترجم آن
ذکر نشده است.
|
|