گفتاری در باره ترانه های روحوضی و ترانه
ای شیرین و شادی آور را با صدای مرتضی احمدی بشنوید.
در این سالهای رواج رجعت به گذشته، ترانه
های باصطلاح روحوضی هم در میان نسل جوان خریداران بسیار پیدا
کرده است. حتی آنها که "رب" می خوانند هم گهگاه در آثار خود یا
از این ترانه ها و آهنگ ها به سبک مدرن خود بهره می گیرند و یا
حتی تقلید می کنند. جالب است، نه؟
چند سی دی در ایران، از مجموعه این آهنگ ها
تهیه شده، که البته بهترین آن ها، همان است که با صدای مرتضی
احمدی خوانده و تهیه شده است. یعنی خود مرتضی احمدی که حالا دیگر
به جرگه پیرمردان بازمانده از نسل گذشته پیوسته یک مقدمه ای
کوتاه در باره این ترانه ها گفته و سپس چند ترانه را به پیوست
آن ضبط کرده است. خودش در توضیحی که ما از آن سی دی برگرفته
ایم تاریخچه بازخوانی این ترانه ها و زحمتی را که کشیده می
گوید. کتابی هم در تهران از زندگی خود منتشر کرده که آن هم
خواندنی است. بویژه که همراه است با شماری عکس. حیف که همه عکس
هائی که می توانست منتشر کند نکرده است.
قصه و سرگذشته ترانه های روحوضی به آن
سالهائی باز می گردد که برای عروسی ها روی حوض حیاط خانه ها را
تخته الوار می انداختند و با قالیچه و قالی می پوشاندند. دسته
نوازندگان کنار تخته حوض می نشستند و رقاصه ها به ناگهان از
زیر زمین خانه بیرون می آمدند و روی حوض ظاهر می شدند. چند دست
لباس رنگی هم داشتند که به فواصل برنامه می پوشیدند و دل می
بردند. تلویزیون که نبود، رادیو هم به همچنین. اگر هم بود
رادیو نیروهوائی بود. البته تا زمانی که رادیو تهران هم راه
افتاده بود این گروه ها کارشان همچنان رونق داشت. تلویزیون که
آمد، دیگر نه!
این ترانه ها شادی مجالس و مهمانی ها بود،
حتی ورِد زبان زنان و دختران. اشعار سر هم بندی شده بود و گاه
معنائی هم نداشت، اما وزن داشت. دراصطلاح به آنها می گفتند
اشعار "بند تنبانی". اما همین اشعار شادی را به خانه ها می
آورد، مخصوصا برای محافل زنانه که هیچ شادی و گردشی نداشتند و
ماه تا ماه و ازاین سفره ابوالفضل تا آن عروسی و از این 13 بدر
تا آن پاگشا و از این حمام تا آن حمام از خانه بیرون نمی آمدند.
مرتضی احمدی زحمت ماندگاری کشیده است. به
همان اندازه که سرگذشت خودش و نقشی که در برخی فیلم ها و سریال
ها بازی کرد ماندگار است. گفته هایش را از زبان خودش بشنوید و
سپس یکی از آهنگ هایش را هم که برای شما انتخاب کرده ایم.
متولد 1303 و از بچه های جنوب تهران است.
البته حالا دیگر پیرمردی از جنوب تهران.
این بیوگرافی را هم در باره مرتضی احمدی
بدانید جالب است:
ابتدائی را در
مکتب یاد گرفت و سپس به دبستان منوچهری در
میدان گمرگ
رفت و بعد از آن به دبیرستان شرف و
دبیرستان روشن. در 16 سالگی ورزش باستانی و فوتبال
را شروع کرد. بعدها در تیم فوتبال
راهآهن تهران و سپس باشگاه راه آهن بازیکن و مربی شد.
در سال
1321«تماشاخانهٔ
ماه» را روبروی باغ فردوش
دایر کرد. در سال1322 در تئاتر فرهنگ
برای اولین بار پیش پرده خوانی کرد
و بازیگر تئاتر هم شد. مدتی بعد پدرش از فعالیت او در
تئاتر مطلع شد و او را از خانه
بیرون کرد. در راهآهن
تهران تعمیرکار شد.
برای اولین بار به سبک بیات تهران
در پیشپردهها آواز خواند و ترانه
معروف زمان "گلپری جون" را خواند.
سراز رادیو تهران
در آورد. در یکی از پیشپردهها ترانهای بنام «کارگرم
من» را خواند که با استقبال کارگران راهآهن شد. این ترانه
زمینه ساز اعتصاب کارگران راه آهن شد. مرتضی احمدی دستگیر شد
و در کلانتری تعهد کرد اجرای آن پیشپرده را متوقف کند.
پیشپردهٔ
دیگری نیز با اجرای احمدی به نام «قدس شاهین» (دربارهٔ
ماجرای
تجاوز جنسی تعدادی سرباز
امریکائی به یک زن ایرانی توقیف شد.
ولی پس از اجرای مجدد آن در پاییز
1323در جمعی خصوصی، شش ماه به
کرمان تبعید شد که با پیگیری محمد
مسعود، مدیر روزنامه مردم امروز
که تصادفاً به تئاتر فرهنگ آمده بود ملغا شد.
احمدی چند پیشپرده دیگر خواند که در آن سالها توقیف شد. از
جمله
پیشپردهای بنام «پیرهن زرده» که دربارهٔ
گروههای فشار حزب دمکرات ایران به
رهبری قوام السلطنه که پیراهن زرد
میپوشیدند بود و به کتک خوردن احمدی و بازداشت او انجامید
و پیشپردهای بنام «کارمند دولت»
که منجر به انفصال موقت او از خدمت در
راهآهن شد ولی با اعتراض احمدی به
دیوان عالی کشور
لغو شد.
توده ای های قدیمی می گویند احمدی از رفقای خوب و توده ای ما
در سالهای قبل از کودتای 28 مرداد بود که از میان توده مردم
برخاست. از بچگی با پرویز حکمت جو با هم بزرگ شدند و دوست
بودند و پس زندانی شدن و کشته شدن حکمت جو در زندان شاه نیز
احمدی پیوند خود را با مادر حکمت جو حفظ کرد. زنی که می گویند
زن نبود، "شیرزن" بود.
احمدی در بهار1324 از طریق مسابقات فوتبال
با ناصر فخرآرائی
که در تیم «آفتاب شرق» بازیکن و مربی بود
آشنا شد. در 15 بهمن 1327
به دعوت فخرآرایی به مراسم سالگرد
افتتاح دانشگاه تهران
رفت و در آنجا شاهد ترور شاه
به دست فخرآرایی بود که به کشته شدن
فخرآرایی و دستگیر شدن احمدی انجامید که پس از بازجویی و اثبات
بیاطلاعیاش از ماجرا، آزاد شد.
در سال
1356
در یک نظر خواهی رادیوئی مردم او را
محبوبترین هنرپیشهٔ
رادیو انتخاب کردند.
احمدی چند سالی هم دوبلور یا گوینده فیلمهای
خارجی شد. در سریالهای تلویزیونی معروف
سلطان صاحبقران و هفت شهر عشق بازی کرد.
او جمعا چهارصد ترانه ضربی و صد و پنجاه ترانه فکاهی خوانده
است.
یک تاریخ است، نه؟ امیدواریم طولانی تر زندگی
کند و فضای خفه هنری و هوای آلوده تهران نفسش را نگیرند! |