در سالهای دهه 1350 روزنامه کیهان یک "کیهان
سال" منتشر می کرد که فروردین ماه هر سال منتشر می شد. این
سالنامه بسیار متنوع و حجیم بود و به همان اندازه نیز
پرطرفدار. با آنکه قیمت آن، به نرخ آن روزها زیاد بود ، اما
بسرعت فروش می رفت، زیرا یک مجموعه سیاسی- هنری بود، شامل
مهمترین اخبار و گزارش های سال ایران و جهان به همراه مهم ترین
و دیدنی ترین عکس های سال. بسیاری از چهره های ادبی و هنری آن
روزگار یا مقالات و ترجمه هائی در کیهان سال داشتند و یا گزارش
ها و نقدهائی در باره آثار آنها در کیهان سال منتشر می شد. از
جمله ترجمه داستان های کوتاه از بزرگترین نویسندگان معاصر جهان
و یا نقد مهمترین فیلم های سینمائی ایران و جهان. اشعار
برگزیده سال شاعران مطرح آن روزگار نیز در لابلای این سالنامه
حجیم یافت می شد. این سالنامه همکارانی ثابت نداشت. یعنی هیات
تحریریه ای ثابت نداشت، بلکه مطالب آن بتدریج و در طول سال به
سفارش و انتخاب سردبیر و مسئول کتاب سال کیهان جمع آوری و
ویراستاری شد، پس از تنظیم و ویراستاری برای چاپ آماده می شد.
به این ترتیب، طیف بزرگی از قلم بدستان مطرح مطبوعات وقت،
مترجمین، منتقدان سیاسی و هنری و گزارش نویسان زبده دوران،
همکاران کیهان سال بودند. عده ای با نام و نشان خود، و جمعی
نیز با نام های مستعار. این نام های مستعار از آن کسانی بود که
یا پرونده سیاسی داشتند و ممنوع النام و یا حتی ممنوع الحیات!
در میان این گروه دوم کسانی بودند که حکومت دنبالشان بود و رد
پای خود و یا دوستانشان را می جست، اما بواسطه اعتماد و
اطمینانی که به سردبیر کیهان سال داشتند، مطالب خود را برای او
می فرستادند و حق الترجمه و حق النگارش را هم یا زیر میزی از
این سردبیر می گرفتند و یا چکی بنام دیگرانی که خود معرفی می
کردند دریافت میکردند. بودجه کیهان سال دراختیار سردبیر این
سالنامه بود و او صاحب اختیار برای مصرف آن. همین است که
درکیهان سال، گاه آثاری یافت می شود از کسانی که به گروه های
مسلح پیوسته و فراری بودند و ترجمه و یا مقالاتشان با نام های
مستعار در کیهان سال منتشر شده بود، و این یکی از برجسته ترین
ویژگی های کیهان سال است. بسیاری از این شمار همکاران کیهان
سال یا در زمان شاه تیرباران شدند و یا در جمهوری اسلامی. از
جمله سردبیر این سالنامه که در جمهوری اسلامی زیر شکنجه کشته
شد و یا خسروگلسرخی که در زمان شاه تیرباران شد. سردبیر کیهان
سال "رحمان هاتفی" نام داشت.
قصد ما معرفی کیهان سال نیست، زیرا صاحبنظران
دیگری باید در این باره اظهار نظر کنند، بلکه قصدمان انتشار
"نقدی" است بر نمایشگاه اردشیر محصص که در دهه 1350 در تهران
برپا شد، توسط یک هنرشناس ژاپنی که از این نمایشگاه دیدن کرد،
و همچنین نقدی است که خسروگلسرخی بر همین نمایشگاه و آثار محصص
نوشت. نقدی که تنها به قلم و دیدگاه او نبود و ویراستاری رحمان
هاتفی، سردبیر کیهان سال در جای جای این نقد خود را نشان
میدهد.
نخست نقد"AKIKOHIUGA
" را تحت نام "هجو درنده" می
خوانید و در همین شماره بخشی از نقد مشترک گلسرخی و هاتفی بر آثار محصص
را که هر دو، دراصل معرفی آثار محصص است و نه "نقد" آن به
تعبیر مرسوم در ایران. یعنی "انتقاد"!
هجو
درنده!
ایران، که روزگاری پرشیا نامیده می شد، بسیار
مشهور است. نه تنها بخاطر بزرگترین ذخائر نفت جهان، بلکه،
همچنین بعنوان زادگاه تمدنی باستانی که در آن آئین زرتشت شکوفا
شد. امروز نیز آداب و رسوم اسلامی و حجاب به این کشور معنای
عرفانی ویژه ای میبخشد. ایران برای ما کشوری است جاودانه و
اسرار آمیز، همچنان که در سده های هفدهم و هجدهم خاورمیانه و
مرکزی برای ملت های اروپایی خیال انگیز و رویایی بودند. در این
کشور افسانه های گوناگون، ثروت های باستانی و نوگرائی،
زیر ابری تهدیدگر، با
هماهنگی شگفت آوری درهم می آمیزد.
با دیدن کاری های اردشیر
محصص، کاریکاتوریست و نقاش ایرانی، همین احساس اسرارآمیز به ما
دست می دهد.
درامی که اردشیر بدان نظر دارد گویای تضادی
است که در جریان مدرنیزه شدن، میان آگاهی فردی و رسومی که از
دیرباز استوار شده است در کار است. ما میان او و خود تفاوتی می
یابیم.
کاریکاتورهای عجیب و غریب او، همانا ثمره
ایستادگی او در برابر توحش های زمانه، بورکراسی، اختلافات
طبقاتی و قراردادهائی است، که همه آنها مانع انست که انسان
باشیم.
کله شخصی که لباس فاخر برتن دارد از گردن او
جدا شده است. استخوان سنگینی
جانوری، به جای کله او، به جای آدمی بر سر فرو شده است.
تصویرهای شگفت انگیزی از این دست، در طرح های او بارها تکرار
می شود، حتی تصویرهای خنده آور عاطفی او نیز ریشخند کننده
سیستم اجتماعی است. برخی از کارهای او تومی اونگهلر
Tomi ungerier
را به یاد می آورد. اما اردشیر سبکی خاص خود دارد و کارهای او
با آنچه به اصطلاح سادیسم نامیده میشود اندکی تفاوت دارند.
برای نمونه، می توان از کاریکاتوری یاد کرد که در آن اسکلت
مضحک پرنده ای غول آسا پائین تنه زن عریانی را می جود. اینها
را می توان طنز بدخواهانه دانست بر
ضد دومیه یا گویا. کاریکاتورهای او فضای ایرانی خود را
با آمیزه داستانها و حکایت هائی که او در کودکی از مادر خود
شنیده است میآفریند.
این خواص برخی از کارهای او را از زندگی سرشار
می کند، اما نه کارهای طنز آلود و پنهانی او را.
می توان گفت، جهان کاریکاتورهای او بسیار
بدبینانه است. فروغی در آن نیست و در همین حال سخت مهاجم است.
در کارهای او، لباس ها و رسوم ناآشنای ایرانی اغلب در شکل های
تجریدی نمایانده میشوند. اما با نگریستن به دیگر مراحل کار او
می توانیم میان او و خودمان همانندی های بسیاری بیابیم.
به سخن کوتاه، گیرندگی و جذابیت طرح های او
برای آن اینجا نیست که اردشیر هنرمندی است از کشوری دور دست و
خیال انگیز، بلکه از احساسات عمیق ما در مبارزه با فسادها و
تباهی ها سرچشمه می گیرد.
اردشیر، گرچه در کنکور دانشکده هنرهای زیبا
نیز پذیرفته شده بود، اما به دانشکده حقوق رفت. می گویند پس از
فارغ التحصیل شدن از دانشکده حقوق بود که او بار دیگر کار هنری
خوش را دنبال کرد. او چاره ای نداشت جز این که تصویرگر
عصر
خویش باشد.
(کیهان سال 1351)
|