دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی اگر اندک درایتی داشت و یا
کسانی در آن بودند که صاحبنظر و جامعه شناس واقعی بودند، دامن
دو تن را برای تبلیغ تاریخ اسلام و حوزه علمیه قم می گرفتند.
یعنی دست به دامن آنها می شدند تا حداقل بخشی از نسل جوان را
از طرد و نفی، به قبول و آگاهی بکشانند. یکی از این دو تن
"تورجان" است که سایتی هم با همین نام دارد و دیگری عطاء الله
مهاجرانی است که وبلاگ خود را دارد. اولی با آنکه طلبه ایست
مقیم قم، روزنامه نگاری است بمراتب مسلط تر از خیلی از مدعیان
این حرفه درجمع باصطلاح اصولگرایان و اصلاح طلبان (از محبیان
تا عبدی و از شمس الواعظین تا بقیه) و دومی قصه نویسی است که
باورهای مذهبی و تاریخ اسلام را به شیرین ترین زبان و روزترین
نثر فارسی به خوانندگانش تزریق می کند. کاری که علی شریعتی با
یک نسل کرد.
به سایت و وبلاگ آنها مراجعه کنید و اگر خلافی در این ادعا
یافتید، ما را با پیام های خود راهنمائی کنید.
گزارش زیر را "تورجان" در باره موسیقی نوشته است. کدامیک از
گزارش نویسان مطبوعات کنونی را می شناسید که اینچنین خلاصه و
مستند و زیرکانه گزارشی شیرین نوشته و روی خط قرمزها ماهرانه
حرکت کرده باشد. ایکاش همانجا که هست بماند و به کاری که می
کند در همان سایت خودش ادامه بدهد. یعنی به دام مطبوعات نیفتد
و چنان برود که سالها بتواند برود. برای عطاء الله مهاجرانی
نیز در همان سالهای پیش از اصلاحات باید همین آرزو را می
کردند. درست است که لحظاتی پیش می آید که با تمام وزن و اعتبار
باید وارد میدانی شد که میدان فردی برای دویدن نیست – چنان که
تاریخ معاصر ایران نمونه های بسیاری را از ملک الشعرا بهار تا
فروغی به یاد دارد- اما این مانع نمی شود که حرف را نگفت و
افسوس را نخورد. مهاجرانی مرد این میدان بود و هست، نه میدانی
که الله کرم در نماز جمعه تهران با قمه گریبانش را بگیرد و قصد
قتلش را داشته باشد. چنان که با سعیدی سیرجانی شد.
بازگشت به موسیقی سنتی
تورجان
اقبال رو به زوال موسیقی سنتی در دوره حاکمیت
اصولگرایان ناگهان حیات دوباره ای یافته و اکنون این موسیقی
پاپ است که در
کما به سر می برد. درست برعکس دوره اصلاح طالبان که موسیقی پاپ
رونق داشت
و سنت گراها شاکی بودند. ظاهراً بهتر است که مانند دوره
سازندگی، کار دست
فراجناحی ها باشد تا هر دو گروه راضی باشند!
البته فکر نمی کنم مدیران فرهنگی کشور، تعمدی در رونق
دادن به موسیقی سنتی داشته باشند، ولی به هر حال در دوره آنها
شجریان سالی
چند کنسرت برگزار می کند و لطفی پس از 25 سال به کشور برمی
گردد و رونق
دیگری به موسیقی مقامی می دهد. اتفاقی که تا همین چند سال پیش
حسرتش به دل
همه دوستداران موسیقی سنتی مانده بود. اگرچه تلاش های بسیاری
هم صورت گرفت
تا تجربه درخشان گروه هایی چون چاوش، شیدا و عارف تکرار شود و
حتی لطفی و علیزاده و مشکاتیان هم اعلام آمادگی کردند، اما
شجریان حاضر نشده که باز هم در کنار دوستان قدیمی اش بنشیند و
پس از سی سال شاهکارهای آن روزگار طلایی را خلق کند.
دو سال گذشته که محمد رضا لطفی به عنوان بزرگ ترین
نوازنده کنونی تار (البته به سبک سنتی اش) به ایران آمد و
کنسرت ها و کلاس
هایش را از سر گرفت، کسی باور نمی کرد که در دوره سلطه بنیامین
و کامران و
هومن و منصور و هیچ کس، هزاران نفر پای نوازندگی لطفی بنشینند
و بدون
اینکه خواننده ای بخواند، شاهد زمزمه های صوفیانه لطفی باشند.
شاید این
نخستین تجربه برگزاری یک کنسرت بزرگ بدون خواننده در جامعه
خواننده محور
ما بود و با موفقیت هم همراه شد. کنسرت امسال لطفی و شاگردانش
هم الحق که
زیبا و دلنواز بود. مشکاتیان و کامکارها هم چند سال اخیر سرشان
مثل سابق
شلوغ شده و همایون شجریان هم از پدرش اعلام استقلال کرده و
تکخوانی می کند.
ولی آیا با همه این احوال، موسیقی سنتی ما دچار بحران
نیست؟آیا از بحران ساختاری و هویتی خود رها شده است؟آیا
مدرنیته ای که
گریبانگیر همه گزاره های سنتی ما شده، موسیقی سنتی را رها کرده
است؟به نظر
می رسد که رونق دوباره بازار موسیقی ایرانی، بزرگان آن را تا
حدودی از
حواشی بنیان برافکن آن غافل کرده است. تکروی استادان بزرگ می
تواند تا
مدتی به رونق بازارشان بیانجامد، ولی نباید غافل شویم که گرد
هم آمدن
بزرگانی چون علیزاده، لطفی، مشکاتیان، شجریان، همایون خرم،
کلهر، اسماعیلی
و ... در غیاب استادانی چون پایور و شهناز که بیمارند و یاحقی
و تجویدی که
درگذشته اند، می تواند علاوه بر پمپاژ نشاط و آرامش به جامعه
عصبی ما، به
یافتن نقاط ضعف موسیقی ملی یاری رساند. البته موسیقی ما در دهه
های گذشته
هم مخالفان برجسته ای چون احمد شاملو داشته است. شاملو به گفته
محمود خوشنام،
برای موسيقی سنتی ايران پشيزی ارزش قایل نبود و می گفت اين
موسيقی، "بر
خلاف شعر و نقاشی ايران که نياز به پوست انداختن" را عميقا
احساس کرده،
"همين
جور گرفته ته بن بست نشسته و دلش را به کمانچه کشيدن خوش کرده
است!
شاملو در تحقير موسيقی سنتی گاه از اين ها نيز فراتر رفته است.
يک بار در
گفتگوئی دوئل وار با "محمد رضا لطفی" همه خشم فرو خورده خود را
نثار
موسيقی سنتی کرد: "حقيقت اين است که روزی نسل بدبختی غم جانش
را در
مادرچاه قناتی گريسته است و شما در طول قنات تاريخ اين زنجموره
ننه من
غريبم را چاه به چاه در اعصاب ملتی فرو کرده ايد که برای قيام
بر جهل و
ظلم و سياهی نيازمند شادی و نور و جرئت است!"
مشکل دیگر موسیقی سنتی ما نیز یک مشکل عمومی است و آن هم
مخالفت و مقاومت بخش هایی از قشر مذهبی جامعه است. شجریان چندی
پیش
گفت که امام جمعه های شهرستانها از موانع اصلی برگزاری کنسرت
وی هستند. البته بنا به
گفته ده سال شجریان،
انقلاب اسلامی و امام خمینی توانست مانع مهمی را از سر راه
موسیقی بردارد.
چند سال پیش نیز علامه عبدالحسین حائری رییس اسبق کتابخانه
مجلس و نواده
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی که خود نیز از مراجعی چون
آیت الله
العظمی خوانساری مدرک اجتهاد دریافت کرده و چهره ماندگار نیز
شناخته شده
است، در گفتگویی
خواندنی با ماهنامه مقام موسیقایی (وابسته
به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی) ضمن دفاع درون دینی قاطع
از
موسیقی، تصریح کرد که خود نیز از مشتاقان یادگیری موسیقی سنتی
بوده و مدتی
نزد استاد ابوالحسن صبا مشق سه تار می کرده است. آیت الله
العظمی سید
ابوالقاسم خویی نیز به عنوان تأثیرگذارترین فقیه معاصر شیعه،
از مدافعان
جدی جواز موسیقی بوده و حتی ابراز نظرهای مثبتی درباره موسیقی
کلاسیک غربی
هم از ایشان نقل می شود. بیشتر مراجع تقلید معاصر حتی با تک
خوانی زنان
نیز مشکلی ندارند و با مراجعه به سایت ها و کتاب هایشان می
توان به دیدگاه
هایشان پی برد. با این حال مشخص نیست که برخی
مقامات روحانی درجه چندم شهرستان ها
چرا و به چه مجوزی سلیقه شخصی خود را اعمال می کنند؟ در حالی
که رییس
جمهور اصولگرای مورد قبولشان نقش مهمی در رواج موسیقی دارد و
حتی خود نیز
در ارکستر موسیقی دانی چون چکناواریان
شرکت می کند، پسندیده نیست که اینچنین یادآور حکومت های ملوک
الطوایفی باشیم.
اما به هر حال، نظریه پردازان موسیقی ما نیز باید علاجی اساسی
برای بحران ساختاری کنونی بیابند. به
گفته پروفسور هرمز فرهت
استاد و رییس مدرسه موسیقی دانشگاه دوبلین ایرلند و از
موسیقیدان های
برجسته ایرانی، موسیقی سنتی، پاسخگوی نیازهای امروز نیست.
البته شجریان
چندی پیش برای ایجاد تحول، پیشنهاد کرد که از شعر نو استفاده
شود. اما
معضلات موسیقی مقامی ما با کنار گذاشتن حافظ و سعدی و ... حل
می شود؟این
پرسشی است که باید بزرگان موسیقی برای آن پاسخی بیابند.
از همه اینها بگذریم، باید افسوس بخوریم که چرا همایون
شجریان از پدر جدا شد؟چرا شجریان حاضر نیست با
علیزاده و لطفی و مشکاتیان کنسرت
بدهد؟چرا هوشنگ ابتهاج به سایه رفته است؟چرا دیگر «گل های
تازه» تکرار نمی شود؟پاسخ این پرسش ها
را فقط باید از خود این هنرمندان شنید |