همه مردم برای اطلاع رسانی به یکدیگر کمک کنند. این دولت از نظر مردم مشروعیت ندارد و مردم به آن اعتماد ندارند. مردم باید بتوانند در چارچوب قانون اعتراضات خود را نشان دهند، در غیر اینصورت ما به سمت تقابل های قومی، ملی، مذهبی و قبیله ای خواهیم رفت.
لوموند دیپلماتیک فارسی ماه فوریه به
همراه تعدادی از مقالات ماه گذشته این
نشریه، روی شبکه اینترنت منتشر شد.
دراین شماره ترجمه 13 مقاله را با
عناوین زیر می خوانید:
باصدها اتوبوس و با قطار نیرو به تهران
آوردید و با این همه نتوانستید هنگام
سخنرانی احمدی نژاد میدان آزادی را هم پر
کنید. شرکت در راهپیمائی 22 بهمن معنایش
این نیست که شما آن را پوشش جنایات و
کشتار خیابانی و شکنجه زندانیان کنید.
مردم نیآمدند که بگویند علاقمند به سرکوب
و پرکردن زندان ها هستند. آنها به عشق
ایران و انقلاب آمدند. مردم به راهپیمائی
نیآمدند که
با
کتک خوردن بیعت کنند. تصور می کنید مردم
دلیل حضور دههاهزار نفری نیروهای نظامی
و انتظامی
در خیابانها را نمی دانند؟ فکر میکنند
مردم فشار نیروهای انتظامی و
لباسشخصیها با قمه و باتوم و گاز فلفل،
برای جلوگیری از پیوستن
خدمتگزاران نظام و ایران به خیل
خروشانشان را ندیدند؟ تصور
میکنند مردم متوجه ترس و ضعف حاکمیت
نشدند؟
راهپیمایی
۲۲
بهمن امسال قابل تحلیل نیست، مگر
آن که صفآراییهای دو گرایش عمده در این
تظاهرات، مستقل از هم نمایش
داده و ارزیابی شود. یک
راهپیمایی آزاد، آنهم یک بار برای
همیشه، تا وزن هر دو گرایش( حاکمیت و جنبش
اعتراضی مردم) در جامعه ما روشن شود.
برای
ازمیان رفتن پردههای گمراهی از جلوی
دیدگان جریان تمامیتخواه، دو پیشنهاد
دارم.
1- براساس حق مسلم مردم، طبق اصل
۲۷
قانون اساسی، مجوز
بدهند که در میدانی از تهران راهپیمایی از
طرف ما برگزار شود تا اقلیت و
اکثریت مشخص شود.
2- چون جریان تمامیتخواه میخواهد
راهپیمایی
۲۲
بهمن را به رفراندومی برای تایید
سیاستهای خشونتآمیز و ضد مردمی خود
تبدیل کند، پیشنهاد میکنم که براساس اصل
۵۹
قانون اساسی، رفراندومی برای
برونرفت از بحران برگزار شود.
اصول
59 و 27 قانون اساسی
59- در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه
مقننه از راه همه پرسی و مراجعه مستقیم به
آراء مردم صورت گیرد. درخواست مراجعه به
آراء عمومی باید به تصویب دو سوم مجمع
نمایندگان مجلس برسد.(در اصلاح قانون
اساسی، تائید این تصویب و دستور برگزاری
آن توسط رهبر گنجانده شده است.)
27- تشکیل اجتماعات و راه پیمائی ها،
بدون حمل سلاح، به شرط آنکه مخالف به
مبانی اسلامی نباشد آزاد است.
سه یا چهار روز بعد از 22 بهمن رهبر با
تعدادی از فرمانده سپاه جلسه بررسی
راهپیمائی این روز را داشته است. ایشان
دراین جلسه بغض آلوده می گوید: خسته شده
ام، فشار خیلی زیاد است، چند بار استخار
کردم که رهبری را رها کنم.
من از نتیجه جلسه اطلاعی ندارم، اما آنچه
که برایتان نوشتم صحت دارد و تائید شده و
بیش از این هم اطلاع ندارم. (پیک نت: ما
صرفا بدلیل اعتماد به منبع ارسال خبر آن
را بصورت یک پیام منتشر می کنیم و هیچ
نظری در تائید و یا تکذیب آن نداریم و هیچ
تفسیری نیز بر آن اضافه نکردیم.)
قاضی محمد مقیسه
رئیس شعبه 28 دادگاه کودتا
همان
حاج ناصر دهه 60 دراوین است
یادم هست وقتی در
بیرجند مشغول
گذراندن دوره
مقدس آشخوری بودم
بعد از یک هفته
زندگی در شرایط
سخت، یعنی
اردوگاه وحشت
آباد در حومه
بیرجند، مسافتی
طولانی را
پیمودیم تا به
پادگان برگردم.
مسافتی مثل
تهرانپارس تا
کرج ! تازه آنهم
با کوله پشتی و
اسلحه! حسابی
خسته شده بودم و
وقتی به آسایشگاه
رسیدم بدون اینکه
حتی پوتین از پا
در بیاریم مثل
جنازه ولو شدیم
رو تخت ! بیهوش
بیهوش!
در عالم خواب
دیدم فرماندمان
آمده آسایشگاه و
با داد و فریاد
می گوید به خط
شویم! گفتند آقای
حداد عادل رئیس
مجلس آمده در
مسجد بیرجند برای
سخنرانی ولی 4 تا
نفر بیشتر نرفته
اند مسجد. سرباز
بفرستید!
به خط شدیم و
حرکت کردیم.
سواربر اتوبوس به
مسجد رسیدیم. من
به خاطر اعتقادات
مذهبی که داشتم
رفتم وضو گرفتم و
وارد مسجد شدم
اما خیلی از
سربازا نه تنها
وضو نگرفتن بلکه
وقتی شیر تو شیر
شد با پوتین رفتن
داخل مسجد و
نشستند!
آقای حداد با
ورود ما و پر شدن
مسجد نفس راحتی
کشید. حتی
فرماندهان هم با
لباس شخصی آمده
بودند. یادم است
یک سرباز که
دیرتر وارد مسجد
شده بود به
فرمانده اش
احترام گذاشت و
درعوض یک سیلی از
فرمانده خورد.
فرمانده گفت: من
لباس شخصی پوشیدم
کسی نفهمه نظامی
هستم اونوقت جلو
همه داری به من
احترام میزاری؟
خیلی دوست داشتم
به سخنان آقای
حداد گوش بدهم
چون وقت گذاشته
بود و این همه
راه آمده بود که
در بیرجند
سخنرانی کند! اما
هر چقدر سعی کردم
زورم به پلکهایم
که انگار وزنه 50
کیلویی به آنها
آویزون کرده
بودند نرسید! و
مثل بقیه سربازها
خوابم برد. دیگه
چیزی نفهمیدم تا
اینکه از خواب
بیدارم کردند و
متوجه شدم
سخنرانی تمام شده!
اقامتگاه مخفی
سلام پیک نت- در
خیابان شریعتی
تهران، نرسیده به
پل سید خندان،
قبل از پارک
اندیشه در کوچه
شهید محبی، در
سالهای اخیر دو
ساختمان بلند
ساخته اند. یکی
از آنها متعلق به
سپاه است و
تابلویی دارد با
عنوان "خوابگاه
وزارت صنایع".
این تابلوی صوری
است و در واقع
این مکان در
اختیار سپاه قدس
است و از آن برای
اقامت کوتاه مدت
فرماندهان
واحدهای خارج از
ایران قدس که
برای همآهنگی به
تهران می آیند و
بر می گردند
استفاده می شود.
اغلب این مهمانان
عرب اند و با
اتومبیل های شیشه
سیاه به این محل
آورده شده و برده
می شوند.
لطفا اسم و آدرس
ای میل محفوظ
بماند
پلاک اتوبوس ها
خبر از عمق
بی پناهی حکومت
در تهران داد
با سلام و خسته
نباشید- بالاخره
اینترنت راه داد
تا این مشاهدات
خودم را برای شما
بنویسم: 22 بهمن
روز
عجیبی بود و
راهپیمایی عجیب
تر. از ساعت 8
صبح
صدای هلیکوپتر می
آمد. پلاک های
اتوبوس هایی که
در کوچه پس کوچه
های اطراف میدان
آزادی پارک شده
بود را نگاه می
کردم. همه
شهرستانی بودند.
دلم برای
اینهمه مردمی که
از شهرستانها
آورده بودند می
سوخت
.
لباس های نو با
قیافه های
محلی که با یک
ذوقی به مراسم
نگاه می کردند.
چهره های حق به
جانب لباس شخصی
ها و
معصومیت چهره های
بسیجی های 16 تا
18 ساله. اما از
همه اینها که
بگذرم یک چیز پر
افتخار برای من
این بود که متر
به متر خیابان ها
و کوچه پس کوچه
های اطراف خیابان
آزادی پر بود از
مأمورین مسلح به
کلاه خود و باطوم
و گاز و ...تفنگ.
راستش را
بخواهید از همه
مهم تر خواب خوشی
است که از چشمان
آقایان گرفته شده
است
.بچه
های سبز همه جا
بودند. به هم
لبخند میزدیم.
بعد از ظهر و شب
هم درگیریهای
پراکنده وجود
داشت
ولی
ابهت خاموش
بزرگترین ارزش
راهپیمایی روز 22
بهمن سال 88 بود
.
ترس و به تبع
آن ضعف خودش را
حکومت بصورت
آشکار به نمایش
گذاشت. مهم این
است که دایره
انسان های آگاه
آنچنان بزرگ شده
که حکومت ناچار
است هزینه
های سنگینی بابت
آن پرداخت کند
.
مهم آن سرازیری
است که شروع شده
چه با چشمان
باز، چه بسته
.
نام ای میل را
عوض کرده ام و
گرنه قبلا برای
شما به اسم حقیقی
ای میل زده بودم.
من، میان
بسیجی ها بودم
شیراز-
روز 22 بهمن من
حدود ساعت 9:10
سوار اتوبوس شدم
تا به راهپیمایی
بروم. تقریبا
تمام مسافرانبسیجی بودند که به راهپیمایی می بردندشان. پس از پیاده شدن از اتوبوس
از آنها دور
شدم تا به من شک
نکنند. تمام راه
های منتهی به محل
راهپیمایی را با
اتوبوس بسته
بودند. همه جا
مامور بود. حدود
ساعت 9:35 به
فلکه ستاد رسیدم.
از
این طرف و آن طرف
مثل مور و ملخ
دسته دسته می
آمدند. نکته قابل
توجه مردمی بودند
که
مثل من قاطی
جمعیت نمیشدند و
فقط ایستاده
بودند. خیلی ها
معلوم بود مجبور
بودند
بیایند. پوستر
داشتند اما داخل
جمع نمی رفتند و
شعار نمی دادند.
دو- سه تا ماشین
آتشنشانی آنجا
بود. ماشین های
پلیس برای انتقال
دستگیر شدگان
جلوی چشم همه بود
تا
کسی صدایش در
نیاید.هلیکوپتر
نظامی هم در
آسمان گشت میزد.
این همه نیرو
ریخته بودند
آنجا و عده ای که
آورده شده بودند
در امنیت کامل
شعار بدهند. همه
جمعیتشان فقط
فاصله چهار راهپارامونت و فلکه ستاد را پر کرد. این مسیر فقط یک خیابان است که موشیر
فاطمی نام
دارد و خیابانی
با عرض متوسط و
نه چندان طولانی.
شنیدم ارم هم
درگیری بوده، اما
خودم آنجا نرفتم.