همه مردم برای اطلاع رسانی به یکدیگر کمک کنند. این دولت از نظر مردم مشروعیت ندارد و مردم به آن اعتماد ندارند. مردم باید بتوانند در چارچوب قانون اعتراضات خود را نشان دهند، در غیر اینصورت ما به سمت تقابل های قومی، ملی، مذهبی و قبیله ای خواهیم رفت.
ادعا می کنند که 50 میلیون نفر نتایج
انتخابات را قبول دارند، بنابراین نباید
دیگر نگرانی داشته باشد،
به مهندس موسوی مجوز یک سخنرانی بدهند تا
اندک بودن جمعیت معترض را ایرانیان و
جهانیان ببینند!
تندروها فعلاً در حالت مستی ناشی از
دوپینگ نمایش پلیس در خیابانها و تبلیغات
تلویزیونی اند.
تا وقتی که میترسد
یعنی ریشههای تب در جامعه وجود دارد و
خالیبندی تبلیغاتی آنها مبنی بر
پیروزیشان فقط به درد روحیه دادن به
هوادارانشان میخورد و کشور را از
حالت کنترل به حالت مدیریت و اداره
برنمیگرداند.
پیشبینی من این است که حتی اگر این موج
خیابانی
کنترل شود، موجهای بعدی غیرقابل
پیشبینیتر و شاید مهیب تر باشد.
نظرسنجیها
روندهای خیلی بدی را نشان میدهد. حداقل
در تهران دوسوم علاقمندان به
اخبار از طریق صداوسیما اخبار را
نمیشنوند.
متأسفانه تندروها کشور را وارد وضعیت حاد
فرسایشی کردهاند. همه باید برای آینده
کشور دعا کنیم.
لوموند دیپلماتیک فارسی ماه فوریه به
همراه تعدادی از مقالات ماه گذشته این
نشریه، روی شبکه اینترنت منتشر شد.
دراین شماره ترجمه 13 مقاله را با
عناوین زیر می خوانید:
صاحب
طلا فروشی که
طلاهای مغازه اش
شامگاه دوشنبه در
شهر آمل به سرقت
رفت گفت: چهار
سارق مسلح
با دو دستگاه
موتورجلو مغازه
توقف و با شکلیک
چند گلوله شیشه
های
جلوی ویترین را
شکستند و حدود 20
کیلوگرم طلا
را بردند.
آنها چهار نفر
بودند سوار بر دو
موتورسکلت. خیلی
شبیه موتورسواری
هائی بودند که
مردم معترض به
نتیجه انتخابات
را در خیابان ها
سرکوب می کردند.
آنها یک پارچه با
دو سوراخ چشم روی
کله خود کشیده
بودند. شبیه
نیروی انتظامی
لباس سیاه.
وقتی وارد مغازه
شدند
به همه مشتری های
داخل مغازه دستور
نظامی دادند که
با شکم روی زمین
دراز بکشند. سپس
طلاها را داخل یک
کیسه ریختند و
رفتند.
بعد از خروج از
مغازه نیز برای
ترساندن مردم چند
تیرهوائی شلیک
کردند. این سرقت
جمعا 5 دقیقه طول
کشید!
محل سرقت راسته
طلا فروشان آمل
در منطقه پایین
بازار این شهر
بود که 50 الی 60
طلا فروشی در آن
فعال است و بیشتر
آنها به سیستم
دوربین های
مداربسته و
امنیتی مجهز
هستند، اما
سارقان کیسه روی
سرشان داشتند.
این دومین سرقت
مسلحانه از طلا
فروشی های آمل در
15 روز گذشته بود
و طلافروشی ها
بدلیل نا امن
بودن بازار مغازه
هایشان را باز
نمی کنند.
اقامتگاه مخفی
سلام پیک نت- در
خیابان شریعتی
تهران، نرسیده به
پل سید خندان،
قبل از پارک
اندیشه در کوچه
شهید محبی، در
سالهای اخیر دو
ساختمان بلند
ساخته اند. یکی
از آنها متعلق به
سپاه است و
تابلویی دارد با
عنوان "خوابگاه
وزارت صنایع".
این تابلوی صوری
است و در واقع
این مکان در
اختیار سپاه قدس
است و از آن برای
اقامت کوتاه مدت
فرماندهان
واحدهای خارج از
ایران قدس که
برای همآهنگی به
تهران می آیند و
بر می گردند
استفاده می شود.
اغلب این مهمانان
عرب اند و با
اتومبیل های شیشه
سیاه به این محل
آورده شده و برده
می شوند.
لطفا اسم و آدرس
ای میل محفوظ
بماند
پلاک اتوبوس ها
خبر از عمق
بی پناهی حکومت
در تهران داد
با سلام و خسته
نباشید- بالاخره
اینترنت راه داد
تا این مشاهدات
خودم را برای شما
بنویسم: 22 بهمن
روز
عجیبی بود و
راهپیمایی عجیب
تر. از ساعت 8
صبح
صدای هلیکوپتر می
آمد. پلاک های
اتوبوس هایی که
در کوچه پس کوچه
های اطراف میدان
آزادی پارک شده
بود را نگاه می
کردم. همه
شهرستانی بودند.
دلم برای
اینهمه مردمی که
از شهرستانها
آورده بودند می
سوخت
.
لباس های نو با
قیافه های
محلی که با یک
ذوقی به مراسم
نگاه می کردند.
چهره های حق به
جانب لباس شخصی
ها و
معصومیت چهره های
بسیجی های 16 تا
18 ساله. اما از
همه اینها که
بگذرم یک چیز پر
افتخار برای من
این بود که متر
به متر خیابان ها
و کوچه پس کوچه
های اطراف خیابان
آزادی پر بود از
مأمورین مسلح به
کلاه خود و باطوم
و گاز و ...تفنگ.
راستش را
بخواهید از همه
مهم تر خواب خوشی
است که از چشمان
آقایان گرفته شده
است
.بچه
های سبز همه جا
بودند. به هم
لبخند میزدیم.
بعد از ظهر و شب
هم درگیریهای
پراکنده وجود
داشت
ولی
ابهت خاموش
بزرگترین ارزش
راهپیمایی روز 22
بهمن سال 88 بود
.
ترس و به تبع
آن ضعف خودش را
حکومت بصورت
آشکار به نمایش
گذاشت. مهم این
است که دایره
انسان های آگاه
آنچنان بزرگ شده
که حکومت ناچار
است هزینه
های سنگینی بابت
آن پرداخت کند
.
مهم آن سرازیری
است که شروع شده
چه با چشمان
باز، چه بسته
.
نام ای میل را
عوض کرده ام و
گرنه قبلا برای
شما به اسم حقیقی
ای میل زده بودم.
من، میان
بسیجی ها بودم
شیراز-
روز 22 بهمن من
حدود ساعت 9:10
سوار اتوبوس شدم
تا به راهپیمایی
بروم. تقریبا
تمام مسافرانبسیجی بودند که به راهپیمایی می بردندشان. پس از پیاده شدن از اتوبوس
از آنها دور
شدم تا به من شک
نکنند. تمام راه
های منتهی به محل
راهپیمایی را با
اتوبوس بسته
بودند. همه جا
مامور بود. حدود
ساعت 9:35 به
فلکه ستاد رسیدم.
از
این طرف و آن طرف
مثل مور و ملخ
دسته دسته می
آمدند. نکته قابل
توجه مردمی بودند
که
مثل من قاطی
جمعیت نمیشدند و
فقط ایستاده
بودند. خیلی ها
معلوم بود مجبور
بودند
بیایند. پوستر
داشتند اما داخل
جمع نمی رفتند و
شعار نمی دادند.
دو- سه تا ماشین
آتشنشانی آنجا
بود. ماشین های
پلیس برای انتقال
دستگیر شدگان
جلوی چشم همه بود
تا
کسی صدایش در
نیاید.هلیکوپتر
نظامی هم در
آسمان گشت میزد.
این همه نیرو
ریخته بودند
آنجا و عده ای که
آورده شده بودند
در امنیت کامل
شعار بدهند. همه
جمعیتشان فقط
فاصله چهار راهپارامونت و فلکه ستاد را پر کرد. این مسیر فقط یک خیابان است که موشیر
فاطمی نام
دارد و خیابانی
با عرض متوسط و
نه چندان طولانی.
شنیدم ارم هم
درگیری بوده، اما
خودم آنجا نرفتم.