در کتاب "تاریخ واپسین انقلاب ایران"، نوشته پدر "کروسینسکی"
سرپرست کلیسای ارامنه اصفهان در زمان آخرین پادشاه صفویه و
دوران حمله محمود افغان به ایران، روزشمار سقوط اصفهان بدست
محمود افغان و کشتار مردم این شهر گزارش شده است. در این کتاب
می خوانیم:
شمار ساکنان اصفهان، که پیش از یورش افغانان بالغ بر یک میلیون
نفر بودند، پس از سقوط شهر، به صد هزار نفر نمی رسید و این در
حالی بود که در جنگ تنها 20 هزار نفر کشته شده بود. از افغانان
با وجود این که آنان در تیررس سربازان حکومتی قرار داشتند، از
زمان محاصره اصفهان کسی کشته نشده بود. شمار توپ های سپاهیان
ایران چهارصد عراده برآورد بود و با این که خدمه هر یک از آن
ها چهارصد توپ شلیک کرده بودند و شمار گلوله های پرتاپ شده به
صد و شصت هزار توپ بالغ می شد، اما استفاده سربازان از توپ با
چنان ناشیگری بود که حتی چهارصد سرباز افغانی را نیز نتوانست
از میان بردارد.
شاه سلطان حسین حاضر به تسلیم شد، اما محمود افغان برای این که
شهر را در حالت فقر و فلاکت باقی بگذارد، به وقت گذرانی
پرداخت. محمود می توانست در آبان ماه اصفهان را به تصرف خود در
آورد. حتی سرداران او نیز توصیه کرده بودند که اصفهان را تصرف
کند، اما محمود وقت گذرانی را ترجیح داد. محمود هدف دیگری را
دنبال می کرد و آن این بود که با انتقال مسالمت آمیز قدرت، همه
گنجینه های شاه و بزرگان را دست نخورده به چنگ خود در آورد.
چون قحطی به دربار نیز رسوخ پیدا کرده بود، شاه پیشنهاد کرد از
سلطنت کناره گیری کند. علاقه شاه به پایین آمدن از تخت سلطنت
بیشتر از علاقه محمود به جلوس بر تخت سلطنت بود. سرانجام، در
آخرین روز مهر ماه، شاه، سراسیمه، لباس سیاه بر تن کرد و پیاده
از قصر خود بیرون آمد. او در کوچه های اصفهان به گشت و گذار
پرداخت، با صدای بلند ندبه و زاری و از مردم طلب عفو کرد. روز
دوم آبان ماه، شاه برای کناره گیری از سلطنت به اردوگاه
شورشیان رفت و در نهایت سرافکندگی به سوی محمود شتافت و روی او
را بوسید. آن گاه، تاج شاهی را بر سر او گذاشت و محمود را رسما
جانشین خود اعلام کرد.
روز سوم فروردین، شاه جدید در معیت وزیران و بزرگان کشور، به
اصفهان وارد شد، در حالی که شاه سلطان حسین همراه گروهی از
نگهبانان افغانی از مسیر دیگری به تختگاه برگشت. محمود افغان
با شکوه تمام وارد تختگاه ایران شد، آن گاه به قصر شاه رفت و
بر تخت شاهی نشست و همه وزیران، خواجه سرایان و بزرگان سوگند
وفاداری یاد کردند. محمود پس از نشستن بر تخت سلطنت برای حسن
اجرای عدالت فرمانی صادر کرد، که به گفته کروسینسکی، «از غاصبی
چون او انتظار نمی رفت.
محمود افغان در این باره آشکارا اعلام کرد که از کسانی که به
شاه خود خیانت کرده بودند، انتظاری نمی توانست داشته باشد و
اگر شرایط مقتضی باشد، به خود او نیز خیانت خواهند کرد.
محمود افغان پی برده بود که با شمار اندک افغانی که در اصفهان
مانده بودند و شمار آنان به یک دهم ساکنان اصفهان – پس از آن
همه مهاجرت ها، قتل ها و قحطی ها- نمی رسید، بقا و دوام او در
اصفهان ممکن نخواهد شد، بنابراین، تصمیم گرفت، اکثر اهالی
اصفهان را از دم تیغ بگذراند. او کس فرستاد تا سیصد تن از
بزرگان و اعیان شهر را به مهمانی دعوت کند و آن گاه همه آن
سیصد تن را به محض ورود به قصر شاهی کشت و جسد آنان را در
میدان شاه انداخت و دستور داد فرزندان همان کسان را نیز خفه
کنند. دویست تن از جوانان خاندان های بزرگ ایرانی و گرجی را که
در مدرسه ای تعلیم داده می شدند، به بیرون شهر آوردند، آن گاه
آنان را به حال خود رها کردند تا فرار کنند و وقتی آن جوانان
پا به فرار گذاشتند، افغانان آنان را به قصد شکار مانند
حیوانات وحشی دنبال کردند. بدین سان، افغانان پیکر همه آن
جوانان را با تیر سوراخ کردند و کسی از آنان نتوانست جان سالم
به در ببرد. او تصمیم گرفته بود، برای بقای خود اهالی اصفهان
را قتل عام کند. از میان گارد شاهی و دیگر سربازان ایرانی سه
هزار نفر سوگند وفاداری به محمود یاد کرده و به سپاهیان او
پیوسته بودند. محمود غاصب، در ادامه اجرای نقشه خود برای قتل
عام اهالی اصفهان، آنان را برای صرف غذا به قصر شاهی دعوت کرد
و آن گاه سربازان افغانی برسر آنان ریختند و همه سه هزار نفر
را در حال صرف غذا به قتل رساندند.
در جریان این قتل عام، شورشیان افغان چندان از اهالی اصفهان را
کشتند که خانه های بسیاری خالی از سکنه ماند و از آن جا که
جسدها را در باغچه خانه ها می انداختند، حتی در دور ست ترین
محله های شهر نیز باغچه ای خالی پیدا نمی شد.
|