اصفهان- سلام
می گفت: بچه ام یک سالشه، سرطان کبد گرفته
پدرش گفت: برای تهیه دارو و درمان این بچه به خاک سیاه نشسته
ایم.
نسخه را نشونم داد و با کف دست اشکش پاک کرد و گفت: دیگه بریده
ام. امروز صبح زود از خونه زدم بیرون که هم دنبال پول برای
داروهاش باشم وهم ناله هاش رو نشنوم.
رفتم داروخونه (....) داروخانه چی گفت که این دارو دیگه وارد
نمیشه.
مگه نمیدونی تحریم هستیم؟
به یک داروخانه دیگه رفتم. بهم گفت یکی دوتایی از قبل مونده.
پول داری؟ پرسیدم چقدر؟ گفت دویست و بیست هزار تومان.
گفتم میرم تهیه میکنم و بر میگردم.
باور کنید خانم شما منو نمیشناسید ومنم شمارو، اما بخدا قسم
رفتم
بیست تومن سی تومن قرض کردم و رو هم گذاشتم رفتم با خوشحالی که
شاید تا ظهر بتونم دوا رو به بچه ام برسونم.
میدونین بهم چی گفت؟ هاج وواج نگاهش کردم.
گفتم:
تورو خدا نگو که ندارم.
داروخانه چی گفت حالا شده سیصد وبیست هزار تومن
!مگه
نمی دونی دلار از صبح تا حالا گرون شده؟ پیک نت 18
تیــــــر |