نوشته
هفته
گذشته
محسن
رضائی
فرمانده
سپاه در
دوران
جنگ،
درباره
عملیات
کربلای 4
موجب
گشودن
برخی
صندوق
های
محرمانه
اسرار
پنهان
مانده
جنگ
ایران و
عراق شد.
این
گشودن را
باید به
فال نیک
گرفت.
اسناد و
مدارک،
مصاحبهها
و
سخنرانیهای
مربوط به
جنگ
ایران و
عراق بخش
مهمی از
تاریخ
معاصر
ایران و
تاریخ
انقلاب
ایران
است. از
جمله این
اسناد و
مدارک
فیلمی
است از
سخنان
یکی از
فرماندهان
وقت سپاه
بنام
"شهید
حسن
باقری"
که ظاهرا
پس از
شکست
عملیات
رمضان در
سال 1361
در جمع
مسئولان
وقت
گردانهای
سپاه و
بسیج سخن
می گوید،
انتقادهایی
را نسبت
به نحوه
عملیات
(عملیاتی
شبیه
کربلای
3) انجام
می دهد و
از
گرایشهایی
سخن می
گوید که
بعدها در
جنگ غالب
شد.
البته
برای درک
کامل
سخنان
شهید
باقری و
انتقادهای
وی باید
تا
اندازهای
با
تاریخچه
عملیات
جنگی
مانند
فتح
المبین و
بیت
المقدس و
ماجرای
باز کردن
کانال آب
در جریان
عملیات
رمضان و
محاصره
نیروهای
ایرانی و
اسارت
هزاران
نفر و
غیره
آشنا
بود. در
واقع نقد
باقری از
ناکامی
ایران در
این
عملیات
جنگی،
نقدی از
زاویه
نظامی و
مقداری
نیز
مبتنی بر
بررسی
ضعفهای
خصلتی
برخی
فرماندهان
سپاه
است.
مقاومت و
سپس
پیروزیهای
چشمگیر و
سریع
ایران در
برابر
عراق در
مرحله
اول جنگ
از سویی
حاصل
روحیه
ملی مردم
ایران در
حفظ
انقلاب و
دفاع از
میهن
خود، از
سویی
ناشی از
خصلت
دفاعی
جنگ و
دفع
تجاوز و
بالاخره
از سویی
نتیجه
غافلگیر
شدن
حامیان
بینالمللی
عراق و
رژیم
صدام
حسین
بود.
ادامه
جنگ در
خاک عراق
هر سه
این
شرایط را
دگرگون
کرد، از
بین برد
و جنگ
خصلت
دفاعی
خود را
از دست
داد و به
تجاوز به
خاک عراق
و حاکم
شدن
شعارهای
غیرواقعی
فتح بصره
و بغداد
و کربلا
انجامید.
ادامه
جنگ وحدت
نظر ملی
را که بر
سر
مقاومت و
دفاع در
برابر
تجاوز
عراق
وجود
داشت بر
هم زد.
از نکات
مهمی که
"شهید
باقری"
در سخنان
خود بدان
می
پردازد و
زمینههای
تحول
بعدی در
فرماندهان
سپاه را
می توان
در آن
دید
اشاره ای
است که
به بی
اهمیت
شدن جان
افراد
برای
بسیاری
از این
فرماندهان
می کند.
بقول وی
زمانی
کشته شدن
70 یا 80
نفر می
توانست
سر و
صدایی
عظیم بر
پا کند و
اکنون
دیگر
هزار و
ده هزار
برای
عدهای
رقم
محسوب
نمی شود.
فرماندهانی
که
علیرغم
وجود
معبر
برای
عبور
رزمندگان،
بدنبال
داوطلب
برای
عبور از
میدان
مین می
گشتند.
از درون
همین
فرماندهانی
که جان
انسانها،
هم
میهنان
آنان،
سرنوشت
خانوادهها،
همسران،
فرزندان
رزمندگان
برایشان
دیگر بی
اهمیت
شده بود،
درندههای
سیاسی و
اقتصادی
آینده
بیرون
آمدند که
حاضر
بودند و
هستند
همه را
زیر پا
له کنند
تا خود
بالا
بروند.
این همه
سرداری
که
ناگهان
با پایان
جنگ کاسب
و تاجر و
کارچاق
کن شدند
و از
موقعیت
سرداری و
سپاهی
خود برای
کسب ثروت
و قدرت
بهره
گرفتند
یا بقول
میرحسین
موسوی
"کارشان
محاسبه
بالا و
پایین
رفتن
قیمت ارز
و دلار
شد"، همه
از درون
همین
کسانی
بیرون
آمدند که
سرنوشت
انسانها
در
حسابهای
آنان
جایی
نداشت،
همانها
که
برایشان
مهمتر از
آینده
کشور،
آینده
خودشان
مطرح بود
و در
ادامه
جنگ
افزایش
نقش و
جایگاه و
نفوذ خود
را می
دیدند.
آنها بیم
داشتند
که پایان
جنگ،
پایان
آرزوهایی
شود که
برای
آینده
سیاسی و
اقتصادی
خود در
دل می
پروراندند
و به
همین
دلیل با
این
پایان
مخالف
بودند و
هنوز هم
پایان
جنگ را
یک
"فاجعه"،
یک
"حادثه
تلخ"
معرفی می
کنند.
(این
سخنرانی
را
بشنوید!) |