آقای
خامنه
ای، در
نقش امام
جمعه
تهران،
نماز عید
فطر را
خواند و
پیش ار
نماز نیز
دو خطبه
مذهبی و
سیاسی
خواند.
در خطبه
مذهبی از
گسترش
شور و
هیجان
مذهبی
جوانان
بسیار
گفت و آن
را ستود
و در
خطبه
سیاسی
نیز ضمن
مثبت و
خوب
توصیف
کردن وضع
اقتصادی،
یکبار
دیگر
فرافکنی
کرد و
گفت که
امریکا
قصد جنگ
اقتصادی
با
جمهوری
اسلامی
دارد و
از جمله
راه حل
های
مقابله
با آن به
سفر خارج
نرفتن
آنهائی
است که
مثلا
میروند
ترکیه و
گرجستان
و
ارمنستان.
سفرهائی
که برکت
ندارد
اما اگر
تبدیل
شود به
سفر به
نجف و
کربلا و
مکه شود
خیر و
برکت
دارد!
البته
توصیه
ملایمی
هم به
وارد
کنندگان
کرد که
اجناسی
را وارد
نکنند که
در داخل
تولید می
شود!
این
فشرده
نتیجه
ایست که
وقتی از
طول و
عرض دو
خطبه
ایشان
بزنید
بدست می
آید.
البته
باضافه
مقداری
هم زجز
خوانی
مبارزه
با این و
آن و از
جمله با
امریکا!
این رسم
تمام
حکومت
های تک
صدائی
است که
تا آخرین
نفس،
هرگاه
سخنرانی
می کنند
و گزارش
میدهند
همه چیز
مثبت است
و البته
انتقادهای
کم رنگی
هم وجود
دارد.
درحالیکه
واقعیات
چیز
دیگری
است و آن
لحظه که
چشم به
روی آن
واقعیات
باز می
شود،
دیگر آب
از سر
گذشته و
فرصت ها
از دست
رفته
است. اگر
غیر از
این بود
آقای
خامنه ای
بجای بند
کردن به
سفرهای
خارجی که
عمدتا
برای
فرار از
تنگناهای
اجتماعی
داخل
کشور (از
حجاب تا
دریا و
از شادی
تا ندیدن
ریخت گشت
ها) است،
چند جمله
ای
درباره
موسسات
اعتباری
می گفت
که پول
مردم را
بالا
کشیده
اند و
نمونه ای
از آن را
(موسسه
ثامن
الحجج)
در همین
شماره
پیک نت
می
خوانید،
از سبز
شدن
بانکها
در دوران
8 ساله
احمدی
نژاد می
گفت که
فساد و
پولشوئی
و دور
زدن
فاجعه
بار
تحریم ها
که بابک
زنجانی
از جمله
کارگزاران
آن بود
می گفت.
جرات می
کرد و می
گفت سود
بانکی را
بکشید تا
5 در صد
پائین تا
سرمایه
ها بجای
خرید و
فروش ارز
توسط
مخالفان
دولت و
غارتگران
نظامی و
غیر
نظامی و
فلج کردن
دولت
برود به
سمت
تولید.
دو جمله
می گفت
که
سیمائی
که زیر
نظر
ایشان
ریاست آن
تعیین
میشود
باید
دگرگون
شود و به
سمت مردم
و
واقعیات
جامعه
بیاید.
می گفت
که
سخنرانی
های
تحریک
آمیز و
ضد دولتی
امام
جمعه ها
را قبول
ندارد،
می گفت
که با
حمله و
کتک زدن
زنان به
بهانه
حجاب
موافق
نیست، می
گفت
پرهای
اتاق
بازرگانی
را باید
قیچی
کرد، می
گفت نظام
هیچ چاره
ای جز
خانه
تکانی و
اصلاحات
ندارد،
می گفت
شرکت های
وابسته
به سپاه
باید
منحل
شوند و
سپاه
برود به
پادگان
ها، می
گفت که
از
مذاکره
با
امریکا
بیم
ندارد
زیرا
آنکس که
بیم دارد
به خود
اعتماد
ندارد و
می گفت
که
اعتصابات
و
اعتراضات
کارگران
به حق
است و
ریشه
مسئله
باز
میگردد
به خصوصی
سازی
هائی که
انجام
شد، می
گفت که
حاشیه
نشینی
هول
انگیزی
که در
اطراف
شهرها
بوجود
آمده
حاصل
نابودی
کشاورزی
و فلاکت
روستائیان
است، می
گفت که
نگران بی
آبی کشور
و آلودگی
هاست، و
می گفت
که
"خودی" و
"غیرخودی"
کردن
جامعه
باعث
فساد و
رانت
خواری
شد، می
گفت که
با
چاپلوسی
و برای
وی
القابی
مانند
"مقام
معظم"
درست
کردن
مخالف
است و
این کاری
شاهنشاهی
است و
میگفت
آنها که
به سبک
تگزاس
امریکا
که
حیوانات
را با
مهر داغ
می کنند،
با داغ
کردن
پیشانی
برای
خودی
جلوه
کرده و
رانت
خوردن
مخالف
است،
حداقل
چند جمله
می گفت
که به چه
دلیل
رفتیم
سوریه و
اکنون
چرا
مجبوریم
آنجا را
ترک کنیم
و ....
ایشان
هیچکدام
از اینها
را نگفت
به دو
دلیل:
نخست این
که شخص
خود وی
متهم
ردیف اول
این بساط
است و
دوم این
که بر
خلاف
ادعاهائی
که می
کند
دارای آن
جوهره
انقلابی
و
پشتوانه
اجتماعی
که لازمه
چنین
جسارتی
است نمی
باشد و
توان
چنین
مدیریتی
را برای
چنان
تحولی
ندارد.
آن که
دارای
چنان
جوهره ای
بود
میرحسین
موسوی
بود که
زندان
خانگی را
به جان
خرید و
خط بطلان
به سیاست
های
اقتصادی
و
اجتماعی
دوران
رهبری
آقای
خامنه ای
کشید.
شاید
هاشمی
رفسنجانی
را هم
بتوان نه
در زمره
انقلابیون،
بلکه در
زمره
آنها که
آینده
هولناک
را دیدند
و هشدار
دادند به
حساب
آورد که
پیش بینی
استخر
مرگ شدن
خود را
هم کرد
اما سکوت
نکرد. |