احمد قابل، از شاگردان برجسته آیت الله
منتظری که بین زندان اوین و وکیل آباد
مشهد پاس داده می شود، در اردیبهشت سال
87، یعنی نزدیک به یکسال پیش از کودتای 22
خرداد، نامه ای تحت عنوان وصیت نامه نوشته
و دراختیار برخی محارم خود گذاشته بود تا
در صورت بازداشت منتشر کنند. قابل باتهام
نوشتن همین نامه دستگیر شد و چند ماه در
زندان انفرادی ماند، اما دوستانش صلاح
ندانستند این وصیت نامه منتشر شود. اخیر،
یکسال و چند ماه پس از کودتای 22 خرداد و
بازداشت های مکرر و طولانی احمد قابل، این
وصیتنامه سرانجام منتشر شد. وصیتنامه ای
که خطابش علی خامنه ایست. ما بخش های "به
روز" این نامه را که در آن نکات مهم خبری
نیز وجود دارد در این شماره پیک نت منتشر
می کنیم.
قابل در نامه خود، با اشاره به آشنائی پیش
از انقلابش با علی خامنه ای می نویسد:
نسل سوم باید بداند که ؛ «چه کسانی بر عهد
خود پایدار ماندند و چه کسانی پیمان
شکستند». یکی از مشهور ترین انقلابیون
روشنفکر قبل از انقلاب، جناب آقای
خامنه ای
(رهبر فعلی کشور) بود. یار و یاور «دکتر
علی شریعتی» و همفکر و همراه «نیروهای ملی
و مذهبی» و یکی از پیشاهنگان مدافع «اصلاح
فکر دینی»
که
برای «عضویت در شورای انقلاب» و برخلاف
همه ی روحانیان و سیاسیون موجود در آن
شورا، فرهیخته ای چون «خانم دکتر طاهره ی
صفارزاده» را پیشنهاد کرد.
امروز ایشان در کجا و با چه تفکر و چه
کسانی محشور است و چه کسانی را طرد کرده و
دوستی های زمان «قبل از فتح» آنان را
فراموش کرده و با چه دوستان سابقی برای چه
انگیزه ی قابل دفاعی، دشمنی می ورزد؟
چشم تنگی، انحصار طلبی، انتقام گیری و
ناآشنایی به ساز و کار مدیریت در بسیاری
از مسئولان، کشور را با بحرانی کم نظیر
مواجه کرده و می کند.
مسئولیت اول
این آشفتگی و نابسامانی و سلب حقوق اولیه
ی انسانی از آحاد جامعه، شرعا و قانونا بر
عهده ی رهبری کشور است.
هیچگاه در خیال امثال ما نمی گنجید که؛
«رفتارهای مسالمت آمیز مخالفان سیاست های
حاکمان، با داغ و درفش و زندان و محرومیت
های بی شمار علمی، سیاسی و اجتماعی و حتی
اقتصادی، پاسخ داده شود». مگر ادعای
انقلابیون بر علیه شاه، این نبود که او
«مخالفان سیاسی خویش را تحمل نمی کند».
طبیعتا هیچ فرد عاقل و منصفی نمی توانست
از انقلاب اسلامی، تصور
بازگشت به «دیکتاتوری و استبداد»
را داشته باشد.
آقای خامنه ای و جناح راست حزب جمهوری
اسلامی، در
تشکلی که نام و نشان حزبی آن را
معرفی نمی کنند و نام مستعار «نظام جمهوری
اسلامی» را بر حزب خود گذاشته اند، بر
ارکان قدرت، مسلط شده اند
از آغاز پیروزی انقلاب، گروهی در پی تسلط
انحصار طلبانه بر
نیروهای مسلح
بودند. ارتش و سپاه و نیروهای
انتظامی، بخاطر تکیه بر سلاح، قدرتی
بالفعل اند که هدف اولیه ی اقتدارگرایان و
مستبدان بوده و هستند. آقای خامنه ای که
از روزهای آغازین پیروزی انقلاب،
علاقه ی عجیبی
به «نظامی گری» داشته و هم اکنون نیز
دارد، پس از رسیدن به مقام رهبری کشور و
تسلط کامل بر آن، در مقام «فرماندهی کل
قوا» کار نیروهای مسلح را به آنجا رسانده
است که در حضور ایشان، شعار «ارتش فدای
رهبر» تکرار می شود و یا در مراسم رسمی
نصب سردوشی ها (که در بسیاری اوقات با
حضور خود وی انجام می شود) با شعار «الله
اکبر، جانم فدای رهبر» مواجه می شود و نه
تنها هیچ اعتراضی نمی کند که مشوق
رویکردهای آنان و مسئولان نظامی کشور نیز
می شود. باید
کسانی را
که این رویکرد فرد گرایانه را در ارتش و
سپاه و نیروی انتظامی، بنیانگذاری کرده
اند و کوه و دشت و مراکز آموزشی و پادگان
ها ی کشور را با شعار های ننگین «ارتش
فدای رهبر» یا «جانم فدای رهبر» ملوّث
کرده اند، مورد تعقیب قانونی قرار داد و
آشکارا بر جرم بودن این رویکرد در نیروهای
مسلح تأکید کرد تا هرگز شاهد صف آرایی
احتمالی آنان در مقابل ملت و به دفاع از
دیکتاتورها نباشیم و مستبدان نیز نتوانند
روی حمایت های نیروهای مسلح، برای سرکوب
ملت خود، حساب کنند.
نقش رهبری فعلی کشور در پدید آمدن این
اوضاع ننگین، غیر قابل انکار است و با
توجه به مقام فرماندهی کل قوا، ایشان باید
مسئولیت این فرهنگ سازی منحط را بر عهده
گرفته و پاسخگو باشد. آقای خامنه ای از
آغازین روزهای تصدی «مقام رهبری کشور»
رفتاری یکسویه و کاملا حزبی داشت و بدون
هیچ تغییری در روش سیاسی خود نسبت به
دوران ریاست جمهوری، همچنان با تکیه بر
جناح راست، منش سیاسی خود را پی گرفت.
آقای ابوالقاسم
خزعلی
که
در ماه های اولیه ی رهبری آقای خامنه ای
اقرار کرد که؛ «حالا دیگر رهبری کشور هم
از ماست» حقیقتا درست گفته بود.
یکی از اقدامات رهبری و تیم حاکم بر
ایران، رساندن کشور به
لبه ی پرتگاهی
است که اگر خدای رحمان به ملت
ایران تفضل نکند، تمامی هستی این ملت
رنجدیده در فاصله ی زمانی کوتاهی خواهد
سوخت.
جنگ افروزان خارجی با کمک جنگ طلبان
داخلی، هرروز که می گذرد، کشور و ملت را
یک قدم به جنگی نا برابر و خانمانسوز
نزدیک می کنند. جنگی که در یک سوی آن قدرت
نظامی غرب قرار می گیرد و در طرف مقابل
توان نظامی سپاه و ارتش ایران، و بعید می
دانم هیچ صاحبنظری در مصاف این دو نیرو،
امکان پیروزی نظامی ایران را پیش بینی
کند.
حتی تحلیل گران سپاه پاسداران نیز حد اکثر
سخن از تنبیه امریکا و زدن ضربه های سختی
به امریکا و غرب به میان می آورند و در
برابر، به ملت نمی گویند که فقط نتیجه ی
یک ماه موشک باران و بمباران های گسترده
(از آن نوع که در افغانستان و عراق و
صربستان انجام دادند) به معنی انهدام
تمامی سرمایه های اقتصادی، ارتباطی و
نظامی ملت ایران خواهد بود (که در طول
دهها سال، اندک اندک روی هم انباشته شده)
و خسارتی در حد
چند هزار میلیارد دلار را بر ملت
رنجدیده ی ایران تحمیل خواهد کرد و دهها
سال او را در فقر و فلاکت و فحشاء فرو
خواهد برد و نسل فعلی و نسل های بعدی را
محتاج کمک های سازمان ملل و در معرض
وابستگی به کشورهای بیگانه قرار خواهد
داد. جناب آقای خامنه ای نه شرعا و نه
عقلا، حق به
مسلخ بردن یک ملت هفتاد میلیونی و
سوزاندن منافع او را ندارد.
به یاد آوریم
تحلیل های همین فرماندهان سپاه را که در
تلویزیون کشور و کانال های مختلف آن، رسما
می گفتند:« شش
ماه طول می کشد تا امریکا بغداد را
فتح کند، اگر بتواند!» و تنها «شش روز» پس
از اظهارات این «کارشناسان نظامی!» (و
تصمیم سازان فعلی در باره ی ایران) بغداد
فتح شد. |