سالروز
درگذشت آيتالله خميني، امسال
برای صادقترين و پيگيرترين
اصلاح طلبان مذهبی داخل و خارج
از حاكميت فرصتی شد تا پيرامون
آنچه در آخرين سال حيات آيتالله
خمينی آغاز و در دهه دوم جمهوري
اسلامی بصورت فاجعه بار دنبال
شد سخن بگويند. بی شك بررسي
رويدادهای جمهوری اسلامی در دو
دوره زمانی انجام خواهد شد و
تاريخ نيز اينگونه نوشته خواهد
شد: دورهای كه جمهوری اسلامي
در ابتدا با حضور مستقيمتر آيتالله
خمينی و در سال های آخر حيات وي
بيشتر به نام او تا به اراده او
رهبری شد و آن دورهای كه از
آستانه درگذشت آيتالله خميني
و با انواع حيلهها و تغيير
قانون اساسی آغاز شد و تاكنون به
رهبری "عليخامنهاي"
ادامه دارد.
در
روز های گذشته و به مناسبت
سالروز در گذشت آيتالله
خميني، جسورترين چهرههاي
سياسی اصلاح طلب، عمدتا در باره
دهه دوم و تفاوتهای آن با دهه
اول جمهوری اسلامی سخن گفتند،
كه در نوع خود مقايسهای بود
صريح ميان دو رهبري. اينكه ولايت
فقيه خوب است و يا بد، مفيد است
يا مضر، شرعياست يا غير شرعی و
ديگر انواع ايراداتی كه به حق
نسبت به آن وارد است بحثی است
كه نبايد بررسی كارنامه رهبري
دوره دوم جمهوری اسلامی متاثر
از آن و در حاشيه آن قرار گيرد.
يعنی بايد تفاوتهای دو دهه را،
بويژه در عرصه اقتصادي، پايگاه
طبقاتی حاكميت، چهرههای تاثير
گذار در مديريت كشور و سمتگيري
اقتصادی كشور برای مردم روشن
كرد. يعنی روشن ساخت كه از نظر
سمتگيری اقتصادي، سمتگيري
سياسي-اجتماعي، پذيرش و يا گريز
از قانون، اختلاف فاحش و انفجار
آميز طبقاتی در جامعه، قبضه
قدرت توسط مرتجعترين نيروهاي
مذهبي(معمم و يا مكلا) و چپاول
كشور توسط هزار فاميل روحانی و
منتسب به روحانيت، كوشش براي
تبديل كردن سپاه پاسداران انقلاب به
سپاه پاسدار جنايت و غارت،
تصفيههای گسترده و حتی خونين
در نيروی نظامي، قلع و قمع و از
حاكميت به زير كشيده شدن برجستهترين
ياران آيتالله خمينی در دهه
اول جمهوری اسلامي، چهرههاي
تكيه زده بر كرسی شورای نگهبان، يا
مجمع تشخيص مصلحت و مجلس خبرگان
و... در دهه دوم جمهوری اسلامی چه
بر سر ايران
و مديريت جمهوری اسلامي
آمدهاست. چرا بايد امثال
عبدالله نوري(نماينده آيتالله
خمينی در جهاد سازندگی و سپاه
پاسداران) با بازوی شكسته در
گوشه زندان باشد و محسنی اژهاي
حاكم؟ چرا از ميان آنهمه آيتالله،
بايد آيتالله جنتي، آيتالله
محمديزدی و آيتالله مصباح
يزدي، در نقش بازوهای تواناي
آيت الله واعظ طبسی مملكت را در
قبضه خود داشته باشند؟ چرا و
چگونه شد كه آيتالله واعظ طبسي
مادام العمر توليت آستانقدس
رضوی را عهده دار شد و يك فقره چك
برگشتی آقازادهاش سر به چند
ميليارد تومان ميزند و با
اقامت دوگانه در امريكا و ايران
پرسه می زند و تجارت ميكند؟
چرا آيتالله راستی كاشانی بر
صدر نشست و آيتالله منتظري
محبوس خانه خويش؟چرا فرماندهان
نظامی معترض زندانياند؟ چرا
توطئه ترور سرلشكر صياد شيرازي
اعلام نميشود؟ چرا؟ چرا؟ و
چرا؟
اصلاحات
بايد از معبر فشار به دستگاه
رهبری جمهوری اسلامی برای تن
دادن به اين مقايسه و پاسخگوئي
به مردم ايران عبور كند و اين
گام بلندی بود كه در روزهای اخير
و به مناسبت سالگرد درگذشت آيتالله
خمينی برداشته شد. بانگ رساي
محمدخاتمی بعنوان منتخب
مستقيم ميليونها مردم ايران،
در برابر روحانيون صاحب عنوان و
سرشناسی مانند صانعي، خوئينيها،
توسلی و موسوی بجنوردی كه در
همين صفحه تصاوير آنها در حال
گوش فرا دادن به سخنان محمدخاتمي
ديده ميشود، بانگ اصلاحات بود
و آنها كه برای شنيدن اين سخنان
در صف مقدم نشسته بودند، بايد به
تعهد خود برای ورود به صحنه عمل
كنند. شايد آن جسارت بی نظير همسر
رجائی "عاتقه رجائي" براي
اين مقايسه اين دو دوره يادآور
جسارتی باشد كه زينب در صحراي
كربلا از خود نشان داد و به سخن
ايستاد. اصلاحات، به دور از تخيلپروريهائي
كه عمدتا ظاهری چپ و آوانگارد
دارند اما در خدمت راست عمل ميكنند
از همين معبر عبور ميكند.
هيچكس، اگر آيندهای را براي
اصلاحات در تصور داشته باشد نمی تواند
و نبايد سكوت كند، بويژه آنان كه
در مقابل خاتمی نشسته و به سخنان
وی گوش ميدادند. اگر از آن
نمايندهای كه در ديدار اخير
نمايندگان مجلس با "رهبر"
مهر سكوت را شكست (موسوی خوئيني)
ميتوان فرا گرفت بايد گرفت!
سكوت يعنی ادامه فاجعه و ادامه
فاجعه يعنی انفجاری كه از درون
آن نابودی استقلال ملی و پايان
قطعی انقلاب 57 بيرون خواهد آمد.
شايد آن زمان كه آيتالله
منتظری بانگ برداشت و به جرم آن
در خانهاش زندانی شد هنوز زود
بود، اما امروز اگر دير نباشد،
بموقع است. آنان كه در دهه دوم
جمهوری اسلامی و بعنوان هدايتكنندگان انحراف مسير انقلاب به
مديريت اركان حكومتی منصوب شدهاند
و فاجعه آفريده اند بايد از
مقابل صف چند ده ميليونی مردم
ايران كنار بروند.
رهبر جمهوری اسلامی نيز به مناسبت سالگرد درگذشت آيتالله
خمينی سخنرانی كردهاست. سخنان
او اندك تفاوت با سخنان مشابه
او در سالهای گذشته دارد. اين
تفاوت در اعتراف به خطر ارتجاع
مذهبی است و نه سخنان و نظرات
ديگر او كه انواع تعبير و
تفسير ها از آن ميشود و اساسا
با همين هدف نيز بيان می شود تا
"راست"
نرنجد! اما اين هرگز پاسخی نيست
كه مردم از او طلب دارند. او در
پاسخ به سيل مطالب، مقالات و
تفسيرهائی كه در باره انحراف
مسير انقلاب و نظام در روزهاي
اخير در مطبوعات منتشر شد، به
اشاره ميگويد كه مسير نظام عوض
نشد، بلكه برخی "تاكتيك"هاي
جديد ضروری بود. حتی اگر تنها
بحث بر سر تاكتيكها باشد نيز
او عملا ميپذيرد كه تاكتيكها
را وی اتخاذ كردهاست. حال بايد
ديد آن تاكتيكها چه بودهاست
كه ثروت كشور در دست 10 در صد
متمركز شد، فحشا و تن فروشی به
بخشی از هويت خيابان ها تبديل
شد، فرماندهی با جسارت ميگويد
كه ميخواهد قلم بشكند و زبان
ببرد، فرزند ذكور فرمانده وقت
سپاه پاسداران خبرچين سازمان
فضائي-نظامی امريكا(ناسا) از آب
در آمده و به امريكا ميگريزد و
آقا زاده آيتالله طبسی با دهن
كجی به همه مراجع قضائي،
انتظامی و امنيتی يك پايش در
ايران و پای ديگرش در امريكاست و
فرزندش در امريكا بدنيا ميآيد.
ارتجاع تنها آن ظاهرسازی مذهبي
نيست كه روحانيون به قدرت و ثروت
دست يافته دهه دوم جمهوري
اسلامی بدان شهرت دارند، ارتجاع
تنها در ابروهای لنگه به لنگه
حاج حبيبالله عسگراولادي
دبيركل جمعيت موتلفه اسلامی در
هيات منصفه دادگاه مطبوعات
خلاصه نمی شود كه يك ارتش ذخيره
بنام "بسيج جديد" برای دفاع
از غارتگری سرمايهداری تجاري
ايران بر پا كرده است. ارتجاع
يعنی بيكاری موجود، ارتجاع يعني
زندان های مملو از زنداني،
ارتجاع يعنی حساب های بانكي
آقايان و آقازادگان در بانكهاي
دوبی و ابوظبی و قطر، ارتجاع
يعنی كارخانههای ويران شده،
ارتجاع يعنی كارگران گرسنه و
اعتصابي، يعنی نابود
كردن روحيه ملي، ارتجاع يعني
ضديت با هر تشكل و سازمانی كه در
حاشيه مافيای قدرت و ثروت رشد
نكرده باشد، ارتجاع يعنی به
زندان رفتن عمادالدين باقی و
اكبر گنجی و ميدان دار شدن مسعود
دهنمكي، روحالله حسينيان،
ارتجاع يعنی اعتيادی كه مدارس
ابتدائی را هم فتح كرده، ارتجاع
يعنی هرچه من ميگويم. با
اين تعبير همگان آشنا هستند،
اگر رهبر نيز با آن آشناست و
منظورش نيز همين ارتجاع است،
اين گوی و اين ميدان، آنچه را
دادهايد پس بگيريد و در كنار
مردم قرار بگيريد. سخن مردم همان
است كه خاتمی ميگويد جان كلام
همان است!
|