پس از 28
مرداد محمدرضا ازفضل اله
زاهدی پرسيد: اين مردم همه
شاه دوست هستند. پس چه كسانی
تا سه روزقبل خواستار سرنگونی
من بودند؟
زاهدی گفت: همينها!
علم
ازملكه
انگلستان لقب اشرافی
لرد
و
سر
گرفته
بود. يك پدرسوخته ديگری بود
به نام «شاپورجی»
كه با پررويی به محمدرضا
میگفت من قبل ازاينكه تبعه
ايران باشم نوكرملكه انگلستان
هستم. ارتشبد
قره
باغی كه ما به او
عباس پشگل میگفتيم،
مدتها مامور اداره اسواران
گارد بود، هميشه بوی پهن
وپشگل وسرگين اسب میداد.
دربين افسران هم جزوبیسوادها
بود. محمد رضا دست
اين
آدم را گرفت و او را
كرد رئيس ستاد ارتش. سيزده
سال تمام
اميرعباس هويدا نخست
وزيرمملكت بود، خيلیها نمی
دانند چرا! برای اينكه بسياری
ازاين آقايان تبعه آمريكا يا
انگلستان وبه اصطلاح معروف
دومليتی بودند. همه
اين امرای ارتش ورجال سياسی
مملكت با خارجی زد وبند
داشتند و اصلا" بعضی ازآنها
مثل
جمشيد آموزگارتبعه
آمريكا بودند!
همين آقای
ارتشبد نعمت اله نصيری رئیس
ساواک كه ما
به او میگفتيم
نعمت خرگردن! میآمد
خدمت محمدرضا و میگفت
آمريكايیها فلان پرونده
وفلان اطلاعات را خواسته اند!
محمدرضا
میگفت بدهيد!
من واشرف
وشمس با سرهای باز و بدون چادر
و چاقچوردرجشن كشف حجاب شركت
كرديم. مردم نسبتهای ناجوربه
ما دادند واشعارجلف درهجو ما
سرودند.
من از سال
1340 ديگر كمتر در امور سياسی
مملكت دخالت میكردم. در سال
57 به من نصيحت میكردند كه
به محمدرضا توصيه كنم محكم تر
برخورد كند، اما من میدانستم
كه او ديگر حالش خوب نيست.
غلامرضا و حميد رضا ترياكی
حرفهای شدند |