محمد هاشمي، برادر
هاشمی رفسنجانی و عضو مجمع
تشخيص مصلحت نظام بعنوان يكي
از رهبران حزب كارگزاران
سازندگي، در هفته های اخير با انجام دو مصاحبه بر تحركات سياسی خويش
افزودهاست. يكبار در روزنامه
انتخاب و يكبار هم با خبرگزاري
دانشجوئی ايسنا.
در اين مصاحبهها، ايشان دو تلاش
محوری داشتهاست:1- جدا كردن
كارگزاران و يا حداقل بخشی از
كارگزاران از جبهه دوم خرداد و
آماده شدن برای بدست گرفتن قدرت
اجرائی كشور 2- خارج ساختن دوران
8 ساله رياست جمهوری اكبر هاشمي
رفسنجانی از زير فشار آگاهي
افكار عمومی مردم ايران نسبت به
نتايج فاجعه بار اين دوران، كه
مشهور است به دوران سازندگی و
ايشان نيز مفتخر است به لقب
سردار سازندگی اين دوران. همين
دوران در پيوند است با دوران 8
ساله جنگ با عراق، كه در آن
دوران نيز ايشان مفتخر بود به
لقب سردار جنگي. اينكه
كارگزاران سازندگی و يا بخشی از
آن سرنوشت خود را بدست محمدهاشمي
خواهد داد يا خير امريست كه
بزودی روشن خواهد شد. آنچه مسلم
به نظر ميرسد، اينكه امروز حتی نوجوانان
دوره نظری دبيرستانهای ايران
هم ميدانند اوضاع كشور از چه
قرار است و تحقق خيزهائی كه امثال
محمدهاشمی برداشتهاند، حتي
اگر با حمايت كامل و نه مشروط
موتلفه اسلامی و بنياد رسالت و
جامعه روحانيت مبارز هم همراه
باشد، با رای و انتخاب مردم ممكن
نخواهد شد، بلكه با اعمال شبه
كودتائی و يا كودتائی ميتوان به احتمال تحقق ان اميدوار بود، احتمالی كه
دوام نيز نخواهد يافت.
بنابراين، در پشت اين دو مصاحبه
و اظهار نظر بيشتر بايد در
جستجوی يافتن ردپاهای ديگری بود.
مثلا ردپای مقدمه چينی براي
يورش به دولت و مجلس و سپرده شدن
كار بدست بخشی از باصطلاح
كارگزاران و حضور تمام قد و
دوباره هاشمی رفسنجانی در صحنه
قدرت اجرائی كشور. البته، حدس و
گمانهای ديگری هم ميتوان در
اين ارتباط زد، اما بحث ما در
ارتباط با اين حدس و گمانها
نيست، بلكه يادآوری چند نكته از
مجموع دو مصاحبه ايشان مورد نظر
است.
محمدهاشمی در مصاحبه آخرش گفتهاست
كه دوم خرداد و پيروزی چشمگير محمدخاتمي
در انتخابات را بايد مديون آن
خطابه هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه تهران دانست كه در آن نسبت
به تقلب در انتخابات هشدار داد.
همه ادعاهای حيرت انگيز محمدهاشمي
در مصاحبههای اخيرش را ناديده
انگاشته و تنها به اين ادعای وی مي پردازيم
تا بيشتر عيان شود، چه كساني، با
چه تصورات و آگاهيهائي، چه
ميزان از صداقت سياسي، با چه
حد آشنائی با جامعه و مردم
آن و در چه بده بستانهای پشت
پردهای بر صندلی مجمع تشخيص
مصلحت تكيه زدهاند و برای يك
كشور و يك ملت تصميم ميگيرند.
محمدهاشمی در اشاره به خطبه نماز
جمعه هاشمی رفسنجانی در آستانه
انتخابات دوم خرداد نيمی از
حقيقت را ميگويد؛ يعنی اشاره
هاشمی رفسنجانی در آن نماز جمعه
به امكان تقلب در انتخابات و به
پيروزی رساندن ناطق نوری در آن.
اما وي، ظاهرا در آن دوران از
خيابانها خبر نداشته و يا مردم
را فراموشكار فرض كردهاست. در
آن هفتههائی كه در پايان آخرين
آنها هاشمی رفسنجانی نماز جمعه
تهران را خواند، اين شعار مردم
در سراسر ايران بود «بنويسيد
خاتمي، بخوانيد نوري»، يعنی همه
مردم ايران ميدانستند كه قرار
است ناطق نوری از صندوق در آورده
شود و آنها كه پشت صحنه بودند از
واكنش عمومی مردم ايران نسبت به
اين تقلب از روز آشكارتر هراس
داشتند. از جمله رهبر، كه آيتالله
مهدوی كنی در مشهد و از قول وی به
مردم گفت كانديدای اصلح ناطق
نوری است و جوابش را هم از مردم
گرفت. در آن جنگ و جدال پشت صحنه و در
صورت پيروزی ناطق نوري، باحتمال
قريب به يقين سرنوشت محمدهاشمي
وخيمتر از سرنوشت شخص هاشمي
رفسنجانی ميشد و شعار "غارتگر
بيتالمال اعدام بايد گردد"
از صحن نماز جمعه تهران به
خيابانها كشانده ميشد تا همه
خرده حسابهای پشت صحنه محافل
قدرت يكجا تسويه شود. آيت الله
كنی در مشهد به طلابی كه بدستور
آيت الله واعظ طبسی در مشهد جمع
شده بودند تا رهنمود گرفته و به
شهرهايشان بازگردند گفته بود "شما
ناطق را از صندوقها بيرون
بيآوريد. رهبر هم با اين نتيجه
موافق است". پيش از آنكه
هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه
تهران در باره تقلب در انتخابات
سخن بگويد، مهندس عزت الله
سحابی اين خبر را فاش كرده بود.
هاشمی رفسنجانی تا اينجاي
ماجرا، نه بعنوان سازنده نتيجه
انتخابات دوم خرداد و يا بوجود
آورنده دوم خرداد، بلكه بعنوان
كسی كه در نماز جمعه احتمال
تقلب در انتخابات و نتايج وخيم
مقابله با مردم را ياد آور شد
شناخته شده است، كه البته بعدا
هم در ديدار با رهبر اين هشدار
خود را پس گرفت و گفت كه «مانند همه موارد
مشابه فقط حرفی كلی زدهاست و
اشاره به امر خاصی نداشته» (رهبر
نيز همين جمله را از قول وی بيان
داشت) هشداری كه در نهايت
امر، دفع خطری بود كه در صورت
تحقق وعده آيتالله مهدوی كنی و
آيت الله واعظ طبسی برای بيرون
آمدن ناطق نوری از صندوقهاي
رای روی سر خانواده هاشمي
رفسنجانی به پرواز در ميآمد. (محمدهاشمي
ميتواند اگر ماجرای اخراج
خود از تلويزيون را فراموش
كرده به ماجرا های مربوط به
انتخابات مجلس پنجم و برخوردهاي
ناطق نوری با فائزه هاشمي
رفسنجانی در همين مجلس مراجعه
كند تا حافظه تاريخی خود را مرور
كرده باشد!)
با آن هشدار هاشمی و يا بدون آن
هشدار، با موفقيت آيتالله كني
و آيتالله واعظ طبسی در
سازماندهی تقلب بزرگ و يا بدون
آن و با حمايت رهبر از اين تقلب و
يا بدون آن، واقعيت اينست كه در
آن مقطع مردم ايران خود را براي
تحميل عقب نشينی به حكومت آماده
كرده بودند. فقر، غارت، گراني،
خشونت، دلالي، دروغگوئي
حاكمان، اختلاف طبقاتی و خلاصه
همه آنچه همچنان در ايران
ادامه دارد، در آن مقطع تحول
را اجتناب ناپذير كرده بود. مردم
برای اين تحول نه تنها آماده،
بلكه بسيج شده بودند. مردم دنبال
آن تحول سياسی بودند كه به اين
فاجعه اقتصادي-اجتماعی خاتمه
داده شود. شش سال مقاومت مردم در
برابر كسانی كه مانع تحولات
هستند نيز ادامه همان جدال است.
آيا دوم خرداد يكشبه شكل گرفت و
هاشمی رفسنجانی هموار كننده راه
بود؟
قطعا و الزاما نه تنها
ايشان بلكه بسياری از دوم
خردادی ها و مخالفان دوم خرداد،
طرفداران اصلاحات و مخالفان
اصلاحات، همگامان با جنبش
مسالمت آميز و تحول خواه مردم
ايران و موافقان آن بايد به اين
پرسش پاسخ بگويند.
اگر انصاف و حافظه تاريخي
حاكم باشد، آنوقت به آسانی ميتوان
بخاطر آورد كه دوم خرداد و جنبش
مسالمت آميز مردم ايران از دل
چند شورش خونين بيرون آمد كه
آخرين آن قيام مردم در "اسلامشهر"
در دل تهران بزرگ بود. قيامی كه
در جريان سركوب آن بين سپاه و
نيروی انتظامی نيز روياروئي
صورت گرفت و سرانجام نيز با
دخالت نيروهای ويژه ضد شورش اين
قيام به قيمت كشته شدن جمعی از
مردم و تيرخوردن چند تن از
نيروهای نظامی توسط نيروهای ضد
شورش سركوب شد. گران شدن بليت
مينی بوس و اتوبوس ميان شهري،
جرقهأی بود كه به آن قيام ختم
شد. پيش از آن در قزوين، ملاير،
مشهد، زنجان، همدان و بسياری از
شهرهای كوچك و بزرگ ديگر مردم
دست به شورش زده و نسبت به
گراني، بيداد، گرسنگي، غارتگري
و اختلاف طبقاتی – يعنی نتايج مستقيم اجرای برنامه تعديل
اقتصادی كه در تمام كشورهاي
جهان نتايجی مشابه ايران را به
بار آورده است
اعتراض كرده بودند. به تمام آن
شورشها، كه همگی در دوران
رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی رخ
داد با گلوله پاسخ داده شده بود،
اما در اسلام شهر حادثه ديگری هم
به آن اضافه شد: اختلاف
و برخورد نظامی ميان طرفداران
ادامه مقابله خونين با شورش
مردم گرسنه و مخالفان به گلوله
بستن مردم!
دوم خرداد و انتخابات دوره هفتم
رياست جمهوري، با تجربه اندوزي
مستقيم مردم از انتخابات دوره
پنجم مجلس، صحنه جديدی را براي
مردم فراهم ساخت. صحنه مبارزه
مسالمت آميز و قانوني. يعنی تبديل
شورش اسلام شهر به بسيج عمومي
مردم در سراسر كشور برای تحول. مردم
از خشونت به مسالمت رسيدند و در
فرصت قانونی كه بدست آمده بود،
همان خواستی را به نمايش
گذاشتند كه در قيام خونين اسلامشهر
برای تحقق آن پا به خيابان
گذاشته بودند. در طول تمام سال هاي
اخير، پرهيز مردم از رفتن به سمت
خشونت و استفاده از تمام
امكانات مبارزه سياسی براي
ايجاد تحول در جامعه حاصل آن
شكستهای خونين و پياپی در شورشهاي
ياد شده در بالاست. جنبش مسالمت
آميز و سراسری مردم ايران از دل
آن جنبشهای پراكنده و شورشهاي
كور بيرون آمده و مجهز به سلاح
آگاهی است. شايد مبارزه و تحولخواهي
مسالمت آميز، بدليل جان سختي
آنها كه بايد عقب بنشينند_
و محمدهاشمی در دفاع از موقعيت
حكومتی و ثروتی آنها دوباره پا
به ميدان گذاشته_، به نتيجه
نرسيده و روشهای ديگری جانشين
آن شود، اما آنچه مسلم است سركوب
اشكال ديگر جنبش مردم ايران،
هرگز به آسانی سركوب خونين مردم
اسلامشهر نخواهد بود، چرا كه
همبستگی جنبش برای تحول سراسري
است، گرچه وحدت ملی مردم ايران،
زير فشار مخالفان تحول باشد و
اصلاحات زير ضربه!
|