حرف های بی در و پيكر احمدی نژاد به يك تهديد ملی تبديل شده
بوش در تدارك
يك حادثه، برای پيروزی در انتخابات كنگره

پيک هفته

   

شكم گرسنه، نه دين دارد و نه ايمان
شاه نفهميد - آقايان هم
نه ارتش يك ميليونی
نه تجهيز اتمی ايران

آنچه می خوانيد بخش سوم و پايانی مقدمه جالبی است كه دو ويراستار كتاب خاطرات اسدالله علم بر اين خاطرات نوشته اند. با آنكه از كارگزاران رژيم گذشته بوده اند، نگاه انتقادی آن ها به رژيم گذشته، بكلی متفاوت با نگاه هائی است كه تاكنون، ديگر وابستگان به آن رژيم داشته و منتشر كرده اند. كلام و نگاه انتقادی آنها، كلام و نگاه انتقادی ما و يا ديگر نيروهای ملی و چپ نيست، اما نگاه انتقادی كارگزاران و نزديكان دربار شاهنشاهی نيز نيست؛ و اين همان نكته ايست كه ما را بر آن داشت تا تمام اين مقدمه را در سه بخش منتشر كنيم. ما سعی خواهيم كرد در شماره آينده پيك نت، انتشار گزيده های خاطرات علم در پيك هفته را به پايان ببريم. برای اين كار چند موضوع را يكجا منتشر خواهيم كرد. از جمله قتل های حكومتی معروف و مهم در زمان شاه و يا نقش آخرين همسر شاه(فرح) در سالهای آخر سلطنت شاه كه تقريبا می رفت تا جانشين شاه شود و برخی واقع بينی های خود درباره وضع مملكت را درعرصه عمل آزمايش كند. بيم از واكنش نظامی ها در برابر اين جانشينی و مقاومت در برابر تغييرات نيز از فصول جالب كتاب خاطرات علم است كه سعی می كنيم در شماره آينده آن را هم خلاصه كرده و منتشر كنيم. اين شتاب برای تمام كردن خاطرات علم به آن دليل است كه چند كتاب خاطرات مهم ديگر را برای انتشار در نظر داريم، كه هر يك به نوعی، نه تنها بازگو كننده دلائل سقوط رژيم گذشته اند، بلكه بازتاب دهنده اوضاع امروز ايران نيز هستند. در حقيقت، انگيزه اصلی ما برای انتشار اين خاطرات كه با استقبال فراوان نيز همراه شده، همين دو مسئله است. يعنی نگاه به گذشته و يافتن همسوئی های كنونی حاكميت جمهوری اسلامی با آن نظامی كه سرانجام بدست انقلاب سپرده شد.
در آخرين فصل مقدمه خاطرات علم، می خوانيد كه چگونه شاه مدعی انواع پيشرفت ها بود و شايد خود نيز به آن باور كرده بود، اما واقعيات چيز ديگری بود. واقعيات تمدن بزرگ بيسوادی 50 درصدی در ايران سال 1354 بود. خيز بيمارگونه شاه برای داشتن ارتش يك ميليونی و مجهزبه مدرن ترين سلاح ها، اما اين خيز روی مرداب بحران اجتماعی نمی توانست و نتوانست رژيم او را بيمه كند. هيچكس حق انتقاد از برنامه ها و نظرات او را نداشت، زيرا تصور می كرد كسی بهتر از او نمی فهمد و اتفاقا نفهمی او در همينجا نيز نهفته بود. اينها، همان بلائی است كه گريبان جمهوری اسلامی را گرفته است. چنان كه حتی نامه غيرعلنی اعضای مجلس ششم به رهبر چون حاوی تذكراتی به وی بود موجب حذف آنها از ليست كانديداهای مجلس هفتم شد. و يا سخنرانی های فرمايشی رهبر برای افرادی كه به خدمتش برده می شوند و يا پرهيز مطلق او از شركت در يك مصاحبه مطبوعاتی و نداشتن طاقت شنيدن سئوالی كه كمی بوی انتقاد از وضع بدهد!

تاريخ سينمای ايران- مسعود مهرابي(11)
سينمای ابتدای دهه 50
از ترس سانسور
تن به مرگ داد
دايره مينا، گزارش و گوزن ها جهش های بزرگ
سينمای ايران بودند كه خود را به انقلاب 57 رساندند،
اما شماری از ساخته های سال 56 ديگر به نمايش در نيآمد
 و آتش زدن سينماها آغاز شد.
"در امتداد شب" ركورد فروش را شكست و "بهارايرانی” در كيهان
سينمای بيگانه با جامعه را به رگبار انتقاد بست!

شرح عكس های تاريخ سينما
1- بهمن 57 سينما كاپری در تهران و سينما آريا در تبريز طعمه حريق شدند. سينما كاپری پس انقلاب تعمير و با نام "بهمن" دوباره راه اندازی شد.
2- ملكوت سال 55 و در اوج قدرت بازی انتظامی ساخته شد اما اجازه آمدن روی پرده سينماها را نيافت.



انتشار خاطرات 855 صفحه ای
عزت شاهی
از بازجويان و فرماندهان
كميته ها
شب اعدام ژنرال های شاه روی بام مدرسه رفاه
اعدام های سليقه ای دستگير شدگان خيابانی
نخستين درگيری های خيابان با مجاهدين خلق
نفوذ حجتيه درارگان های امنيتی
و مخفی كردن پرونده ساواكی ها


ايران اتمی در يك نگاه!



   10 آبان 1385

 شماره 82
   
پيک هفته

"زرين كوب"
سلطه اعراب مسلمان
 بر ايران زرتشتی
دو قرن مقاومت مردم
 سكوت تاريخ نويسان
علی دهباشی


150 هزار
بی سر و صدا
نيروی نظامی امريكا
درعراق افزايش يافت


ناصر زراعتی
با يك آرشيو فيلم مستند ديدنی


سونا بابائی
در 105 سالگی
برای انتخابات
كنگره امريكا آماده شده


عمق اين "نظام"
به عرض و طول

آن "زمين" در!


جلال آل احمد
بد شانسی آورد
نويسنده شد، امام زاده نشده


مصاحبه محسن آرمين
بازی با سرنوشت مردم و كشور
گره مذاكرات اتمی را
حاكميت نمی‌خواهد باز كند


سخنگوی پارلمان روسيه:
موافقت روسيه
با تحريم ايران
بدون اقدام نظامی


مرثيه شمس لنگرودی
برای "عمران صلاحی"

خُب
«حالا حكايت ماست»
ما مانده‌ايم و كمی مرگ
كه قطره‌چكانی هر روزه نصيب‌مان می‌شود.
*
آخر برادرم، عمران!
ارزش داشت زندگی
كه به‌خاطر آن بميری؟
*
همه اندوهناك‌اند
بقالی‌ها كه خريداری از كف‌شان رفته است
روزنامه‌ها، كهنه‌فروشی‌ها، شاعران
كه شغل دوم‌شان تجارت رنج است،
و قاتلان
كه مفت و مسلم
نمونه‌ی سربه‌راهی را از دست داده‌اند.
آخر چه‌وقت غمناك كردن اين مردم مهربان بود؟!
*
اما نه،
تو بايد می‌مردی
ببين چه منزلتی پيدا كرده شعر!
راديوهای وطن نيز شعرهای تو را می‌خوانند
و روی شيشه‌های مغازه‌ها عكست را نصب كرده‌اند
تو هميشه سودآور بودی عمران
هميشه‌ كارهای ثمربخشی می‌كردی.
*
و می‌گويم حالا كه راه و رسم مردم خود را می‌دانی
خوب است گاه‌گاه برخيزی و دوباره فاتحه‌ای...
كه شعر ديگر بچه‌ها را هم بخوانند
راديوهای وطن ارزش آدم مرده را می‌دانند.
*
چه كار بجايی كردی
ماه‌ها بود بغضی توی گلوی‌مان گير كرده بود و
بهانه‌ی خوبی در كف نبود
تنها تو بودی
با مرگ مختصرت
كه راضی‌مان می‌كردی
و تو تنها بودی
كه حق‌به‌جانب و نيمرخ
می‌توانستيم
در صفحه‌ی روزنامه‌ای به‌خاطر او بگرييم،
ديگر دوستان كه می‌دانی
خرده‌حسابی داشتيم...
*
آه عمران عزيزم!
ببين همه‌جا طنزها ستايش شعرهای توست
تو
كلاه گشادی بر سر و خم بر ابرو
كه زير كلاهت پيدا نبود.
*
تو بايد می‌مردی
نه به‌خاطر خود
به‌خاطر ما
كه چنين مرگت
زندگی را
خنده‌آورتر كرده است.
*
اما می‌ترسم عمران
می‌ترسم كه همين كارهايت نيز شوخی بوده باشد
و سپس شرمنده‌ی اين شعرها، آه‌ها، پوسترها...
می‌ترسم ناگهان ته سالن پيدا شوی
و بيايی بالا
و ببينيم آری همه‌مان مرده‌ايم
همه‌مان مرده‌ايم و چنان به كار روزمره‌ی خود مشغوليم
كه از صف محشر بازمانده‌ايم.
*
نه، عمران!
اين روزگار درخور آدمی نيست
درخور آدمی نيست
كه بگوييم
جای تو خالی
شمس لنگرودی / ۲۸ مهرماه ۱۳۸۵


هذيان
مهدی محسنی