خاطرات عزت شاهی-
سرپرست بازجويان
کميته ها
از فتوای
نجاست
تا
سپاس شاهنشاها
انشعاب هدايت شده در
سازمان مجاهدين خلق
فاجعه انفجار و ترور
و اعدام های دهه 60،
قتل عام زندانيان
سياسی،
قتل های زنجيره ای و
حتی تا همين امروز و
دولت باصطلاح مکتبی
و اصولگرای احمدی
نژاد، ريشه هايش به
انشعاب مذهبی 1353
در سازمان مجاهدين
خلق باز می گردد. |
|
|
|
|
کمیته مشترک |
زندان اوين |
|
شاید می توانست،
آن نشود که شد.
دیدار خیابانی و
رجوی با آیت الله
طالقانی. روزهای
خوش انقلاب |
|
نسل اول
حاكمان اوين و
کمیته مشترک که
بعدها شد زندان
توحید و 3000 |
انشعاب
در
درون
هر
سازمان
سياسی،
حادثه
ای
عادی
است.
از
يک
موضع
فکری
به
موضع
فکری
ديگر
رفتن
و يا
تغيير
ايدئولوژی
دادن
هم
امر
عجيبی
نيست.
حتی
در
ميان
روحانيون
هم
پرشمار
چهره
هائی
يافت
می
شوند
که
لباس
روحانی
را
در
آوردند
و
حتی
ترک
مذهب
کردند.
مثلا
علی
دشتی
هم
آخوند
بود،
اما
بعدها
لباس
را
درآورد
و شد
علی
دشتی
نويسنده
رومان
های
عشقی.
و يا
شمس
قنات
آبادی
هم
آخوند
بود
و
نماينده
مجلس،
اما
بعدا
لباس
را
در
آورد
و
ملکه
مادر
را
صيغه
کرد
و
رفت
توی
دربار
شاهنشاهی.
اين
امر
در
تمام
سازمان
های
سياسی
ايران
سابقه
دارد.
همچنان
که
در
ديگر
کشورهای
جهان.
اما
انشعاب
سال
1353
در
سازمان
مجاهدين
خلق
از
جنس
ديگری
بود
و
نتايجی
تاريخی
را
به
همراه
آورد.
اين
که
اين
انشعاب
در
سازمان
مجاهدين
با
قتل
چند
نفر
همراه
شد،
مهم
بود،
اما
مهم
تر
از
آن،
همان
شکاف
و
جدائی
توام
با
کينه
و
نفرتی
بود
که
توانست
سرنوشت
انقلاب
57
را
عوض
کند.
درحقيقت
پايه
های
نابودی
انقلاب
57
از
همان
سال
53
در
زندان
های
شاه
ريخته
شد.
روياروئی
مجاهدين
خلق
و
رهبرانش،
با
روحانيون
و
مذهبيونی
که
با
آنها
در
زندان
بر
سر
همين
انشعاب
اختلاف
پيدا
کرده
بودند
پس
از
انقلاب
به
فاجعه
ترور
و
انفجار
و
اعدام
ختم
شد.
به
همين
ترتيب
بود
کينه
و بد
بينی
بسياری
از
روحانيون
و
مذهبيون
به
حکومت
رسيده
و
کشاندن
جمهوری
اسلامی
به
انتقام
گيری
و چپ
کشی
در
دهه
1360.
اين
فاجعه
که
از
1353
و با
تحريک
و
سازماندهی
سازمان
اطلاعات
و
امنيت
شاه
– و
شايد
مافوق
های
آن
در
امريکا
و
انگليس
و
اسرائيل-
آغاز
شد،
نه
در
سالهای
پيش
از
انقلاب،
که
بصورتی
فاجعه
بار
تر
در
27
سال
گذشته
ادامه
داشته
است.
نه
تنها
اعدام
های
دهه
60،
بلکه
قتل
عام
زندانيان
سياسی
در
سال
1367
و
ادامه
آن
در
خارج
از
زندان
که
به
قتل
های
زنجيره
ای
شهرت
يافته،
کينه
توزی
هائی
که
حتی
زيربنای
فکری
دولت
احمدی
نژاد
را
تشکيل
ميدهد
و
بسياری
از
رويدادهای
جمهوری
اسلامی
ريشه
هايش
به
همان
حادثه
انشعابی
سال
1353
باز
می
گردد.
حتی
دشمنی
با
آيت
الله
طالقانی
و
آيت
الله
منتظری.
به
همين
دليل،
اشاره
به
برخی
مسائل
مربوط
به
آن
انشعاب،
نه
با
آن
نگاهی
که
قشريون
مذهبی
و
حکومتی
دارند
و 27
سال
است
بر
طبل
آن
می
کوبند
و
تيغ
کينه
جوئی
را
در
جامعه
سياسی
ايران
تيز
می
کنند،
بلکه
بصورت
واقعه
نگاری
کم
فايده
نيست.
ما
از
کتاب
خاطرات
عزت
شاهی
سرپرست
بازجويان
کميته
های
انقلاب
پس
از
انقلاب،
با
حذف
سمت
گيری
های
سياسی
عزت
شاهی
که
خود
تا
سال
53
مجاهد
خلق
بوده
و پس
از
آن
انشعاب
به
مخالف
مجاهدين
خلق
تبديل
شده،
سعی
کرده
ايم
نکات
مستندی
را
در
همين
ارتباط
بيرون
بکشيم.
عزت
شاهی
و
رفتارها
و
کينه
توزی
هايش،
نمونه
ای
از
کشيده
شدن
اختلافات
درون
زندان
به
بيرون
از
زندان
و در
جمهوری
اسلامی
است.
همانگونه
که
رفتار
مجاهدين
خلق
در
سالهای
اول
انقلاب
57
متاثر
از
همان
اختلافات
درون
زندان
و
انشعاب
بود.
سران
و
کادرهای
آن
انشعاب
که
بعنوان
مارکسيست
از
سازمان
مجاهدين
خلق
جدا
شدند
و
نام
خود
را
"سازمان
پيکار"
گذاشتند،
پس
از
انقلاب
هرجا
به
چنگ
عزت
شاهی
و يا
لاجوردی
افتادند
به
سينه
ديوار
گذاشته
شده
و
اعدام
شدند
و يا
آنچنان
مرعوب
که
به
خدمت
لاجوردی
درآمدند
و
خود
به
بازجويان
و
پرونده
سازان
درون
زندان
اوين
تبديل
شدند!
آن
دست
های
پرقدرت
نفوذی
که
توانستند
انقلاب
گيلان
و
جنبش
جنگل
را
به
آنجا
بکشانند
که
ميرزا
کوچک
خان
فتوای
قتل
حيدرعمواوغلو
را
بدهد
و
سپس
خود
گرفتار
مرگی
مرموز
شود،
با
همان
تجربه
يا
به
استقبال
انشعاب
سال
53
در
سازمان
مجاهدين
خلق
رفتند
و يا
خود
توانستند
آن
را
سازمان
بدهند.
نتيجه
اش
در
زندان
روياروئی
زندانيان
مذهبی
و
غير
مذهبی
و
دسته
بندی
ها و
در
بيرون
از
زندان
فاجعه
27
ساله
اخير
بود.
اين
بخش
از
خاطرات
عزت
شاهی
را
با
حکم
و يا
فتوای
نجاست
شروع
می
کنيم
که
در
واقع
اسدالله
بادامچيان
و
کچوئی
با
تردستی
و
بنام
آيت
الله
منتظری
در
زندان
درست
می
کنند
و
پايه
های
فاجعه
دهه
60 و
قتل
عام
67
را
می
ريزند.
ادامه |
|
|
|
|
|
پشت صحنه سريال تلويزيونی
"شبهای برره" |
|
|
|
|
|
داستان ترجمه های من- محمد قاضی
"نان
و شراب"
"آس"همیشه
مثل شاهنشاه |
|
|