شاه 3 بار قانون اساسی را تغير داد و بالاخره گفت: "من برای مملكت تصميم می گيرم نه ديگران. سياست ايران را من ديكته می كنم.". شاه از آزادی بيان و آزادی مطبوعات نفرت داشت و معتقد بود بيش از هر كس و هر مقامی می داند و اطلاعات دارد، پس بهتراز هر شخص ديگری می تواند تصميم بگيرد. به توصيه تورج فرازمند، وزارت دربار و نخست وزيری بخشنامه ای صادر كردند كه از اين پس كسی حق ندارد شاه و ملكه را بنام های "شخص اول مملكت" و يا "بانوی اول" بنامد زيرا اگر شخص اول بناميم مفهوم اين عبارت اينست كه شخص دومی نيز بايد باشد، اما در ايران شخص دومی وجود ندارد و فقط يك شخص وجود دارد و آن هم "ذات اقدس همايونی، آريامهر" است. كسی نمی توانست از شاه انتقاد كند. هيچ مقامی حتی مجلس شورای ملی كه مرجع قانگذاری است نمی توانست بدون اجازه شاه قانونی را تصويب كند. هويدا هنگام آوردن قانونی به مجلس تاكيد می كرد كه اين قانون طبق دستور "ذات مقدس همايونی” تقديم می گردد. خواجه نظام الملك در سياست نامه جمله ای دارد: "دشمن خليفه، دشمن پيغمبراست و دشمن پيغمبر دشمن خدا و لذا قتلش واجب" در زمان محمد رضا نيز جريان بر همين منوال بود. شاه در آستانه انقلاب، از سفر استراليا و زلاندنو با قرار داد گوشت و گندم بازگشت اما مسائل بزرگتر از آن بود كه بتوان با نان و گوشت آن را حل كرد! كنفدراسيون دانشجوئی آلت دست انگليس و دربار شده بود |