ملکه قدرتمند پهلوی
NewYork
-
Homeless
در یک گور دسته جمعی
در کنار
بی
خانمانهای نیویورک دفن شد
آنکه با
خودی، چنین کند - با ملتی، چه ها کند! |
|
|
گورستان هارت
آيلند محل دفن
ملكه تاج الملوك |
|
|
ما
)تهیه
کنندگان نوارمصاحبههای ملکه
تاج الملوک(
چندماه برای ضبط نوارهای
مصاحبه دراطراف او بودیم،
ازاین برخورد شگفت زده شدیم.
جنازه
تاج الملوک نزدیک به دو ماه
در سردخانه بیمارستان، بلا
تکلیف مانده بود.
رضا
پهلوی نوه ارشد تاج
الملوک از پرداخت چند
هزاردلاربرای خاکسپاری مادر
بزرگش امتناع کرد.هریک
ازبازماندگان خانواده پهلوی
پرداخت مخارج بیمارستان و کفن
و دفن را به دیگری حواله کرد.
سرانجام فرح پهلوی
پنج
هزاردلارازپاریس برای
غلامرضا پهلوی فرستاد تا صرف
مراسم دفن تاج الملوک کند.
غلامرضا پهلوی این پول را به
جیب زد و صرف اعتیاد خود کرد!
سرانجام با کمک
شهرداری نیویورک همراه
با جنازه عدهای معتاد،
ولگرد، بیخانمان و
جنازههای فاقد هویتی که
هرروزوشب درگوشه و کنار
بندرنیویورک کشف میگردند،
بدون هیچگونه مراسمی در
گورهای دسته جمعی
وبینام و نشان مخصوص این
افراد به خاک سپرده شد.
ما
)
مصاحبه کنندگان با ملکه پهلوی(
ازاین امردچارشگفتی ودرعین
حال تاسف عمیق شدیم وتصمیم
گرفتیم برای ادای دین
به پیرزنی که درنهایت صداقت
بارها ما را به حضورپذیرفت
ودرعین بیماری و کهولت سن
وضعف مفرط قوای جسمی پاسخهای
صبورانه ای به سئوالاتمان
داد، صحبتهای او را بدون
هرگونه دخل و تصرف و کوچکترین
ویراستاری و اصلاح به چاپ
برسانیم. (ملیحه خسروداد-
تورج انصاری- محمود علی
باتمانقلیج) |
|
|
|
|
فاطمه حقیقت جو
سخنرانی در کنگره امریکا را نپذیرفت! |
|
|
|
|
جمال میرصادقی
سانسورچیها
مردم راهالو فرض
میکنند |
قوانین تنها
نوشتههایی بر
روی کاغذ هستند،
چنانکه مثلا در
قانون اساسی ما
سخن از آزادی
بیان و مطبوعات
آمده است ولی در
عمل ما با
سانسوری که در
حوزه کتاب و
مطبوعات
میبینیم باید
به این قوانین شک
کنیم .
قوانین داخلی
وزارت فرهنگ و
ارشاد اسلامی با
قانون اساسی
تطابق ندارد و
فقط برای
نظارتهای داخلی
وزارت فرهنگ و
ارشاد اسلامی به
روی کاغذ
آمدهاند و
اجرای این قوانین
ناقض آزادی بیان
در ...
ادامه |
|
|
|
به 19 زنی که
در مشهد
کشته شدند
لیلا
نوشین احمدی خراسانی |
هوا نسبتاً تاریک
شده است که از
خانه بیرون
میرود. رژ غلیظی
زده، چادرش را
روی دهانش گرفته.
کنار خیابان راه
میرود. فکرش در
خانه است: «چرا
هیچکس نیست؟»
رویش را
کنارمیزند.
اتومبیل پژو
سرمهای رنگی
نزدیک میشود. دقت
میکند فقط راننده
هست. لبخند میزند
و چشمانش را خمار
....
ادامه |
|
|
|
|
|
هانری لانگفلو-
شاعر آمریکائی
ترجمه صادق چوبک
رویای یک برده |
|
درپیشاپیش وی
درنانی چند
چون پرچم خونین
درپرواز بودند،
واو ازبام تا
شام پرواز آنها
را
درجلگه ای پهناور
که تمرهندی درآن
میروید،
دنبال میکرد تا
آنکه بام
کلبههای «کفر»
وکرانه اقیانوس
مواج درجلوش
آشکار میشد.
شب هنگام که
شیرنعره میزد،
وکفتار مینالید،
وآنگاه که وی
برکنار جویبار
پنهان ازنظر
می تاخت و به
نیزار میزد؛
اسب آبی مانند
طبلی با عظمت از
پیشش میگریخت
ودر رویای
پیروزمندانه اش
ناپدید میشد.
وجنگل با هزاران
زبان
نوای آزادی
میسرود؛
وتند باد بیابان
با صدائی آزاد و
وحشی،
چنان فریاد میزد،
که وی درخواب
تکان خورد
وبر شادمانی
پرخروش آنان
لبخند زد.
اکنون دیگر درد
تازیانه برده
بان،
وگرمای آفتاب را
حس نمی کرد؛
زیرا مرگ سرزمین
خواب را بروی
روشن کرده بود؛
وکالبدبیجانش
که روح، آنرا
شکسته و بدور
افکنده بود،
فرسوده وپای بند
زنجیر
درگوشه ای افتاده
بود. |
داس دردست،
کنارساقههای
پراکنده برنج
خفته بود؛
سینه اش برهنه،
و موهای پیچیده
سرش درانبوه شن
فرو رفته بود.
درسایه مه آلود
خواب،
دوباره زاد و بوم
خویش را درخواب
میدید.
درون دورنمای
پهناورخواب
دید که رود «
نیجریه» با عظمت
روان است؛
و بار دیگرخود را
پادشاهی یافت،
که درجلگه ای به
زیردرختان خرما
میخرامید؛
وصدای زنگ
کاروانی که ازکوه
سرازیر بود
بگوشش میرسید.
باردیگر، ملکه
سیه چشم خویش را
دید
که درمیان
کودکانش ایستاده؛
کودکان خود را
دید که بگردنش
آویخته، دستهایش
را گرفته،
وصورتش را غرق
بوسه ساخته اند.
اشکی ازپلک خفته
اش بیرون زد،
وبر شن فرو
افتاد.
آنگاه با تندی
شگفت آوری،
برکرانه رود «
نیجریه» اسب
میتاخت؛
خنگی باستام
ولگام زرین،
که بهرخیز که
برمیداشت،
نیام پولادین
شمشیرش بر تهیگاه
آن میخورد
وصدای چکاچاک
جنگجویانه ای از
آن برمی خاست.
|
|
|
|