ابطحی- امسال بعد ازنزدیک به سه دهه ساعت رسمی تغییر نکرد. در بین استدلال ها یکی در این حدود بود کهتغییر ساعت می تواند مشکلاتی برای فرائض شرعی ایجاد کند. بعد هم که اعلام کردندمدارس و ادارات به جای ساعت ۸ همان ساعت ۷ آغاز به کار می کند، بیشتر معلوم شد کهاستدلال فرائض شرعی اصل این عدم تغییر بوده است. واقعش این است که در این سالها جمعمحدودی و به خصوصدر مشهد و قم، بعضی ازدرسهای حوزه و یا مراسم روضه یا فاتحه و یا حتی جشن های مذهبی را در شش ماهه ی اولسالبر اساس ساعت قدیم اعلام میکردند. ما بارها با صاحبان این نظریه که میگفتند همیشه نماز حدود ساعت ۱۲ بوده است می گفتیم که مگر ساعت رسمی فرقی در نمازدارد؟ مگر زمان پیامبر ساعت بوده است؟ خود آنها هم جوابی نداشتند و حداکثر می گفتندعادت کرده ایم؛ و سعی می کردند این کار را علنی نکنند. حالا لابد شان آن جمع اندک وعادتهای آنان آن قدر مهم شده که عادت سی ساله ی مردم ایران باید فدای عادت آنانشود! واقعا این مسابقه ی عوامی گری تا کجا میخواهد ادامه داشته باشد؟
گزارش اشپیگل و واشنگتن پست تدابیر پس از حمله
آماده باش مقابله جهانی
با عملیات تروریستی ج.ا ترجمه
آلمانی و انگلیسی: عسگرداوودی- افسانه نگاهی
ادعاهای واشنگتن پست
افکار عمومی امریکا آماده پذیرش
چه نوع حمله ای به ایران میشود؟
مصاحبه محمد خاتمی با
روزنامه "الوقت"
بحرین
حق و اختیار مطلق حکومت
ریشه عقب افتادگی است
حکومت
باید
تحت نظارت مردم
باشد
و تغییر آن نیز حق مردم است
"حکومت و امت" تبدیل شد به "حکومت بر امت"
زندگی حق مسلم
این مردم است.
نان میخواهند و سرپناه. دراین 27 سال با 600
میلیارد دلاری که نفت فروخته شد، نمی شد بافت خشت
و گلی شهرها و روستاهای ایران را چنان تغییر داد
که با هر زمین لرزه ای آوار بر سر مردم فرود
نیآید. میشد! اما به آن شرط که بر دخل و خرج
مملکت حساب و کتابی بود و نظارتی مردمی. کار از
گرفتن گریبان موتلفه اسلامی و کمیته امداد و حتی
دولتی که بجای اسفالت لقمه لقمه جادههای کشور و
سرپناه برای مردم لرستان و کردستان و کرمان و ....
بودجه برای اتوبان ظهور امام زمان در نظر میگیرد
گذشته است. خانه از پای بست ویران است. این را
حکومت خود بیشتر از مردم فهمیده است و به همین
دلیل است که امنیت خود را در داشتن سلاح اتمی و
سرکوب کوچکترین حرکت اعتراضی مردم میبیند. دیروز
در روز زن و امروز در لرستان. از سرکوب رانندگان
شرکت واحد تا ویران کردن حسینه دراویش بر سر زن و
بچه ای که در آن پناه گرفته بودند. شورش زلزله
زدگان در لرستان نیز نشان داد مردم بجای سلاح
اتمی، چه میخواهند.
نجف دریابندری
سکوت روشنفکران ایران
عرصه را تنگ تر میکند
عاشقان جنگی که من در جنگ های
واقعی می شناختم آدمهای بی آزاری
بودند که فقط به خودشان لطمه می
زدند. آنها به ویتنام یا کامبوج
جلب می شدند چون در آنجا مواد مخدر
زیاد بود. یا به بوسنی می
رفتند که رولت مرگ وجود داشت و
برایشان جذاب بود. معدودی هم می گفتند که می
خواهند« به جهان اعلام کنند» و صادق هایش می گفتند
که آنها عاشق جنگ اند. یکی روی بازویش
خالکوبی کرده بود که « جنگ سرگرمی
است». او روی یک مین زمینی ایستاد.
من وقتی
نوع دیگری از عاشقان جنگ را می
بینم، گاه این احمق ها را به خاطر می آورم. این
نوع
عاشقان جنگ، هیچ گاه جنگی ندیده
اند و اغلب هم دست به هرکاری زده اند که جنگ را
نبینند. علاقه این عاشقان جنگ، یک
پدیده است که با وجود فاصله داشتن از عینیتی که
عاشقش هستند، کدر نمی شود. روزنامه
های یک شنبه را بخوانید، در آن جا این ها را می
بنید، افراد قائم بخودی که به غیر
از تجربه روزهای شنبه شان در مراکز خرید، تجربه
دشواری ندارند. تلویزیون را روشن
کنید، آنجا هم همین ها را می بینید، هرشب نه این
که از عشقشان به جنگ حرف بزنند
بلکه به نیابت از دستگاهی که به آن وابسته اند،
عشق
به جنگ می فروشند. مت فرای-
گزارشگر بی بی سی از امریکا- می گوید، « تردیدی
نیست»
که « تمایل به انجام کار خوب، به
بردن ارزش های امریکائی به بقیه دنیا، وبویژه به
خاورمیانه.... اکنون به طور
روزافزونی به قدرت نظامی گره خورده است».
مت فرای
این عبارت را در 13 آوریل 2003
وقتی جورج دبلیو بوش « شوک وخوف» اش را برعلیه
عراق
بی دفاع آغاز کرد، به زبان آورد.
دو سال بعد، بعد ازاین که یک ارتش اشغالگر خارج از
کنترل، نژادپرست، سرکش، و بطور بدی
آموزش دیده، « ارزش های امریکائی» را به صورت
قبیله گرائی، جوخه های مرگ، حملات
شیمیائی، یورش با اورانیوم ضعیف، و بمب های
کلاستری برای عراقی به ارمغان برد،
مت فرای، بمب افکن های ب 52 را « قهرمانان
تکریت» می خواند.
سال گذشته، او پاول ولفوویتز،
معمار قتل عام در عراق را « یک
روشنفکر» خواند که « خیلی جدی به
قدرت دموکراسی و توسعه از پائین اعتقاد دارد». در
باره ایران، فرای خیلی جلو بود. در
ژوئن 2003 به بینندگان بی بی سی گفت« ممکن است
برای تغییر رژیم درایران هم دلیل
کافی وجود داشته باشد».
چه تعداد زن، مرد، کودک
کشته یا زمین گیر می شوند اگر بوش
به ایران هم حمله کند؟ دورنمای حمله به ایران به
خصوص برای آن عاشقان جنگ که از
تحولات عراق ناامید شده اند، بسیار جذاب تر است.
ماه
قبل
جرالد بیکر در تایمزنوشت، که
« حقیقت غیر قابل انکار و غیر قابل تصور
این است
که ما باید برای جنگ با ایران
آماده بشویم.... اگر ایران با آرامش و امنیت به
موقعیت اتمی ارتقا پیدا کند، در
تاریخ جهان نقطه عطفی خواهد بود شبیه به انقلاب
بلشویکی یا روی کارآمدن هیتلر». «
به نظر آشنا می آید!».
در فوریه 2003 بیکر نوشت،
که « پیروزی درعراق به سرعت ادعای
امریکا و انگلیس را در باره خطری که صدام ارایه
می داد ثابت می کند».
«
آمدن هیتلر»، به واقع شعاری برای
تهیج عاشقان جنگ است.
این را قبلا هم شنیده ایم. وقتی که
در 1999ناتو، « ماموریت اخلاقی اش را برای نجات
کوسوا» ( به نقل از بلر» انجام می
داد، که به واقع، الگوئی برای اشغال عراق بود. در
حمله به صربستان، 2 درصد موشکهای
ناتو به هدف های نظامی اصابت کردند، بقیه هم
بیمارستانها، مدارس، کارخانه،
کلیسا، و استودیو های تلویزیونی را منهدم کردند.
مطبوعات به دنبال بلر و چند تن از
مقامات دولت کلینتون، به صورت دست جمعی اعلام
کردند که ما « باید، چیزی « نزدیک
به نسل کشی» در کوسوا را متوقف کنیم. این را
تیموتی اش در2002 در گاردین نوشت.
صفحه اول دیلی میرورو سان اعلام کردند« تکرار
هولوکاست». ابزور « راه حل نهائی
بالکان» را اعلام کرد. ولی مرگ اسلوبودان میلوسویچ
عاشقان جنگ و جنگ فروشان را به یاد
گذشته ها برد. البته در اعلام خبر مرگ او، از«
نسل کشی» « هولوکاست، و« آمدن
هیتلر» سخنی گفته نشد. دلیل اش روشن است. همه آن
برطبل کوبیدن
ها، در هنگام زمینه سازی برای اشغال عراق و یا
اکنون برای حمله به
ایران، از دم مزخرف بود. تفسیر غلط
نبود. اشتباه نبود. تخم گذاشتن کسی نبود. نه،
مزخرف بود.
آنها گفتند که «قبرهای دستجمعی» در
کوسوا، توجیه گر عمل شان است.
وقتی که بمباران تمام شد، متخصصان
بین المللی وجب به وجب کوسوا را گشتند. ماموران
اف بی آی هم وارد شدند و به ادعای
آن سازمان به بررسی چیزی پرداختند که « بزرگترین
محیط بزهکاری در تاریخ اف بی آی»
بود. چند هفته بعد وقتی که حتی یک قبر دستجمعی هم
پیدا نکردند، ماموران اف بی آی و
دیگر متخصصان به خانه های شان باز گشتند.
در 2000، دادگاه جنایات جنگی در
لاهه اعلام کرد که کل اجسادی که در « قبرهای
دستجمعی» کوسوا پیدا شد 2788 نفر
بود. این تعداد شامل صربها، کولی ها، و کسانی بود
که بوسیله متحدان ما د رکوسوا-
ارتش آزادیبخش کوسوا- کشته شده بودند. این یعنی
دلیل حمله به صربستان، یعنی، «
225000 مرد آلبانیائی بین سن 14 تا 59 مفقود شده
اند
که به احتمال زیاد کشته شده اند» (
سفیر امریکا دیوید شیفر ادعا کرد)، صرفا دلیلی
موهوم بود. تا آن جا که من می دانم
تنها وال استریت ژورنال، به موهوم بودن این دلیل
اعتراف کرده است. یک طراح ارشد
سابق ناتو، مایکل مک گوایر نوشت« توصیف بمباران به
عنوان یک مداخله انسان دوستان، به
واقع توهین آمیز است». به واقع، « ماموریت» ناتو
عمل حساب شده و نهائی انتقام جوئی
برای محوکردن ایده یوگسلاوی بود.
برای من یک
خصلت تنفر آمیز بلر و بوش و
کلینتون و روزنامه نگاران مشتاق بارگاه آنها این
است که
ایشان زنان و مردان مستقر و
جاافتاده ای هستند که مشتاق خونریزی اند، بدون این
که
خونریزی را دیده باشند، مشتاق دیدن
تکه های بدن اند بدون این که هرگز بدن های
متلاشی شده را رویت کرده باشند،
سردخانه ها را پراز جسد می خواهند بدون این که
هرگز
در آنها به دنبال عزیز خود گشته
باشند. نقش آنها تحمیل دنیای موازی است از حقایق
ناگفته از دروغ های عمومی. این
واقعیتی است که میلوسویچ در مقایسه با قاتلان صنعت
سالار ما یعنی بوش و بلر، به واقع
ذره ای بیش نبود.