خاطرات
وزيردربارشاه"علم"
نسخه هائی كه شاه
برای دانشگاه و
دانشجويان می پيچيد
مشق تكراری
حاكميت يكدست
از روی دفترهای كهنه
شاه
شاه بدست خويش جنبش
دانشجوئی را به خشونت
كشاند
وزمينه فاجعه
خانههای تيمی و كشته
شدن جمع زيادی دانشجو
را فراهم ساخت |
|
|
تظاهرات
دانشجویان تهران،
در سال انقلاب
همه سدها را پشت
سر گذاشت |
رژه
نیروی انتظامی-
پلیس- شاه در سال
های ادامه جهل
مرکب او |
شاه نيز نتوانست
بفهمد، آنچه
بعنوان نارضائی
دانشجوئی در
دانشگاه ها رخ می
دهد، بازتاب
كوچكی است از
نارضائی و بحران
عمومی در جامعه.
دانشجو از فضا و
كرات ديگر وارد
دانشگاه نشده،
بلكه فرزند همان
روستائی و كارمند
و كارگر و بيكار
و غارت شده جامعه
است كه به
دانشگاه رسيده
است. آزادی می
خواهد كه درد نان
و مزد ناگرفته
پدر و اشك حسرت
مادرش را بگويد.
شاه نفهميد و
دراين جهل مركب
تا وقتی از ايران
جارو شد نيز باقی
ماند. شاه نيز در
هر تظاهرات
دانشجوئی دست
خارجی و مخصوصا
روس ها را می ديد
و تعجب می كرد كه
چرا اين همه
پيشرفت را كه او
خود بدان اعتقاد
داشت نمی بيند و
يا چرا قدرت
نظامی و پيشرفت
های ارتش كشور را
نمی بيند! اين
نگرش چه تفاوتی
با آنچه اكنون
برای سال جديد
تحصيلی دانشگاه
تدارك ديده اند و
يا سخنان اخير
وزير اطلاعات
وامنيت در مشهد
دارد؟ كابوس كمك
75 ميليون دلاری
امريكا به
اپوزيسيون جمهوری
اسلامی و كشف
انقلاب مخملی، در
زمان شاه نيز به
نوع ديگری و در
قالب بنياد
"لاروس" وجود
داشت. همان
اندازه كه شاه
دچار تخيلات
بيمارگونه بود،
تئوری پردازان
حاكميت جمهوری
اسلامی نيز
گرفتار ماليخوليا
نشده اند؟...
ادامه |
|
|
|
|
مرادی كرمانی
يك نسل ديگر از
قصه نويسان كودكان ايران
كم كم پا به سن می گذارند |
|
|
"رياست
جمهوری"
داستان ادامه دار! |
|
چه بازی ها كه
درانتخابات رياست
جمهوری بر سر
مردم در نيآوردند
و آخر سر هم، با
آنكه رضائی بر
اسب مراد نشسته
بود(البته
وارونه) احمدی
نژاد را بر خر
مرداد نشاندند.
از آن بوسه ها،
جز پست شهرداری
تهران به قاليباف
نرسيد و از نمد
جمعيت منتظر 50
هزارتومان هم
عمامه ای برای
مهدی كروبی بافته
نشد. داستان
ادامه دارد. از
جمله با طرح صفحه
شطرنجی كه
روزنامه شرق
منتشر كرد و الحق
كه كار بچگانه ای
كردند! |
|
|
|
5 شعر
از دفتر اين روزگان |
|
ايران اتمی
در يك نگاه، پشت چراغ قرمز |
عدالت
درايران، بر سر
هر چهار راه به
حراج گذاشته شده
است. گرسنگان گل
مهرورزی پخش می
كنند. آنها كه به
نان شب محتاج
اند، برای رئيس
جمهوری كه قرار
بود تخم دو زرده
بكند، درگذرگاه
ها اسفند دود
ميكنند. پابرهنه
ها شيشه اتومبيل
ها را جلا می
بخشند. آرزو به
دل ماند گان پشت
چراغ قرمز شيرينی
و شكلات و آدامس
می فروشند تا كام
سواره ها شيرين
شود. دختری كه
گفته اند از 9
سالگی بالغ شده
ای، حالا در 16
سالگی ميان
اتومبيل ها می
گردد و اسكاچ
ظرفشويی پخش
ميكند تا نان به
خانه ای ببرد كه
4- 6 دهان گرسنه
منتظر اوست.
پسركی بادكنك
آرزوها را برسر
چوب كرده و می
فروشد. پيرمردی
با التماس تقاضای
بخشش و عدالت
دارد. كارگر بوده
و حالا بيكار.
قرار بود
جانشينان محمد به
دستان او بوسه
بزنند! مادری كه
فرزند بر دوش
مقابل پنجره
اتومبيل ها
ميخكوب می شود از
بازندگان بورس
اقتصاد اسلامی
است و آن ديگری
لنگ قسط اسلامی
است.
پابرهنه ها،
آرزوبدل ها،
حاشيه نشين ها...
ديگر مرزی ميان
فقير حرفه ای و
برخاك سياه نشسته
نيست. |
|
|
|