تفسير "دی ولت" از سفرشتابزده وزيرخارجه آلمان به سوريه
نگرانی از جنگ اعراب سنی، با ايران شيعه

انتخابات شوراها
اطلاعيه سوپر اصلاحی بزرگان ملی- مذهبی

پيک هفته

   

خاطرات عزت شاهی، رئيس کميته ها در تهران
موتلفه و نهضت آزادی
روزهای خوش اتحاد
درستاد استقبال از خمينی

درجريان رقابت بين کميته و سپاه و دادستانی برای دستگيری ها، عده ای سرشان برباد رفت!

تا قبل از آمدن آقای خمينی، بسياری می پنداشتند تاريخ در آستانه تکرار است و با کودتائی مثل کودتا 28 مرداد دوباره شاه برخواهد گشت. لذا دست به عصا حرکت می کردند و در نهضت قاطی نمی شدند، اما همين که يقين کردند ورق بر نمی گردد، از همه انقلابی تر شدند و گفتند:" اگر ما نبوديم انقلاب نمی شد." اينها همان کسانی بودند که اجازه نمی دادند کتاب های شريعتی را در قفسه کتاب مسجدشان بگذارند! پس از ترور منصور، موتلفه ای ها هم رفته بودند دنبال زندگی و تجارتشان و حداکثر کمک مالی و يا فعاليت فرهنگی می کردند. توصيه انقلابی آنها به جوان ها اين بود که به خيابان شاهرضا نرويد چون زن های بی حجاب را می بينيد. خودشان هم پيراهن بی يقه می پوشيدند.

برای کسانی که حوادث و رويدادهای دهه قبل و دهه بعد از انقلاب را بخاطر دارند، خاطرات عزت شاهی برگ برگش يادآور اشتباهات، شقاوت ها، رشادت ها، موج سواری های انقلابی پس از انقلاب و... است. درخلال اين خاطرات، جسته و گريخته اخباری وجود دارد که در زمان خود از محرمانه ترين اطلاعات بوده است و دشوار بتوان تصور کرد کسانی غير از محارم و نزديکان از آن مطلع اند. از جمله غيب دو ساعته آيت الله خمينی پس از ورود به تهران و سخنرانی در بهشت زهرا. عزت شاهی که خود عضو تيم محافظ آيت الله خمينی بوده می نويسد ايشان دو ساعت ناپديد شد. عزت شاهی می نويسد که بعدها فهميديم آيت الله خمينی – سر راه بهشت زهرا و مدرسه رفاه- رفته بودند برای استراحت به منزل يکی از بستگان خود! در چنان شرايطی استراحت در خانه يکی از بستگاه امری است ناممکن و باحتمال زياد آقای خمينی ديدار مهمی را خود راسا در برنامه داشته و انجام داده است که هنوز اعلام نشده است. اين امر، با توجه به استقلال رای و نظری که از وی –حداقل تا ايست قلبی اول وانتقال از قم به تهران در آستانه اولين انتخابات رياست جمهوری که بنی صدر در آن پيروز شد- بسيار محتمل تر از استراحت است!
در همين خاطرات بخش اندکی از بحث های پشت پرده درباره نوع برخورد و کنار آمدن با سازمان مجاهدين خلق مطرح است. امری که رهبران سازمان مجاهدين خلق خود در باره آن مهر سکوت برلب زده و چنان دهان خود را آب می کشند که گوئی از اول بسم الله روبروی آقايان بوده اند و ضد جمهوری اسلامی. درحاليکه درهمين خاطرات می خوانيم که حتی کارت ويژه حمل سلاح برای رهبران سازمان محاهدين خلق و محافظان آن ها صادر شده بود و مسعود رجوی نيز قرار بود شهردار تهران شود. دراين بخش از خاطرات عزت شاهی که خود يکی از دست به گريبان ها در جريان مجادلات داخل زندان ميان مذهبيون و مجاهدين خلق بوده، آنجا که به انتقاد از آيت الله مهدوی کنی می رسد بسيار خواندنی است. بويژه با توجه به موقعيتی که مهدوی کنی در آن سالها در جمهوری اسلامی داشت. حداقل يک خط پرقدرت در جمهوری اسلامی مشی و سياست مهدوی کنی را برای کنار آمدن با مجاهدين خلق و پرهيز از خشونت و ديکتاتوری داشته، همچنان که خط روبروی آن امثال عزت شاهی، لاجوردی و کچوئی از همان ابتدای انقلاب می خواستند تسويه حساب های زندان شاه را خارج از زندان و در داخل حاکميت بعد از انقلاب با مجاهدين ادامه بدهند. همچنان که مجاهدين خود همين روش فاجعه بار را داشتند و هر دو در يک روياروئی خونين با سرنوشت انقلاب بازی کردند.
عزت شاهی گرفتار خودستائی است، اما درعين حال از صراحتی در بيان خاطراتش برخوردار است که موجب اعتبار آن شده است. ازجمله در آن اشاراتی که رهبران حجتيه می کند و ناخواسته نشانی کسانی مانند مصباح يزدی و خزعلی را می دهد. آنجا که از زيرکی آيت الله خمينی در انتخاب مدرسه علوی برای استقرار در آن ميدهد تا پرچم اسلام خويش را بربام پايگاه اسلام حجتيه برافرازد. و انقلابيون بعد از انقلاب که باز هم اشاره ايست به امثال مصباح يزدی و خزعلی و همين دارو دسته به حاکميت دست يافته در جمهوری اسلامی. بدين ترتيب است که خاطرات عزت شاهی، از گذشته ای می گويد که امروز حاکم است. از آن شيوه هائی سخن می گويد که کميته های انقلاب مبتکر آن بودند و امروز بسيج ادامه دهنده آن. از رقابت سپاه و کميته می گويد که ما در آينده ای نه چندان دور فصل جديد آن را در رقابت ميان بسيج و سپاه شاهد خواهيم بود. اينست وزن و اعتبار خاطرات عزت شاهی و ضرورت پرداختن به آن، عليرغم وقت وحوصله ای بايد صرف خواندن 855 صفحه گفته های او جمعی از يارانش در آن سالها که ای بسا همچنان دراين گوشه و آن گوشه ارگان های نظامی و امنيتی مشغول کارند .... ادامه


شرح اين خون جگر
اين زمان نگذاريد، تا وقت دگر-1
ايران
از نخستين سلطنت دينی
تاواپسين دين سلطنتی
"مانی" اولين محکوم دادگاه روحانيت درايران
دکترعباس منظرپور


پرويز فنی زاده و منوچهر فريد در "رگبار"

تاريخ سينمای ايران- مسعود مهرابی
سال 51 و اوج اختناق شاهنشاهی
تپلی و رگبار
کمر سينمای مبتذل را شکستند
البته "پستچی» را هم نبايد از ياد برد
رگبار سرشار از لطافت و زيبائی و تپلی فيلم خوب سينمای ايران است. فنی زاده، همايون و عقيلی با اين دو فيلم، برای هميشه در تاريخ سينمای خوب ايران ماندند!

پوری بنايی عقيلی و همايون در صحنه‌ای از "تپلی


 

 

   15 آذر 1385

 شماره 87
   
پيک هفته

مطيع الدوله حجازی
"زيبا"ی او
با "آينه" کامل شد
رمان نويسی
که طمع نان درباری او را با خود برد


بزرگداشت احمد شاملو
در
دبيرستان استقلال کابل
شايد روزی
بزرگداشت شاملو
درامام زاده استقلال
ژيلا بنی‌يعقوب


مسائلی از فرهنگ و هنر و زبان
ياس و نا اميدی
نبايد درشعر و هنر ايران
 جا باز کند
!
اسکندر و نادری در راه نيستند،
مردم خود بزرگترين نادر و اسکندرند
احسان طبری


ترجمه های من
مسيح بلشويک
دوباره مصلوب شد
محمد قاضی


اين خاطرات را هم از
شاعر، خواننده و آهنگساز
مراببوس بخوانيد

اوايل سال 1329 درکوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست با جوان پرشوری آشنا شدم به نام حيدرعلی رقابی متخلص به «هاله»... ازخويشان بيژن ترقی بود. ملی گرايی بود شوريده و شيفته دکتر محمد مصدق. جوانی بود فروتن و مومن و معتقد و درمبارزات ملی سخت فعال. دفتر شعری داشت که آن را درهزارنسخه به نام آسمان اشک چاپ کردم. دراين دفترقطعه شعری بود با عنوان «مرا ببوس» که بعدها مجيد وفادار، ويولونيست معروف برای اين شعرآهنگی ساخت و پرويز ياحقی با ويلن و حسن گل نراقی با صدای گرم و مخملی خود در راديو ايران آن را اجرا کردند که اقبال عام يافت و برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از راديو ايران پخش می شد. ترانه محبوب مردم ايران شده بود. روزی و هفته ای نبود که اين ترانه از راديو شنيده نشود. هيچ برنامه راديوئی زبان فارسی چه در ايران و چه در خارج از ايران نبود که هرهفته آن را پخش نکند. به نظراهل فن هيچ ترانه ای نبود که در ايران اين همه طرفدار و شنونده داشته باشد. حسن گل نراقی با اجرای اين ترانه معروف خاص و عام شده بود، درصورتی که نه خواننده بود و نه سابقه خوانندگی داشت، و تازه مورد غضب پدرهم واقع شد که با افکار قديمی خود می گفت مگرتو مطربی که رفته ای در راديو آوازخوان شده ای؟! حسن گل نراقی قامتی بلند ... ادامه


احمدشيرزاد:
اين بيماری جامعه ماست
آقائی، يک ماهه، سبزمی شود
و همه چيز را بدست می گيرد


سالگرد 16 آذر
در دانشگاه سهند تبريز

بعدازظهر ديروز- سه شنبه 14 آذر- تجمعی به مناسبت روز دانشجو در صحن علنی دانشگاه صنعتی سهند تبريز برگزار گرديد . در اين مراسم که از ساعت 30/12 تا 14 برگزار شد، بزرگترين موضوعی خودنمايی می کرد حضور گسترده دانشجويان و وجود پلاکاردهايی در حمايت از حقوق پايمال شده آنها بود. «انقلاب فرهنگی دوم را محکوم ميکنيم»، «يار دبستانی ستاره بر سينه ات چه ميکند»، «قتل، مرگ و اخراج دانشجويان را محکوم ميکنيم»، «دانشجوی زندانی آزاد بايد گردد»، از مضامين شعارها و پلاکاردهای اين مراسم بود. در اين مراسم تعدادی از دانشجويان سخنرانی کردند و به عدم حق برگزاری مراسم حتی در روز دانشجو، وجود فشار و اختناق در جامعه، سلب آزادی بيان انديشه و اقدامات مسوولين دانشگاه [سهند تبريز] در راستای تفتيش عقايد از طريق مشاهده و تجاوز به حريم شخصی دانشجويان در سايت کامپيوتر، نامشخص بودن وضعيت انجمن اسلامی دانشجويان، حيف و ميل بودجه عمومی توسط بسيج، اقدامات معاونت جديد دانشجويی در راستای تفکيک جنسيتی (سمت قبلی معاونت دانشجويی کنونی دانشگاه سهند رياست بسيج اساتيد بوده است!) و اقدامات انحصار طلبانه مسئولين در ايجاد فضای تک صدايی در دانشگاه، اعتراض کردند. دانشجويان از تجمع امروز در مقابل درب دانشگاه حمايت کردند. اين مراسم قطعنامه ای نيز همراه با سرود يار دبستانی خوانده شد.


چهارمين  جشنواره
فيلم فرهنگ ايران
باستان