بخسب کودک جنگم
که فاجعه اینجاست
بترس ماهک شعرم
که اشتباه از
ماست
دریده اند رویت
نوشتهای تو دعا
خریده اند بویت
کشیدهای تو خدا
میان اشک و هراست
که انتقام نیست
بگو چه رنگ
و چه بوی است؟
در خیال نیست
زمین بخواب رفتست ماه بارانی
بپوش روی مرا روزگار
ویرانی
زمین چه تارم
سبزست؟
درد و تاریک است
ستایش نفس
گاه گاه تقدیر
است
کتاره
بر رگ من
شعر میسراید و باز
در انتهای خیالم
گناه تصویر است
به کودکان ستم
نیست آغوشی
به نالههای
رضیعی
نداده کس گوشی
فغان مکن
که نیایش سرود
انسانیست
نمان همیشه بهارم
که مرگ آزادیست
(عكس و شعر از
"رضامحسنی") |
زمین بخواب رفتست،
ماه بارانی
بپوش روی مرا،
روزگار ویرانی
بخواب کودک نازم
بخواب خانه بدوش
رمس رمس بکش از
تاب
درد را مفروش
کنار جوی مشین و
طلب مزن به رعاع
نسیم باش و برقص
بر نگاه ساده ما
درون بیشه چشمت
ستاره باران باش
ردای شرم مپوش و
گلاب ریزان باش
زمین بخواب رفتست ماه بارانی
بپوش روی مرا روزگار
ویرانی
صدا صدای تو نیست
رطل جام بدفام
یست
قبیله جای تو
نیست
مهر‚ نام بینام
یست
گرانسران گرانسر
خدای میشکنند
به نالهای شب
یلدا
ترانه جاری نیست
عبور کن تن ویران
که کوچه سردست ای
کسی به سوز دلی
مهر را وفایی
نیست
زمین بخواب رفتست
ماه بارانی
بپوش روی مرا روزگار
ویرانی
|