همه آنها که
دوران قدر قدرتی
شاه در دهه 1350
را بخاطر دارند،
می دانند که در
کنار لقب
"اعلیحضرت همایون
شاهنشاه آریامهر"
که هیچ روزنامه
ای حق نداشت خبری
درباره شاه بدون
ذکر این لقب
منتشر کند و یا
در تلویزیون و
رادیو بدون این
لقب خبری از او
پخش کند و بگوید،
ایشان یک لقب
نظامی هم داشت.
یعنی هر وقت
رسانه ها می
خواستند یا دستور
داشتند یک تصمیم
نظامی آن آقا را
منتشر کنند، باید
می نوشتند
"اعلیحضرت همایون
شاهنشاه آریامهر
بزرگ ارتشداران"،
چون فرمانده کل
قوا هم ایشان
بود و بعد از
درجه ارتشبدی که
انگشت شماری به
دریافت آن مفتخر
می شدند، یک درجه
بالاتر وجود داشت
که "ارتشداری"
بود و این درجه
خاص ایشان. درجات نظامی
را ایشان میداد،
برکناری ژنرال ها
بدستور ایشان
بود، جا به جا
شدن در پست های
نظامی و یا
انتقال از
فرماندهی به
کارهای دفتری و
ستادی با ایشان
بود و خلاصه ارتش
دراختیار ایشان
بود. چند تنی هم
به پاس چاکری و
خدمتگذاری و جلب
اعتماد ایشان طی
چند 10 سال، مثلا
بعنوان مشاور
منصوب می شدند.
این مشاوران هم
برای آنکه یکوقت
خودشان و مردم
تصور نکنند شاه
نیاز به مشاور
دارد و آنها هم
به حساب می آیند،
نام آنها
"آجودان" بود.
اگر غیر نظامی
بودند "آجودان
کشوری" و اگر
نظامی بودند
"آجودان لشگری"
لقب می گرفتند تا
در اذهان "آجدان"
های کلانتری ها
را تداعی کنند!
در مسافرت های
داخلی و خارجی از
میان آنها به
تناسب کاری که در
پیش بود چند تنی
را همراه می برد.
درست شبیه همین
همراهی احمد جنتی
با رهبر در سفر
به مشهد برای
غبارروبی حرم
امام رضا و یا
همراهی رحیم صفوی
با ایشان در
بازدیدهای نظامی،
سمتی شبیه همان
سمتی که علی اکبر
ولایتی و یا ناطق
نوری دارند. کپی
برداری عجیب و
درس آموزی است.
فکر نمی کنید؟
نه تنها در مورد
آجودان های لشگری
و کشوری، بلکه در
مورد بخشش درجات
نظامی هم ایشان
به کسی توضیح نمی
داد، فقط حکم آن
صادر می شد و
روزنامه ها منتشر
می کردند و یا
رادیو تلویزیون
ملی ایران آن را
می خواند. همین
هیچکس نمی
دانست بر مبنای
چه معیاری فلان
سرتیپ درجه
سرلشگری می گیرد
و یا فلان تیمسار
چرا آخرین درجه
ارتش؛ یعنی
ارتشبدی را می
گیرد. البته
بعدها، پس از
سقوط رژیم، امثال
مادر شاه و یا
اسدالله علم وزیر
دربار شاه اشاره
کردند که این
درجات بر مبنای
کدام زدوبندها،
خوش خدمتی ها،
ابراز جان نثاری
ها، چاپلوسی ها،
نقش آفرینی ها در
کودتای 28 مرداد
و سرکوب شورشها و
قیام ها
و... داده می شد.
حالا!
هیچ آدم با
انصافی در جمهوری
اسلامی پیدا نمی
شود که بگوید
چنین مناسباتی،
حداقل
بین رهبر و
فرماندهان سپاه
برقرار است و
بسیار هم بعید به
نظر می رسد کار
به چنین فاجعه ای
بکشد، مگر در
شرایطی بکلی
متفاوت با شرایط
30 سال اخیر.
فرماندهان سپاه
هنوز می توانند
اظهار نظر سیاسی
کنند، با مطبوعات
مصاحبه کنند، در
مجامع سخنرانی
کنند و این را
باید مثبت دید و
نه منفی. این که
با نظرات آنها
موافقیم و یا
نیستیم و یا چه
بخش هائی از این
اظهار نظرها را
به سود کشور
میدانیم و یا نمی
دانیم مهم نیست،
بلکه اصل مسئله
مهم است، که با
روند کنونی، یعنی
نظامی کردن حکومت
خطر از بین رفتن
همین پدیده به
یادگار مانده از
انقلاب و جنگ با
عراق هم از بین
خواهد رفت. چطور
و چگونه اش بحثی
جداگانه است. بحث
این یاداشت آنست
که هیچ یک از این
تحرکات در زمان
شاه ممکن نبود.
حتی کوچکترین
ابراز وجود و یا
حتی شهرت در میان
ارتشیان با
برکناری و
بازنشستگی
و غضب ملوکانه توام
می شد. بلائی که
سر ارتشبد آریانا
و ارتشبد جم آمد
و یا حتی ارتشبد
مین باشیان و در
درجات پائین تر
بر سر امثال
دریادار احمد
مدنی و دیگران
آمد. آجودان های
کشوری هم همین
وضع و موقعیت را
داشتند و کسی
ابراز نظری از
آنها درباره وضع
مملکت به یاد
ندارد.
مناسبات رضاشاه
با ارتشی که مدعی
بود ارتش نوین
ایران است و خود
او درست کرده حتی
بدتر از این بود.
یعنی حتی کار به
کتک زدن ژنرال ها
با چوب تعلیمی هم
می کشید!
بنابراین، قصد
مقایسه نیست، اما
قصد و جای سئوال
هست. این سئوال
که فرماندهان
سپاه بر اساس
کدام اساسنامه و
مقررات مدون و
ضوابط تعیین و
اعلام شده، درجات
نظامی می گیرند؟
به پست های
فرماندهی گمارده
می شوند؟ از لباس
سپاهی بیرون آمده
و داخل دولت می
شوند، از دولت به
سپاه بر می
گردند، از بسیج
به سپاه می روند
و از سپاه به
بسیج منتقل می
شوند؟ از سپاه
اخراج و حتی
زندانی عقیدتی و
مقلدی می شوند
و؟؟؟
چرا یک نفر، حتی
یک نفر، در هیچ
ارگانی – حتی
مجلس خبرگان
رهبری- یکی از
این سئوالات را
نمی پرسد و یا
اطلاعاتی دراین
باره در اختیار
مردم نمی گذارد؟
اگر مردم غریبه
نیستند، چرا
نباید بدانند؟
امروز، شاید جای
نگرانی نباشد،
اما فردا را چه
دیدید؟ فردائی که
همین فرماندهان
مثل دوران شاه
حتی حق ابراز
عقیده هم نداشته
باشند و فرمان
"ارتش چرا ندارد"
شامل حال آنها هم
بشود: "سپاه
سئوال ندارد" |