|
بغداد -
الجزيره
هم شاه رفت
هم صدام
تنها صدا
صداست كه میماند |
|
|
|
اين دو عكس، عكس های يادگاری نيستند. يك تاريخ را
با خود دارند. دو ديكتاتور كه مرزهای خود
را گُم كرده بودند به قيمت تاراج نفت
كشورشان رودرروی هم ايستادند. هر كدام سهم
شير را در منطقه میخواست، اما شير واقعی
نه تنها آنها را برد، كه سهم ملت های آنها
را نيز با خود برد. شاه و صدام، پس از يك
دوره كشاكش بر سر اروند رود و مرزهای
كارون، در الجزيره با هم آشتی كردند و هر
يك درانتظار فرصتی ديگر به تهران و بغداد
بازگشتند. !!
ادامه |
|
|
|
|
سجده بر پيشگاه "رهبر"
براين صحنه خون بايد گريست!
|
|
آن عكاسی كه در
بيت رهبری اين عكس را از
مراسم سجده بسيجیها هنگام
خروج رهبر از اندرونی و ديدار
با اين عده گرفته، اگر خود را
نكشته باشد، بايد حداقل
گريسته باشد. گريه برای
سرانجام انقلابی كه با فرياد
آزادی و مرگ خدايگان
"آريامهر" به پيروزی رسيد و
سرانجام آن به اينجا كشيده
است...
ادامه |
|
|
|
|
بخش هائی از گفتگوی
فرزاد محمودى با بيژن كامكار
جواز هروئين
فروشی
آسان تر از اجازه كنسرت
1-
اجازه ارشاد، 2- مجوز
مكان،3-
مجوز سپاه،
4- وزارت كشور، 5-
همكارى
با
راهنمايى و
رانندگى
انشعاب و رسيدن به رهبری و استبداد، ريشه دارتر از
آنست كه در حوزه سياست، مذهب، شاه، رهبر و... بگنجد
موسيقی ايران و گروه های آن هم گرفتار همين آفت اند
|
|
|
یادگارهای
شهردارتهران |
|
این از آخرین یادگارهای
شهردار آبادگرتهران است، پیش
از رئیس جمهور شدن! آفتابه
های استاندارد در مستراح های
عمومی و مساجد تهران. خدمات
عمومی ادامه خواهد یافت. |
|
|
|
|
هواپيمای 120 ميليون
دلاری
كه رهبر ساده زيست میخواست بخرد |
اين داخل همان هواپيمائی است كه
برسر خريد آن رسوائی به بار
آمد و چند نفری كه واسطه خريد
آن بودند زندانی شدند.
هواپيما متعلق به سلطان برونی
است و قرار بود از بودجه
محرمانه بيت رهبری و با دلالی
سپاه پاسداران مبلغ 120ميليون
دلار برای رهبر خريده شود....
ادامه |
|
|
|
|
|
پرستوئی از
پرده سينما
به صحنه تئاتر رفت |
پرويز پرستوئی
از حصار تنگی كه در سينما
احساس میكرد در آن به اسارت
در آمده به تئاتر رفت. آنجا
كه فاصله و دوری بازيگر و
تماشاچی چند متر بيشتر نيست و
حتی انعكاس احساس و بازی را
در چشم بيننده میتوان ديد.
نه يكبار كه هر شب. درتمام شب
هائی كه نمايش برپرده است.
فيلم نيست كه يكبار ضبط و ثبت
شود و عنان اختيار از كف رها.
هر شب میتوان كلامی به آن
افزود و يا كم كرد. میتوان
احساس لحظه و روز، حادثه و
رويداد بيرون از سالن را به
روی صحنه برد و اگر نتوان در
كلام بيان كرد، حداقل در چهره
آن را منعكس ساخت. اين تئاتر
است! و پرستوئی پس از بازی
های درخشانی كه در سينما از
خود به يادگار گذاشت، نه با
ريشی به سبك مارمولكها به آن
بازگشت. |
|
|
|
مداحان
يا
رئيس جمهور سازان |
|
|
|
اينها نسل با
تجربه تر مداحانی اند كه در
جمهوری اسلامی صدرنشين شده
اند و جاده قدرت را هموار و
يا مسدود میكنند. در سالهای
پيش از انقلاب حق بالا رفتن
از پله های منبر را هم
نداشتند. آنها كه اهل منبر و
مسجد بودند به ياد دارند كه
آن ها كنار منبر میايستادند
و پيش پرده روضه آقايان را
میخواندند. حالا چند پله هم
رفته اند بالای منبر! شالی
سبز، كلاه شيرشكری و گاه
سربند سبز رنگی كه شباهت به
عمامه داشت اما عمامه نبود،
مشخصه های پا منبری ها بود.
حالا بيشتر كت و شلوار
میپوشند و پيراهن هائی به
سبك ديپلمات های وزارت خارجه
يقه بسته و گرد. شاگردان آنها
كه نسل بعدی اند، با طبل و
سنج چنان مداحی میكنند كه
گوئی "رپ" میخوانند و "هوی
متال". مداحان در جمهوری
اسلامی برای خود يك حزب
سياسي- عملياتی شده اند. اگر
خود مسلح نباشند بسيج شورای
نگهبان نقش گارد مسلح آنها را
برعهده میگيرند. با لگد
آقايانی را كه روضه مخالف
ولايت رهبر را میخوانند و
ذكر آزادی میكنند از منبر
پائين میكشند و خود بالا
میروند. با تحريك و دخالت
همين ها نزديك بود بهزاد نبوی
در قم كشته شود، آيت الله
جوادی آملی از منبر پائين
كشيده شده، آيت الله توسلی با
آيت الله جوادی آملی هم
سرنوشت شد و هاشمی رفسنجانی
سكه يك پول. منبر را از چنگ
آقايان در آورده اند. احمدی
نژاد خود مداح مسجد حاج
عزيزالله بازار تهران بود،
حاج منصورارضی كه رهبری
تبليغات مسجدی – انتخاباتی
احمدی نژاد را برعهده داشت و
پشت هاشمی رفسنجانی را با
زمين بوسه داد، جانشين احمدی
نژاد در همان مسجد است. حكومت
حكومت مداحان است. درگذشته
مدح امام حسين و حالا مدح
رهبر! |
|
|
|
|