ورزشگاه یکصد
هزار نفره جای
سوزن انداختن
نبود. بیش از
ظرفیت ورزشگاه
مردم آمده بودند.
وقتی احمدی نژاد
وارد ورزشگاه شد،
از هر طرف مردم
شروع کردند به
"هُو" کردن رئیس
جمهور و بعد از
باخت ایران هرچه
از دهان مردم در
آمد نثار "علی
دائی" کردند.
سرانجام چند
نارنجک دست ساز
به داخل زمین
پرتاب شد و مردم
ناسزا به علی
آبادی را هم به
هو کردن احمدی
نژاد و فحش به
علی دائی اضافه
کردند. به این
ترتیب تیم ایران
به عربستان باخت،
احمدی نژاد که
برای جلب رای
برای انتخابات
آینده خود را به
در و دیوار می
زند و با همین
هدف به ورزشگاه
آمده بود به
تماشاگران باخت و
علی دائی و علی
آبادی را نیروهای
ضد شورش از صحنه
خارج کردند. از
آنجا که مشت
نمونه خروار است،
آنچه دیشب در
ورزشگاه
یکصدهزارنفره
اتفاق افتاد، پیش
زمینه مسابقه
بزرگ انتخابات
ریاست جمهوری
است.
اینها
می
خواستند
روز
اول
نوروز،
برای
عید
دیدنی
بروند
خانه
دوستان
زندانی
شان
که
خود
به
اسارت
در
آمدند
و
رفتند
همانجا
که
دوستانشان
بودند:
زندان!
شمارشان12 تن
است
و از
اعضای
کمپین
یک
میلیون
امضا
و
مادران
صلح.
مردان
این
گروه
را
جدا
کرده
و به
زندان
قزل
حصار
منتقل
کرده
اند.
خدیجه
مقدم،
لیلا
نظری،
دلارام
علی،
فرخنده
احتسابیان،
محبوبه
کرمی،
شهلا
فروزانفر،
ثریا
یوسفی،
آرش
نصیری
اقبالی،
امیر
رشیدی،محمد شوراب وعلی عبدی، عصر روز پنج شنبه در حالی که تصمیم
داشتند
به
دیدار
نوروزی
با
خانواده
های
برخی
از
زندانیان
بروند
در
خیابان
سهروردی
تهران
دستگیر
و به
زندان
منتقل
شده
و
بازداشت
آنان
همچنان
ادامه
دارد.
10 سال پیش
یوگسلاوی اینگونه
موزائیکی شد
یکاترینا پالگوی
اوا(سووتسکایا
راسیا، ٢٤ مارس
سال ٢۰۰٩)
ترجمه: ا. م.
شیزلی(شیری)
لوموند
دیپلماتیک
فارسی "مارس"
منتشر شد
مقالات ماه
مارس لوموند
دیپلماتیک و
شماری از
مقالات ماه
گذشته این
نشریه روی
سایت آن قرار
گرفت. این
شماره همراه
است با متن
کوتاهی
درباره "میشل
کلوسکارد"،
فیلسوف
فرانسوی که
ماه گذشته به
درود حیات
گفت:
گفتگوی مجله
"یورو" با "سارا
واگن کنشت"
عضو رهبری حزب چپ
آلمان و نماینده
پارلمان اروپا
راه حلی میان
سوسیالیسم و
سرمایه داری
"آلترناتیو"
چپ، برای
بحران اقتصاد
جهانی
آنچه ما می
خواهیم آنست
که در ایجاد
فشار از
پائین سهمی
داشته باشیم،
فشاری آنقدر
نیرومند که
بتواند سیاست
را تغییردهد.
اگر کنسرن ها
امروز با خطر
ورشکستگی
روبرو
هستند، مانند
برخی از
موسسات مالی،
به این علت
نیست که
درسال ها
گذشته تعداد
کمی را
بیکار کرده
اند، بلکه
به این علت
است که
حسابشان غلط
از آب در
آمده است.
کنسرن
های سازنده
اتوموبیل در
سال های
گذشته،همزمان
با اخراج موج
موج
کارگران،
بیرحمانه بر
سود ها ی
خود افزودند.
آنها در آن
زمان در
تنگنای مالی
نبودند،
بلکه می
خواستند از
مخارج بکاهند
تا بهای
سهامشان در
بورس ها
ترقی کند.
حزب چپ
خواستار
برنامه ایست
که در درجه
اول به سود
کسانی باشد
که
از لحاظ
اجتماعی ضعیف
تر هستند و
درآمدشان کم
است. اگر به
همه دریافت
کنندگان
کمک های
موسوم به
هارتس – چهار
ماهی 100
یورو بیشتر
بدهند یک
تکان جدی به
قدرت
خرید مردم
وارد می آید،
چون آنها
بلافاصله می
توانند اندکی
به زندگی خود
بهبود
بخشند.
مجموعه این
پول چیزی
خواهد شد در
حدود هفت
میلیارد یورو
– یعنی کمتر
از
آن پولی که
"کومرس بانک"
از صندوق
نجات می
گیرد. ما می
خواهیم از
صاحبان در
آمد
های کوچک
کمتر مالیات
گرفته شود و
در عین حال
از برندگان
بازار سرمایه
برای
زیان هایی که
وارد آورده
اند خسارت
گرفته شود.
باید از تمام
دارائی های
بیش از یک
میلیون، ده
در صد
مالیات بر
ثروت گرفت.
این مالیات
به سالی 200
میلیارد بالغ
خواهد گشت.
اگر ما یک چپ
نیرومند
داشته
باشیم بخت
آنرا خواهیم
داشت که از
میلیونرها
مالیات ثروت
گرفته شود و
برمالیات
موسسات
افزوده گردد.
افزون بر این
مالیات بر در
آمد های کلان
باید به
شکل تصاعدی
افزایش یابد.
این درست
نیست که یک
کارگر ماهر
و یک
میلیونر به
یک
نسبت مالیات
به پردازند
.آنچه
حزب چپ می
خواهد
اقتصادی است
با بخش
اجتماعی
نیرومند و
سهم بیشتر
دولت در
صنایع بزرگ.
این به معنی
اقتصاد با
نقشه
متمرکز نیست،
اما ما به
راه دیگری
غیر از
سرمایه داری
نیازمندیم.
حزب چپ
خواستار
آلترناتیو
سوسیالیستی
است.
دولت، به توصیه
رهبر، برای سال
جدید حکم صرفه
جویی اقتصادی را
صادر کرده است.
می گویند مردم
ایران بسیار
ولخرج اند و ثروت
ایران را به هدر
می دهند. به همین
منظور امسال را
سال صرفه جویی
اقتصادی نام
گذارده اند و
تصمیم دارند بر
مبنای آن عمل
کنند.
اولاً اکثریت این
مردم بیچاره چه
دارند که بخواهند
صرفه جویی هم
بکنند؟
دوم بفرض که
درآمدی هم در کار
باشد ولازم باشد
صرفه جویی هم رخ
بدهد، خوب مگر
سال پیش که سال
نو آوری و
شکوفایی قرار
دادند چقدر موفق
بودند، که می
بخواهند هر سال
یکی از ویژگی های
عدالت احمدی
نژادی را در کشور
نهادینه کنند؟
«مدت زیادیست که
از بیکاری رنج
میبرم. صبح ها به
این حوالی(....)
می آیم تا شاید
کاری پیدا کنم.
باور کن امروز با
پای پیاده از
"گرمدره" تا
"ناسیونال" که
راه کمی نیست را
گز کردم ولی طبق
معمول از کار
خبری نبود. دیگر
خسته شدم.
نمیدانم چه کنم.
3 اولاد دارم
واجاره نشینم.
زنم کار می کرد
ولی او هم کمرش
چندی پیش آسیب
دید. خانه های
مردم را نظافت می
کرد که چندی پیش
در حین کار از
چهار پایه افتاد
و از بد شانسی ما
کمر و پایش آسیب
دید.
ایام عیدی پیش
بچه هام شرمنده
بودم. تمام عمرم
با آبرو زندگی
کردم . خدا
انشاالله احمدی
نژاد را بی آبرو
کند. به هر
کارخانه ای رجوع
می کنم یا در حال
تعطیل است یا
تعطیل شده. گروه
گروه کارگرها
بیکار میشوند.
دیگر تولید
براشون سودی
نداره. تولیدات
چین با قیمت
ارزان همه
کارخانه های ما
را به خاک سیاه
نشاند. خیلی از
کسانی که با هم
کار می کردیم
وضعشان از من
بدتر است. یک
اقلیت از ثروت
دارند می ترکند و
خدا را به بندگی
قبول ندارند، یک
عده ای مثل ما آه
ندارند با ناله
سودا کنند. در
عرض این یکماه
قیمت عدس و لوبیا
کلی گران تر شده.
ما که گوشت و مرغ
نمیتوانیم بخریم
باید حداقل با
این چیزها بسازیم
آنهم که امروزه
اینچنین شده.
باور کن هر شب از
خدا می خوام که
شب جانم را بگیره
تا از این تنگ
روزی و خجالت نزد
بچه هام رها
شوم.»
این گفتار کارگری
است که روزی گفته
میشد "پیغمبردستش
را می بوسید".
کارگری که دهها
کیلومتر را
روزانه باید
پیاده از گرمدره
به کاروانسراسنگی
و از آنجا به
ناسیونال برود.
او شاید توجه به
نوشتار "فرمایشات
رهبر معظم مبنی
بر سال اصلاح
الگوی مصرف گرامی
باد" نداشته باشد
که در این مسیر
در ابعاد بسیار
بزرگ و با رنگهای
گوناگون نصب شده
است. و یا شاید
ببیند و مثل خیلی
از هموطنانش
بگوید " این
پوستر با این
کیفیت و با این
اندازه و با این
تیراژ در سراسر
کشور چه اندازه
مخارج برداشته؟