نه در امريکا و نه درايران، عقلای قوم تصميم گيرنده
نيست تقابل نظامی
به نقطه بی بازگشت رسيده
عباس عبدی - آينده
بوش كه جلوی دموكراتها و حتی
همحزبیهايش ايستاده،
حتماً اهدافی را در سر
میپروراند. بسيار محتمل است كه عملی
برخلاف
خواست عمومی فعلی در آمريكا
انجام دهد.
متغيرهای منطقهای و اقتصادی (چون
نفت،
لبنان، عراق و...) به ضرر ايران در
حال تحول است، و
كفه ايران
در حال
تضعيف شدن است و قطعنامه دوم هم در
راه است.
انفعال حكومت ايران در قضيه اربيل
قرينه
ديگری بر بسته بودن دست ايران در
آنجاست.
در اين ميان كافيست اتفاقی يا
رويدادی پيشبينی
نشده رخ دهد و آمريكا و متحدانش آن را
مستمسك و بهانه
قرار دهند.
بحران هستهای موجود به گونهای است
كه ظاهراً راهی برای برونرفت از آن
بدون شكست
يك
طرف
متصور نيست.
دستورات شورای امنيت لازمالاتباع است
و
هيچ پيششرطی را نمیپذيرد، و
كميته
تحريم هم به راه خود ادامه
میدهد..
مخالفان بوش،
استراتژی او را نه به دليل خطا بودن
مبانی آن، بلكه به دليل منجر به نتيجه
نشدن آن
مورد هجوم و سئوال
قرار دادهاند. بنابراين بوش راهبرد
جديدی را
اتخاذ كرد كه با يك گام به جلو گذاشتن
و پيوند دادن مسأله ايران به عراق
آخرين شانس
خود را برای تغيير دادن روند امور در
منطقه آزمايش كند.
فرصتی
جهت به دست آوردن
بهانهای برای
حملات محدود
به ايران
در دستور كار دولت بوش قرار دارد.
اخبار شبح جنگ
لحظه به لحظه از پشت
ابرهای های سانسور بيرون می آيد
درغرب و مرکز ايران آماده باش درجه يک جنگی داده شده
است. پروازهای نورانی برفراز ايران تا آستانه تهران
رسيده است.
همزمان با مصاحبه احمدی نژاد در
آرامگاه آيت الله خمينی که طی آن
ايران را ابرقدرت فرهنگی اعلام کرد،
قائم مقام وزير آموزش و پرورش کابينه
او اعلام داشت:
حدود 13 ميليون نفر در كشور از تحصيل
بازمانده اند،
که از اين رقم
3 ميليون نفر دانش آموز هستند.اين
درحالی است که
براساس تصويب شورای انقلاب فرهنگی
بايد تا پايان برنامه چهارم توسعه
افراد 10 تا 39 سال باسواد شوند.
درجهان اسلام
شبکه تلويزيونی"الجزيره "
خطبه آخر را می خواند!
منصوره سالگی
ترس و
دلهره- اين دو تصوير،
مربوط به آخرين گزارش هيجان
انگيزی تلويزيون الجزيره توسط
يکی از مسلط ترين مجريان زن و
خوش سيمای اين تلويزيون و در
يکی از پر بيننده ترين ساعات
آن، درباره ايران اتمی است.
زير پوشش دستآوردهای علمی
ايران اما نتيجه آن تشديد ترس
مردم منطقه.
مصاحبه و اعتراض شيرين عبادی جيره بندی
تحصيلی
ظلمی مضاعف برای زنان ايران
اين حرف ها و طرح ها 200 سال از زمان عقب است!
مجلس هفتم
دست گل پژمرده ای
که يکسال و نيم بيشتر در گلدان می ماند
احمد شيرزاد
امريکائی ها در رابطه با ايران
ديپلماسی را کنار گذاشته اند
کريم ارغنده پور - نمای آينده
عضو شورای سردبيری روزنامه توقيف شده سلام
اين چند
روزايام سوگواری هم تمام شد که محرم
همين چند روز تا سوعا و عاشورا و شام
غريبانش است ،و امسال بر خلاف همه سال
ها که در اين ايام برای تماشا از خانه
بيرون می زدم , امسال فقط در خانه
نشستم ونظاره کردم , به گذشته و حال ،
به وطنم و وقايعی که در آن می گذرد و
به احتمالاتی که از آن بوی خطرجنگ می
آيد ، همه را به نگاهم کشيدم بی آنکه
پای از خانه بيرون گذاشته باشم ، و
چقدر هم خوب ديدم که بغير از چشمانم ،
چشمهای ديگری هم برای بهتر ديدنم به
ياری گرفتم ، جعبه جادويی و ماهواره ،
پنجره دنيای مجازی و همه صفحات نشريات
زرد و سياه و سفيد و ايضا روز نامه
های حزبی که اصراربه مستقل بود در امر
اطلاع رسانی دارند . همه مردمک چشمان
ديگرم بودند. روزی از همين ايام بست
نشينی در خانه ، جمله ای از "لاتوسه "
به نقل از سهراب سپهری در خاطراتش
خواندم : " بی آنکه پای از خانه بيرون
نهی ، جهان را يکسر توانی شناخت " .
اگر چه مفهوم اين گفته حکيمانه با
وجود ابزار و سايلی چون ماهواره و
اينترنت که پنجره ای رو به جهان امروز
است ، برايم قابل درک است ، اما
تصورآنکه مردم هم عصر لاتوسه که در آن
زمان هيچ يک از پنجره های ارتباطی
امروز را نداشتند ، چه درکی از اين
جمله عارفانه داشتنه اند برايم سخت
است . سهراب خود در خاطرات سفرش به
ژاپن بعد از خواندن اين جمله از
"لاتوسه " نوشته است : " کدر شدم ،
زير غبار غم ، اين همه راه آمدم که چه
؟ " و در قسمت ديگردر سر زنش بخود
نوشته است : " به هوای سفر چه نيازی
بود ، اگر جويای گسترش انديشه خود
بودی ، همان درخت حياط خانه ترا بس
بود ، آفتاب ديار باشو ( شاعر ژاپنی
سده هفدهم ) به من نمی تابيد چه می
شد؟ نقاشی هيرو شيکه در موزه ملی
توکيو را نمی ديدم چه کم داشتم ؟ آهنگ
کاره سوسو که را پندار نمی شنيدم ...
، مناجات ذبيحی در سحر گاهان ماه
رمضان مرا بس بود " ، لاله ای که در
فيروز کوه ديده بودم جای همه اين گلها
ی داودی ژاپن را می گرفت ، چه نيازی
که مهتاب را در باغ هی ببينی ؟، در
ايوان خانه پدری ات در کاشان ديدی
همان بس بود..." شايد در همين ايام
بود که شاعر جوانمرگ ما آن سروده
معروف خود را گفته باشد که : چشمها را
بايد شست ...
الغرض در اين بست نشينی به خانه و
نظاره کردن به حال و گذشته ، لاجرم
چشمانم به يک " اتفاق " افتاد ، نگاهی
ديگر به آنچه که بزودی شهر ها را
درسالگردش چراغانی می کنند ، انقلاب
57 را می گويم ، اتفاقی که امروز از
پی 28 سال حسرت ، وقتی چشمها از آب
شور گريه پاک شده اند ، جور ديگر به
نگاهمان می نشيند ، حالا ديگر چشمهای
شسته شده و پاک به ما می گويند ، سال
57 ، سال انقلاب ، سال سيری ما بود .
حالا ديگر چشمهای شسته شده ی امروز
مردم اين کهنه ديار بخوبی می بينند که
گرسنگی ، فقر ، بيکاری ، فحشا ، تحريم
، جنگ ، همه و همه ، ارثيه مشت های
گره خورده از سيری است که به عدالت
بين همه ساکنان اين گستره تاريخی
تقسيم می شود . آری امروز می توان بی
انکه پای از خانه بيرون نهاد ، سر
درگريبان بودن پدری را ديد که صبح تا
شام دويدن درپی يک لقمه نان ، کفاف
معاش همسر و فرزندانش را نمی دهد ، می
توان صحنه های رقت انگيز تن فروشی
زنان و دختران بی گناه را از پنجره
فقر و گرسنگی نظاره کرد و لرزيد ، و
با شنيدن سمفونی هسته ای بايد به
مناديان نهی از منکر جهانی خنديد .