زیر فشار محدودیت ها و محرومیت
های جنسی در افغانستان
تنها دونده زن افغان
به یک کشور اروپائی پناه برد!
یک دختر افغان که قرار بود در
المپیک پکن شرکت کند، به یکی از
کشورهای اروپائی پناهنده شد. این
دختر محبوبه احدیار نام دارد و
تنها دختر ورزشکار افغان بود که
برای رفتن به المپیک پکن خود را
آماده کرده بود. اکنون معلوم نیست
محبوبه احدیار که دانش آموز کلاس
یازده دبیرستان "عایشه درانی"
کابل بود، در خارج از افغانستان
اما بنام یک افغان در المپیک پکن
شرکت خواهد کرد و یا در یک تیم
اروپائی و یا اصلا به المپیک
نخواهد رفت. مجله اشپیگل چاپ
آلمان گزارش خبری کوتاهی در باره
پناهنده شدن محبوبه احدیار چاپ
کرده و علاوه بر خبر پناهنده شدن
وی، شرحی نیز در باره فشارهای
مذهبی و فرهنگی که بدلیل
حضور او در مسابقات ورزشی بر وی
وارد می آمد منتشر کرده است.
ترجمه گزارش اشپیگل را میتوانید
از
اینجا بخوانید.
بموجب آمار بانک مرکزی، قیمت
خرده فروشی مواد غذایی در
هفته گذشته، در مقایسه با
هفته مشابه در سال گذشته 82
/ 45 افزایش یافته است. در
راس این افزایش قیمت، برنج
قرار دارد و پس از آن دیگر
مایحتاج اولیه و روزانه مردم
برای سیر کردم شکمشان.
(مراجعه کنید به سخنرانی
احمدجنتی در دیدار با
خبرگزاری فارس که در آن می
گوید فساد با فرهنگ سازی درست
می شود. در شرایطی که تن
فروشی برای سیر کردن شکم بچه
ها رواج پیدا کرده، آقای جنتی
می فرمایند مطبوعات و
خبرگزاری ها کار فرهنگی
بکنند!) قیمت میوه افزایش
نیافته زیرا مردم بی پول و
گرسنه دنبال میوه نیستند و به
آن فکر نمی کنند. به همان
اندازه که در پی نان و برنج و
حبوبات و سیب زمینی و گوجه
فرنگی و شاید گوشت برای سیر
کردن شکم خود هستند. حتی شرکت
دولتی پگاه نیز مایحتاج اولیه
غذائی مردم را تا 50 درصد گرانتر
از سال گذشته می فروشد.
شبکه اولسیما، چهارشنبه شب فیلم سخنرانی رئیس جمهور در جمع فرماندهان بسیج که
مربوط
به یک ماه قبل است را پخش
کرد. آقای احمدی نژاد در این
سخنرانی از دیدار
دو تن از فرماندهان ارتش
آمریکا در عراق و تقاضای آنها
برای گرفتن عکس
یادگاری با وی خبر داد و چنین
نتیجه گرفت که کار آمریکائی
ها تمام است و
فرماندهان آنها نیز با ایران
هستند. به این سئوال جواب بدهید "با اینکه فرماندهان نظامی آمریکائیبا ایران هستند، چگونه قرار بود آمریکائی ها رئیس جمهور ایران را در
سفر به
عراق بربایند؟"
دو گفتگو
نگین شیخ الاسلامی و مادر محبوبه
شیرین فامیلی
اعلام آمار معلولین ایران
نایب رئیس کمیسیون بهداشت
مجلس هشتم اعلام کرد: بر اساس
آمارهای موجود بیش از 7 درصد
جمعیت کشور معلول است. (وی
نگفت که چه تعداد از این
معلولین، قربانیان جنگ
فرسایشی با عراق اند)
فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران
تغییر کرد. فرمانده جدیدی
نیروی زمینی سپاه سردار سرتیپ
پاسداران محمد جعفر اسدی
اعلام شد که متولد 1336 است و
قبلا فرمانده لشکر بوده است.
فرمانده کل سپاه پاسداران در
اعلام دلیل تغییر فرمانده
نیروی زمینی سپاه گفت: با
توجه به تغییر نوع تهدیدات
خارجی و پیشرفت فناوریهای
رزمی تغییرات ضرورت پیدا کرده
است.
رقابت کره، ژاپن و اندونزی برای
صادرات
سالی 35 میلیون متر چادر سیاه به
ایران
زنان در ایران،
سیاهپوش ترین زنان جهان اند
حالا که
خبرهای وزارت
خارجه به شما
می رسد، این
خبر را هم
داشته باشید
بد نیست: در
سفارتخانه
ایران در
کاراکاس سفیر
برای کلیه
کارکنان خود
یک دستگاه
سمند از
کارخانه
ایران خودرو
اختصاص داده
است . جالب
اینجا میباشد
به کارکنانی
هم که چند
ماه آینده
ماموریتشان
پایان یافته
یک اتومبیل
داده اند.
صدا و ترانه
های قدیمی
خانم گوگوش
را خیلی دوست
دارم. نه
ایشان را
دیده ام و نه
در آن
سالهائی که
در ایران در
اوج شهرت
بود، من در
این دنیا
بودم. بعدها،
یعنی حدوا
شاید 10 سال
پیش اینجا و
آنجا نوار و
سی دی های
چاپ سیاهی را
پیدا کردم که
با صدای او
بود. خیلی به
دلم نشست.
مخصوصا اشعار
بعضی ترانه
هایش. مثلا
دو پنجره،
غریبه، دو
ماهی، جدائی
و چندتای
دیگر که خودم
رویشان اسم
گذاشته بودم.
مثلا "حرفی
نداریم" و یا
"دیوار". از
این ترانه
های جدیدش که
در خارج
خوانده هم
دوتاشو خیلی
دوست دارم،
که یکیش
زرتشت است.
بقیه اش جوجه
های کم پر و
بال مفنگی
خارج از
کشورند.
ببخشید!
می خواستم یک
چیزی دیگری
بنویسم، سر
از یک جای
دیگری در
آوردم. می
خواستم
بنویسم در وب
گردی شبانه،
برخوردم به
وبلاگ آقای
منتجبی. اکبر
منتجبی. از
روزنامه نگار
بهار اصلاحات
و هم سن و
سال خودم. نه
دیده و نه می
شناسمش، گرچه
از یک نسل و
یک سن و
سالیم و با
یک چوب رانده
شده ایم. او
در ایران
وبلاگ درست
کرده و من در
خارج از
ایران. در شش
و بش همین دو
سرنوشت بودم
که آن ترانه
زیبای گوگوش
یادم آمد که
فکر می کنم
شاعرش یا شهریار
قنبری است و
یا اردلان
سرفراز.
آن که می
گوید: "من و
تو با همیم
اما دلامون
خیلی دوره"
همان که می
گیه"نداریم
هیچکدوم حرف
هائی که بازم
تازه باشه".
این مربوط به
آن سالهائی
است که نه من
بوده ام و نه
آقای منتجبی.
حالا هم من
هستم و هم
منتجبی و همه
بقیه روزنامه
نگاران محروم
از عشق ورزی
با آن عشق
بزرگی که اگر
روزنامه نگار
در سر نداشته
باشد، بیخودی
خودش را
دراین حرفه
معطل کرده
است. همه ما
بر خلاف آن
شعر شهریار
قنبری و صدای
دلنشین گوگوش
در آن ترانه
حرفی برای
گفتن داریم.
دلهایمان هم
به هم نزدیک
است. من و
مال با همیم
و حرفی هم
برای گفتن
داریم!
اینطور نیست؟
این درددل را
کردم تا
درددل امروز
اکبر منتجبی
را در وبلاگم
بگذارم. درد
روزنامه
نگاری. درد
نه! عشق
روزنامه
نگاری.
بخوانید!
(بقیه اش را
از
اینجا
بروید به
وبلاگ سپیده
دبیری و بعد
هم وبلاگ
اکبر منتجبی)
این روزها
هرچه می گذرد
بیشتر به این
باور می رسم
که محمود
احمدی نژاد
در انتخابات
آتی رای نمی
آورد. به
نظرم این
موضوع در
مجموعه دولت
و هواداران
آن نیز روشن
شده و نگرانی
هایی در حال
بروز است.
احمدی نژاد
متوجه نیست
که طبقه
متوسط در
ایران بسیار
قدرتمند است.
او بر روی
اقشاری که به
لحاظ فرهنگی
و مالی ضعیف
اند سرمایه
گذاری کرده
است. غافل از
این که در
سال ۸۴ طبقه
متوسط یا رای
نداد یا اگر
رای داد به
او رای داد.
طبقه متوسط
به بالا
هاشمی را
انتخاب
کردند. می
توانید ریز
آرای هاشمی
را در شهرها
و مناطق
مختلف تهران
ببینید.
اکنون احمدی
نژاد با طرح
تحول اقتصادی
خود درصدد نا
دیده گرفتن
طبقه متوسط
است. می
خواهد یارانه
مستقیم را
بین اقشار کم
درآمد تقسیم
کند و به این
ترتیب با یک
میلیون
تومانی که به
آنها می دهد
رای آنها را
نیز از آن
خود کند.
به نظر من
این اتفاق
نمی افتد.
این بار طبقه
متوسط به او
رای نمی دهد.
حتی قشر ضعیف
جامعه نیز از
احمدی نژاد
روی
برگردانده
است. درصد
پیروزی او
آرام آرام
فروکش می
کند. حتی
مطمئن نیستم
که مدیران
خودش به او
رای بدهند.
احمدی نژاد
حتی این شانس
را ندارد که
درآینده از
او به نیکی
یاد کنند. بی
شک خیلی ها
درباره این
دوره و اثرات
سو آن بر
اقتصاد و
فرهنگ و
سیاست کشور
سخن ها
خواهند گفت و
نوشت.