واقعیت اینست که کشور در معرض جنگی
دوباره قرار گرفته. کار به جائی رسیده که برای
واردات، علاوه بر کالا، باید پول بی زبان ایران
راهم بیمه کرد!
یک نفر
در این مملکت تصمیم گرفت بگوید هفتاد سال پیش در
اروپا نازی ها یهودی ها را نکشتهاند. فرض کنید
کشتهاند یا نکشتهاند، مسئلهای که به ما ربطی
پیدا نمیکند. این کارها را هم با عنوان عزت، حکمت
و مصلحت انجام دادند. در عین حال، پادشاه بحرین را
به ایران دعوت کردند و او نپذیرفت، گفتند وزیر
امور خارجه خود را بفرستید، قبول نکرد.
به این میگویند عزت!
نیم میلیون نفر امسال به بیکاران کشور اضافه شد.
طی دو سال اخیر 5/3 میلیون تن شکر وارد کردند. سود
آن به جیب چه کسی رفته؟
این فیلم را
روز گذشته از حدود ساعت 1 بعد از ظهر از روی شبکه
یوتوب حذف کردند و به همین دلیل دسترسی به آن ممکن
نشد. شب گذشته ما توانستیم آن را مستقل از یوتوب بدست
آورده و مستقیم روی سرور پیک نت قرار دهیم. آنچه که
انگیزه اصلی ما برای نمایش این فیلم است، واکنش مردم و
بویژه جوانان هنگام دیدن آن و حال و هوای واقعی کشور
است.
در
شهر کرج
هم تلويزيون تبليغاتی، در مقابل ساختمان تجاري
يادمان این شهر نصب شده است. ناگهان روی صفحه این
تلویزیون تبلیغاتی فیلم کوتاهی پخش شد که حکومت
ندید بدید نام آن را فیلم ضد اخلاقی گذاشت، در
اروپا چنین تصاویر و فیلم های تبلیغاتی که پرشمار
هم هست، چندان عادی است که مردم به آنها توجهی
نشان نمی دهند. بدنبال پخش این فیلم که ناگهان
توجه عابر و ماشین سوار را در کرج به خود جلب کرد،
نیروی انتظامی چند نفری را باتهام دست داشتن در
پخش این فیلم دستگیر کرد. آنها گفتند که نقشی در
پخش این فیلم نداشته اند و مسئولیت آنها فقط نصب
تلویزیون تبلیغاتی بوده است. به نوشته خبرگزاری
مکتبی- دولتی "فارس" تحقيقات نشان ميدهد كه بر
اثر يك
اشتباه تعدادی عكس غيراخلاقي كه در رايانه متصل به
تلويزيون موجود بوده،
ناگهان از اين تلويزيون پخش شده است.
لابد حالا می روند دنبال صاحب رایانه!
آنها که امروز از کنار گود صحبت می کنند(احمدی
نژاد) نمی دانند فضایسال
82 چگونه بود.
سال 82 زمانی بود که امریکا بر افغانستان و عراق
پیروزشده
و در اندیشه حمله به ایران بود. ناگهان باکشف
مساله نطنز و سپس
آلودگی
سطح بالا
به وسیله آژانس، سروصدای زیادی ایجاد شد. تمام
تلاش این بود که
پرونده ما را به شورای امنیت بفرستند و بلافاصله
تحریم و سپس حمله نظامیرا
شروع کنند. تمام اقتصاد کشور قفل و
نفسها در سینه
ها حبس شده بود.
سخنرانی روزگذشته خاتمی در
دانشگاه تهران نبض
جامعه
امروز در دانشگاه می زند
مردممی
خواهند به كسانی كه مورد توجهشان هستند رأی دهند.
چه حق
داريم به جای مردم تصميم بگيريم و كسانی كه مورد
تأئيد مردم هستند را از
آنجا كه صلاحيتشان برای شش يا 12 نفر احراز
نشده ردصلاحيت كنيم.
چقدر
بايد به مردم
بیاعتنا باشيم كه بگوئيم اكثريت
اشتباه میكند و چهار
نفر درست میگويند! امروز نيز دانشگاه زنده است و
عليرغم
همه موانع زنده است. امروز نبض زندگی اجتماعی در
دانشگاه میتپد هر چند
گاهی تند میتپد و به قلب جامعه فشار میآورد اما
اين نشانه زندگی است. ممنوع شدن جامعه از بيان
حرفش بطور مسالمتآميز، زمينهسازی روی آوردن آن
به حركتهای خشونتآميز
به جای رفتارهای منطقی است.
میتوانستيم در دوران گذشته هم اين
مساله را داشته باشيم، اما امروز ضرورت اين موضوع
بيشتر احساس میشود. بايد استراتژی خود را به سمت
كاهش مسايل داخلی به كار بگيريم.
نبايد به هم متلك بگوئيد؛ مسايل
امنيت ملی را نبايد با مسايل داخلی يكی كنيد. اين
به ضرر نظام است. اصلاح
طلب و اصول گرا در جهت حفظ
منافع ملی كار میكنند. عقلای اين گروهها میفهمند و
افراد خبرهای هستند. مناقشات
انتخاباتی طبيعی است ولی نبايد با امنيت ملی سايش
ايجاد كند.
برگزاری
انتخابات پرشور و سالم و نيز
مخدوش نشدن برخی دستآوردهای ملی به نفع كشور است.
در شرايط فعلی بهتر
است برخی اشتباهاتی كه تاكنون مرتكب شدهايم محل
نزاع قرار نگيرد؛ چرا كه اين
مساله باعث بروز حركتهای پوپوليستی میشود.
هر كس كه قانون اساسی و چارچوب نظام
را قبول دارد و بر اساس آن حركت میكند میتواند
برای كشور مفيد باشد.
آقای محمود انوشه استاد دانشگاه شده
است. البته نه تنها دکتر شده، بلکه مانند خیلی های
دیگر در جمهوری اسلامی شجره "سید"ی او هم از یک جائی
در آمده و شده "دکتر سید محمود انوشه".
ایشان به نوشته "سایت زنان" در نشست
آسيبشناسي روابط دختر و پسر که بسیج دانشجوئی دانشگاه
پیام نور تهران، در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
ترتیب داده بود و در آن بیش از هزار دختر و پسر شرکت
کرده بودند گفته است:
يك بررسي
شش ساله نشان داده است دختران بشدت
دوست دارند محل توجه باشند و اين
ميتواند بستري براي تخريب باشد.
به نمايندگي از همجنسان مذكر
خودم ميگويم چيزي كه افكار پسرها را
به هم ميزند و فايل آرشيو ذهنيشان
را خراب ميكند، صوت، صدا و مانوري است
كه شما بهطور ناخواسته داريد. اين
موضوع اصليترين زمينه براي تشتت فكري
پسران جوان است.
فكر ميكنيد جامعه چگونه منحرف ميشود؟
تئوري
ميخواهد؟ فلسفه دارد؟ خير. انحراف
همينگونه صورت ميگيرد.
ضريب
كنجكاوي دختر به پسر 3/1 برابر كنجكاوي پسر به دختر
است و ضريب
خيالپردازي دختران 7/1 برابر پسران
است. دختران به دليل كنجكاوي، گرايشات
ذهني بيشتر و خيالپردازيهاي قويتر
به بعضي از مشكلات مبتلا شدهاند.
دختران از دوم راهنمايي به بعد دوست
دارند بدانند چند
مَرده حلاجاند. اصولاً در دورة
راهنمايي نبايد نهي از منكر كرد چرا كه نهي
از منكر به امر به منكر تبديل ميشود.
مردان سكوت را
دوست دارند در حاليكه زنان به گفتوگو
علاقهمندند. مردان اساساً دوست
دارند در روز دو الي سه ساعت آرامش
داشته باشند اما زنان بعد از اين كه
همسرانشان به خانه ميآيند، دوست دارند
از اتفاقات روز حرف بزنند و اين
مسئله عامل 90 درصد از اختلافات
زناشويي است.
مردان شنوندگان خوبي نيستند و
كلينگرند اما زنان
شنوندگان بسيار خوبي هستند و
جزئينگرند. مردان از راه چشم عاشق ميشوند
ولي زنان از راه گوش.
ديروز به
نمايشگاه عکس احمد زاهدی رفتم و پرتره های
کارگران افغانی گچ گرفته و آويخته بر
ديوارش را تماشا کردم و از اينکه کسی از
ما، در ميان اين شلوغ بازار ارائه
"محصولات هنری" مدرن و پست مدرن به فکر
وظايف فراموش شده ی انسانی مان بعنوان يک
قوم، يک ملت و يا طبقه و قشر اجتماعی هست
و دست خالی و تنها در اين راستا تلاش
کرده، عميقا خوشحال شدم.
عکس های احمد زاهدی بدون بهره گيری از هر
تکنيک يا فرمی و در نهايت سادگی عرضه شده
اند. آن ها به يک معنا اصلا عکس نيستند،
خود واقعيت اند. چهره هايی پر از معنا، پر
از مفهوم و پر از رنج. احمد با نمايشگاهش
خيلی چيزها را به ياد ما آورده است. من که
ديگر نمی توانم شهر ها را مثل سابق نگاه
کنم. ساختمان ها، خيابان ها، کوچه ها ....
به راستی چقدر از شهرهای ما به دست
کارگران عزيز افغانی ساخته شده است؟
امروز روزنامه سرمايه از قول يکی از دست
اندرکاران "بازار" مسکن نوشته بود که با
"اخراج" کارگران افغانی دستمزدها در بخش
مسکن ده ها در صد افزايش يافته است - يعنی
کارگران افغانی همه ی اين زحمت ها را با
دستمزدی ده ها در صد کمتر انجام داده اند
تا آقايان پول بيشتری پارو کنند. بگذاريد
از بحث اينکه چرا آمدند و چرا از کشور
اخراج می شوند بگذريم- اينکه آنجا و اينجا
چه خبر بود و هست و سياست ها چگونه رقم
خورده اند.
اين تنها سرنوشت آن ها نيست. خيل عظيمی از
کارگران ايرانی نيز در کشور های ديگر
آواره و مهاجرند تا شغلی بجويند و با سطح
دستمزدی به مراتب کم تر، زندگی ای برای
خود دست و پا کنند. بسياری از مردم آن
کشور ها نيز ما را "افغانی" می بينند و می
دانند. در نظام هرمی جهانی حاصل از دوران
استعمار و نواستعمار که سطوح توسعه يافتگی
غير عادلانه ای بر آن حاکم است، بسياری از
مردم ناچار می شوند برای يافتن کار آواره
ی کشور توسعه يافته تری شده و "افغانی"
شوند.
رسانه هايی غير مسئول تلاش داشته اند
افغانی های زحمتکش و مظلوم را جنايتکار و
... بنامند و آن ها را بدنام کنند. روزی
نيست که خبری در اين راستا منتشر نشود.
فکر نمی کنم اگر شاخص های جمعيت، حاشيه
نشينی و بی سامانی و شرايط خشن زندگی را
مبنا قرار دهيم و سطح وقوع جرم و جنايت را
مقايسه کنيم، ما ايرانی ها چيزی از آن ها
کم بياوريم. اينگونه تبليغات در همه جهان
زمينه ساز ايجاد شرايطی ست که نهايتا به
کاهش اجباری دستمزد کارگران مهاجر و طبعا
و متعاقبا غير مهاجر بينجامد و حاشيه سود
کسانی را بالا ببرد که برايشان خيلی هم
فرق نمی کند از کدام قوم و ملتی بهره کشی
صورت می گيرد.
اما ما که ريشه های مسائل را می دانيم و
با نگاه متفاوت خود جهان ديگری را عميقا
آرزو می کنيم، يک تشکر تاريخی به افغان ها
بدهکاريم. احمد وظيفه اش را انجام داد، ما
هم به او بپيونديم.
جديدا سريال هايی از
صدا و سيما پخش می
شود که شباهت بسياری
به فيلم های زمان شاه
دارد. همان ادبيات،
نمايش همان بدبختی
ها، با اين تفاوت که
در آن زمان بدبختی ها
يک فيلم می شد ولی
حالا از هر کدام يک
سريال می سازند و اين
نشان از عميق شدن
بدبختی ها دارد. از
زنان درمانده يک
سريال می سازند، از
اعتياد يک سريال
ديگر. اين تکرار يک
تراژدی است که چندان
هم طنز نيست. حالا
همه اين بدبختی ها را
داشته باشيد، درد اين
بسيجی ها را هم داشته
باشيد. در دشان کافی
شاپ هاست. پريروز
رفتيم به سمت کافی
شاپ فنجان که می
گفتند برای پسر علی
پروين است .ديدم شيشه
هايش شکسته و مغازه
اش نابود شده است.
پرس و جو کردم و
فهميدم که لباس پلنگی
ها ريخته اند آنجا و
همه چيز را نابود
کرده اند و بالای سر
درش هم نوشته اند
"مرگ بر منافق". اين
لباس پلنگی ها، شايد
همان نقابلدارهائی
باشند که مجری طرح
امنيت اجتماعی شده و
مواد فروش ها و اوباش
محلات را می گرفتند،
شايد هم گروه ضربت
تازه ای باشد که از
يک جائی سازمان داده
شده اند. هرچه باشد و
باشند، اين زنگ خطر
به صدا در آمده که
گروه گروه با نام ها
و لباس ها و اسامی
مختلف، گروه هائی
دارند شکل می گيرند
که در آينده سياسی
کشور نقش آفرين
خواهند شد.
از انقلاب احمدی
نژادی انتظار جز اين
داشتيد؟
امين شعبانی
نماينده سنندج در
مجلس:
وزير کشور پاسخ بدهد
که چرا سردبير هفته
نامه محلی كه
اعتبارات آن از
سازمان همياری
شهرداریها تامين
میشود يك فرد
غيربومی و بازنشسته
انتخاب شده است و
عملكرد نمايندگان
مجلس در بين مردم
منعكس نمیشود.
تغيير و تحولات
مديران استانی در هر
دولت اتفاق میافتد.
در كردستان در چند
سال اخير به فرزندان
كرد اعتماد شده بود و
به عنوان فرماندار و
مديران كل انتخاب شده
بودند، اما در دولت
نهم اين افراد بركنار
و مديران كم تجربه و
غير بومی جايگزين
آنان شدند.
مديران بومی جابجا
شدهاند و مديران غير
بومی جايگزين
شدهاند. در مديريت
استانهای ايلام و
كرمانشاه حداقل بايد
از مديران بومی
استفاده میشد، نه بر
عكس.