يک نفر همت کند و از آيت الله يزدی بپرسد:
حالا که به قول شما، برای دشمن خارجی اصلاح طلب و
اصولگرا فرقی ندارند، ممکن است بفرمائيد شما که چنين کمر به حذف
اصلاح طلبان بسته ايد دوستيد يا دشمن؟
اوباش ترياکی و اراذل هروئينی خطرناک تر از اعضای القاعده
نبودند که بی سر و صدا دستگير شدند و نيازی به نمايشهای خيابانی
نبود. همه ماجرای اخير مقابله با بدحجابی و اوباش و اراذل مانور
اشغال نظامی شهرها، سرکوب نيروی ذخيره کودتا و يا شورش غير قابل
کنترل و زهرچشم گرفتن از زنان و دانشجويان، کارگران و معلمان بود.
خبرگزاری رويتر، بدنبال انتشار پیش نویس قطعنامه
سوم علیه ایران و تصمیم مشترک دمکرات ها و جمهوریخواهان امریکا
برای ممنوع ساختن سرمایه گذاری شرکت های نفتی در ایران، گزارش داد:
پيشنهاد انگليس در قطعنامه سوم براي
هدف قرار دادن خطوط كشتيراني ملي ايران ميتواند به
طور موقت صادرات نفت ایران به بازارهاي جهاني را فلج کند.
بموجب اين پيشنويس حق
رفت و آمد از كشتيهاي تجاري ايران در آبهاي
كشورهاي خارجي گرفته می شود و كشورهای جهان موظف می شوند راههاي
رفت و
آمد آبهاي ساحلي خود را به روي كشتيهاي ايراني
ببندند.
با آغاز سهميه بندی بنزين روی آتش
خشم و نارضائی مردم تهران پيش از نيمه شب ديشب سيامک زند
100 ليتر بنزين در ماه، يعنی روزی تقريبا 3 ليتر بنزين در شهری
که برای عبور از يک خيابان به خيابان ديگر و پشت ترافيک و چراغ
قرمز چندين برابر اين 3 ليتر بنزين مصرف می شود. با اين سهميه
بندی که نمی گويند دليل آن رفتن به سمت شرايط جنگی و بحران های
نوبتی و ناشی از تحريم های شورای امنيت است، تقريبا می توان
گفت صدها هزار اتومبيل بزودی زمين گير خواهند شد.
تهران خشمگین- یکی از پمپ بنزین های
تهران که مردم آن را به آتش کشیدند. وقتی تصمیم از روی سر مردم
گرفته می شود و به کسی فرصت اظهار نظر نمی دهند، خشم و نارضائی
اینگونه خود را نشان میدهد. شمار زیادی از پمپ بنزین های تهران شب
گذشته همین سرنوشت را پیدا کرد. نه تنها پمپ بنزین ها، که برخی
فروشگاه ها و بانک ها نیز با پمپ بنزین ها هم سرنوشت شد. شاید
همگان ندانند که شبح محاصره اقتصادی بر ایران سایه افکنده و سهمیه
بندی بنزین از نشانه های آنست؛ و باز، شاید ندانند و یا سیمای
جمهوری اسلامی به گونه ای عمل کرده باشد که مردم باور نکنند خطری
متوجه ایران است، اما آن ندانستن، دلیلی بر فرو خوردن خشم از وضع
موجود نیست و این نشانه آنست. تا همینجا، یعنی در کمتر از 24 ساعت
نرخ شماری از اجناس تا 20 درصد بالا رفته است و تاکسی 25 در صد
گران شد. گرانی بنزین و سهمیه بندی آن در محدود بنزین و اتومبیل
شخصی و تاکسیرانی باقی نمی ماند و بسرعت روی نرخ مایحتاج مردم، حمل
و نقل اجناب بین شهری و توزیع در شهرها تاثیر مستقیم می گذارد.
گرانی 20 درصدی که از امروز شروع شده تا اینجا نیز متوقف نخواهد
ماند. بحران هنوز در راه است!
دو عکس بالا و پائین نیز صحنه هائی از
صف بنزین در پمپ بنزین ها و صحنه ای از به آتش کشیده شدن یکی دیگر
از پمپ بنزین ها و فروشگاهی در همسایگی آنست.
افسانه
نگاهی- آن که از ديوار بانک ملی
بالا رفته نه سارق است و نه ديوانه، يکی
از مشتریهای بانک ملی است که می کوشد
دستش به دستگاه دريافت پول برسد. آن که
عقلش پاره سنگ بر ميدارد، همان است که اين
دستگاه را در آن ارتفاع کار گذاشته!
البته داستان دستگاه های اتوماتيک دريافت
پول در کنار بانک ها خود داستان جداگانه
ای دارد که جدا از بقيه داستان های زندگی
در تهران و ايران نيست. مثلا دستگاه ها
معمولا خراب اند و يا وقتی در صف نوبت
ايستاده ای بايد مواظب باشی جيبت را
نزنند. تازه به دستگاه که می رسی مدام
بايد مواظب بغل دستی ات باشی که سرک می
کشد تا شماره ات را ببيند.
اين کلنجارها آنقدر عادی است که به بخشی
از زندگی مردم تبديل شده است. مثلا؛ مدتی
پيش يک جوانی را دستگير کردند که در جعل
کد کارت ها تخصص داشت و حداقل 300 بار پول
ازحساب های مردم برداشت کرده بود. تازه،
اين مشکل بيرونی است. مشکلات درونی هم
خواندنی است. مثلا بارها ماشين های
اتوماتيک خيابانی اسکناس تقلبی و حتی کاغذ
رنگی تحويل مردم داده اند، که اين ديگر
کار آنهائی است که پول در ماشين می گذارند
نه آنها که پول از دستگاه میگيرند!
از طريق همين دستگاه ها، مدتی پيش پول از
حساب پدر پيرم کشيده بودند. رفت برای
شکايت و چون از کارمندان قديمی بانکی است
حرفش را قبول کرده بودند؛ اما پاسخ رئيس
شعبه بانک خواندنی است. گفته بود:
آقای.... وقتی بانک پول کاغذی در دستگاهش
کشف می شود؛ شما چه انتظاری از آن طرف
صندوقی ها داريد؟
دست دادن و ندادن خاتمی که نان و آب نمی شود
جواب مردم را بدهيد
شير و ماست و پنير چرا گران شده؟
اعلام
ناگهانی و غافگير کننده سهميه بندی
بنزين بی ارتباط با تصميم مشترک
دمکرات ها و جمهوريخواهان امريکا عليه
سرمايه گذاری شرکت های نفتی در ايران
نيست. نه تنها چنين نيست، بلکه می
توان حدس زد که شورای عالی امنيت ملی
با پيش بينی اين تصميم، تاخير را جايز
ندانسته و از روی سر مجلس و دولت،
سهميه بندی بنزين را از ساعت 12 شب
گذشته اعلام کرد.
تصميم جديد امريکا را می توان گام
بزرگی در راه گرفتن گلوی ايران
ارزيابی کرد و تصميم شتابزه برای
سهميه بندی بنزين نيز اهميت اين تصميم
امريکا و تاثير گذاری آن روی اقتصاد
ايران را نشان داد. اين در حالی است
که تا غروب روز گذشته نيز بحث
مطبوعاتی که عصر منتشر می شوند حاکی
از امکان تعليق طرح جيره بندی بنزين
بود. بحث خوشبينانه ای که احتمالا
ريشه در مذاکرات اخير لاريجانی با
سولانا و البرادعی و جلب رضايت اروپا
در کاهش از تنش بر سر فعاليت های اتمی
ايران داشت.
اعلام کودتائی سهميه بندی بنزين،
بويژه با واکنشی که در ميان مردم
داشت، قطعا چه قبل و چه بعد از اين
تصميم با بحث های جدی در راس حاکميت
همراه بوده است. شايد به همين دليل
بود که فورا بحث بنزين غير سهميه بندی
را پيش کشيدند تا کمی اوضاع را آرام
کنند. وزير نفت از بنزين غير سهميه ای
با قيمتی بيش از ششصد تومان گفت اما
جرات نکرد قيمت قطعی بنزين آزاد را
اعلام کند و تنها با ايما و اشاره حرف
زد.
همه دست اندرکاران حکومتی نکران
اعتراضات شديد مردم هستند، در حاليکه
بسيار هم بعيد می دانند دولت و حکومت
بتوانند اين بحران را مديريت کنند.
پس از
چندين روز شايعه و مراجعه مردم به يکی
از گورستان های منطقه کردستان به اميد
ديدن معجزه، سرانجام ماموران انتظامی
توانستند مردم را قانع کنند که معجزه
ای در کار نيست. در روزهای گذشته شايع
شده بود که در قبرستان روستای
«شيرخان» واقع در بخش دينور کردستان
شبها از قبر زنی بنام "ليلا" نور به
بيرون می تابد. ماموران با ترس و لرز
شبانه در قبرستان کمين کردند و
بالاخره دريافتند که سنگ قبر "ليلا"
از جنس گرانيت است و بر اثر تابيدن
نور پروژکتورهای کارخانه ماسه شور که
در کنار قبرستان قرار دارد و همچنين
نور چراغ های اتومبيل های عبوری باعث
انعکاس نور روی سنگ قبر می شود. ماجرا
به ريش سفيدان محل گزارش شد و آنها
خود پس از مشاهده و تائيد کشف پليس
مردم را از اشتباه و توهم در آورده و
معجزه باطل شد!
آقای "م.
صادق" که لابد اسم مستعار همان "مم
صادق" خودمان باشد، يک ياداشت کوتاه و
پراز پرخاش برای پيک نت نوشته و معترض
شده که "آن را که عيان(بازجوئی توام
با شکنجه) است، چه حاجت به
بيان(پرداختن به آن) است؟". يعنی آنچه
همه ميدانند، ديگر چرا شما می نويسيد؟
آقای "صادق" فراموش کرده که با نگفتن
گرهی باز نمی شود و اگر گرهی را بتوان
باز کرد با همين گفتن و فاش گوئی تا
حد يک آگاهی ملی است. به فرض اين که
مردم می دانند، نمی توان در باره اين
يا آن موضوع سکوت کرد.
حالا برويم سر يادداشت تند و تيز
ايشان:
در مورد مقاله فاجعه اعتراف گيری قرعه
برای مجازات:
آقا مگرشما از ايران هيچ اطلاعاتی
نداريد که اين داستان را نوشتيد؟! مگر
تازه امروز شما متوجه شده ايد که در
تمامی مراحل قضائی در ايران، بازجويی
و شکنجه يک روش معمول و عادی است!
در تمامی کلانتری ها، اداره آگاهی،
بازداشتگاه های قوه قضائيه بازجويی
همراه با شکنجه است، فارغ از اينکه
شما گناهکار باشيد يا بيگناه. کافی
است شما به عنوان مراجعه کننده به يکی
از ادارات آگاهی مراجعه کنيد و منتظر
بازپرس پرونده خود باشيد. هنگاميکه
فريادهای دلخراش ناشی از درد انسانها
را با گوش خود شنيديد، خودتان متوجه
می شويد که بطور علنی شکنجه شدن، در
جمهوری اسلامی بطور قانونی و با مجوز
بازپرس پرونده انجام می شود.
من راجع به بازداشتگاه های مخفی سپاه
و اداره اطلاعات، حفاظت و اطلاعات
سازمانهای مختلف و زندان ها چيزی نمی
نويسم که ابعاد شکنجه و زجر دادن مردم
در آنجا در حد اين نامه نيست! فقط می
خواستم در باره کلانتری ها و ادارات
آگاهی بنويسم.
سايت
کمپين يک ميليون امضا ، تغيير برای
برابری، پس از گذشت دوماه از آخرين
فيلترينگ، برای بار ششم فيلتر شد. اگر
يکی از اهداف فيلترينگ راهی برای ريزش
مخاطبان سايت کمپين فرض شده باشد بايد
بگوييم که چنين روشی چندان موفق نبوده
است. بر اساس آمارروزانه بازديد
کنندگان سايت (بيش از 1100 بازديد
کننده در روز) اکثر بازديدکنندگان
همچنان از طريق نشانی های فيلتر شده
از سايت ديدن می کنند و باقی بازديد
کنندگان به طور متوسط از طريق 90 تا
100 سايت خبری ، سايت شخصی و وبلاگ -
که يا لوگوی کمپين را در صفحه خود
قرار داده اند و يا مطالبی از سايت را
منتشر کرده اند - وارد سايت کمپين می
شوند. جالب آنکه طی ماه های گذشته
نمودار بازديد کنندگان و همچنين لينک
دهندگان پس از هر فيلترينگ يک نزول
کوتاه مدت و سپس صعود چشمگيرو مداوم
را نشان داده است.
نشانی جديد: www.wechange.info
نشانی
فيلترشده: www.weforchange.info