گاه يک عکس
گويا تر از دهها تفسير است. از جمله اين
عکس در دو سوی صندلی خالی رهبر. احمد جنتی
که تا اينجا سايه به سايه علی خامنه ای
پيش آمده و حتی بسياری از تصميمات رهبر را
او به وی تحميل کرده است، بيش از ديگران
نگران اين صندلی است، همانقدر که نگران
گفته های خصوصی رفسنجانی و کروبی است و می
کوشد سرو گوشی آب بدهد.
مصاحبه جانشين فرمانده نيروی انتظامی گزارش نوروزی
قتل، تصادف، بانکزنی، آدمربائی،
کيفزنی
زنان بازداشت شده هنگام جمع آوری امضای برابری حقوق زن و مرد، کار
بين المللي
"فمينيستی" کرده و عليه ديه، قصاص، ارث و طلاق امضاء جمع می کردند!
عطاء الله مهاجراني: ملوان
گيری يک
تله انگليسی نبود؟ تونی بلر برای
ادامه همسوئی با سياست جنگی امريکا عليه ايران
نيازمند جنجال ملوان گيری و جلب افکار عمومی بود
نماينده فراکسيون اقليت: فرياد
مردم در خيابانها
پاسخ سکوت نمايندگان مجلس است
مديريت پنهان در مجلس هفتم، دهان همه را بسته است. در تصميمات مهمی
که گرفته می
شود، مجلس آخرين نهادی است که درجريان قرار می گيرد. نهادی که قرار
بود در راس امور باشد فعلا ته خط است!
امروز، يعنی 20 فروردين با اعلام قبلی
از طرف سيمای جمهوری اسلامی روز ملی
هسته ای برگزار شد. ساعت 3 احمدی نژاد
شمع ها را فوت کرد و با همين فوت
ايرانيان همه از فقر و گرسنگی و
استبداد و اختلاف شديد طبقاتی و
اعتياد و فقر و فحشا رهايی پيدا
کردند. پديده ای که امروز توجه همگان
را جلب کرده بود اين بود امروز خبری
از اسلام در سيمای جمهوری اسلامی پيدا
نمی شد. شعرها همه وطنی ملی و ميهنی
بود و مجری اين دفعه ما را فرزندان
بوعلی سينا و فردوسی، خيام و سعدی و
طباطبايی و بهبهانی و .... ناميد.
خلاصه در سيمای جمهوری اسلامی بسيار
جشن و سرور پايکوپی بود و امروز ديگر
حرفی از پرچم اسلام و غيره نبود.
اصلا، انگاری تا حالا اين اسلام و
پرچم آن مانع پيشرفت های ملی بوده
است.
البته طبق معمول تفاوت بين حرف های
سيمای جمهوری اسلامی و حرف هايی که در
جامعه شنيده می شود از زمين تا آنجايی
است که هنوز بشريت به آنجا دست پيدا
نکرده است.
در جامعه بر سر مسائل هسته ای
پراکندگی افکار بسيار زياد است، که
باز اين هم نشان می دهد بر خلاف گفته
آقای خامنه ای همه يک حرف نمی زنند بر
سر اين موضوع؛ گرچه فصل مشترک همه حرف
های مردم اينست که قضيه هسته ای
اينقدر هم که اينها بزرگش می کنند
بزرگ نيست و باعث رهايی ايرانيان از
مسائلی که در بالا عرض کردم نمی شود،
اما اگر داشته باشيم خوب است.
در اين روزها شما نه تنها خوشحالی و
جشن در ميان مردم نمی بينيد، بلکه همه
بسيار نگران اوضاع داخلی و خارجی اند
و هر روز با هم اخبار رد و بدل می
کنند. بحث بين جوانها (سياسی و غير
سياسی) زياد است، حتی بچه های بسيج هم
در يک جمع جرات دفاع از کارهای احمدی
نژاد را ندارند. مردم خود را در حالتی
می بينند که انگار با سرعت 200
کيلومتر در ساعت دارند با ديوار
برخورد می کنند و اميدشان اينست که
کسی شهامت کند و ترمزی که در زير پای
اقای راننده است را فشار دهد، گرچه می
گويند ديگر کاری از دست کسی بر نمی
آيد.
اين روزها وقتی با بچه دبستانی های
فاميل هم صحبت می کنيد از حرف هايشان
متوجه می شويد که در دبستان ها هم
بعضی حرف های گُنده گُنده زده می شود.
مثلا وقتی می شنويد که شاگرد کلاس 5
دبستان به خانم معلم می گويد که نوه
آيت الله کاشانی هم با اينها مخالف
است. يا می شنويد که پسر ديگری از
خانم معلمش می پرسد: مگر بعد از
انقلاب زندانيان سياسی را آزاد کردند؟
در چنين وضع و حالی، تعجب نکنيد اگر
جشن اتمی هم به مسخره گرفته شده بود.