جنگ با دشمن در خانه بيگانه وآماده شدن
برای جنگ نامنظم يا مهاجم در داخل کشور
ستاد راهبری سپاه با ارتباط لجام گسيخته و
برنامه ريزی نشده فرماندهان سپاه با دولت
موافق نيست و انسجام نظامی سپاه را در خطر
می بيند. فرماندهان پا به سن سپاه، ترک
لباس نظامی کرده و به مجلس و دولت خواهند
رفت و نيروهای جوان جانشين آنها خواهند
شد. تغييرات جديد در سپاه پاسداران براساس
يقين حاکميت به حمله نظامی به ايران صورت
می گيرد.
بوش:
"هولاکوست" اتمی ايران
خاورميانه را تهديد می کند!
احمدی نژاد خطاب به طلاب در ماه رمضان
به مردم بگوئيد
غربی ها در برابر ما
به التماس افتاده اند!
در طول يکسال، باندازه 15 سال گذشته خصوصی
سازی کرده ايم و درهمين مدت هر کارخانهای
که سود داشته داده ايم به بخش خصوصی. يکصد
ميليارد تومان به مساجد و حوزهها کمک
کرديم. سال آينده اين رقم را دو برابر
خواهيمکرد. آمديم دانشگاه آزاد را اصلاح
کنيم، نگذاشتند(هاشمی) و به ما فشار اتمی
آوردند.
با زبان بی زبانی،
درمراسم توديع
بيان دلائل استعفای
رئيس کل بانک مرکزی
سود بانکی از 24 در صد به نصف رسيده، 50
ميليارد دلار کالا وارد کشور شده، بانک
مرکزی بايد براساس قوانين اقتصادی اداره
شود و روابط بين المللی مراعات شود. ذخائر
ارزی ستون فقرات کشوراست و نقدينگی بی
حساب به تورم دامن می زند.
1- کم آگاهی از پاسخ ايران و آسيب پذيری
200 هزار نيرويش در منطقه.
2- نمیداند بر سر اسرائيلچه خواهد آمد.3- نمیداند جريان نفت چه میشود.
جعفری فرمانده جديد
سپاه:
فرماندهان سابق سپاه را
به ياری فرا می خوانيم
محمد علی جعفری فرمانده جديد سپاه
پاسداران، پس از گرفتن درجه سرلشکری از
رهبر جمهوری اسلامی(عکس بالا) در يک مصاحبه مطبوعاتی
شرکت کرد و نقطه نظرات خود را در باره
تغييرات اخير در سپاه و برنامه های آينده
وی برای سپاه اعلام داشت. محور اين مصاحبه
و مهم ترين موضوع مطرح شده در آن، طرح
استراتژی جديد سپاه برای جنگ های نا منظم
يا نامتقارن بود، که به زبانی ديگر، آماده
شدن برای حمله به ايران است.
ديدار با مهندس سحابی
حاکميت يکدست
اين اشتهای قدرت را
تاريخ ايران کمتر به ياد دارد!
از
اوين
با کدهای سهيل آصفی
روی شبکه اينترنت می آيند!
لس آنجلس تايمز:
مطابق جديدترين ادعای احمدی نژاد
ايران تا يکسال ديگر بمب اتم خواهد
داشت.
احمدی نژاد: 3 هزار سانتريفيوژ(عليرغم آخرين گزارش آژانس اتمی مبنی بر کاهش غنی سازی
در نطنز) نصب شده و کار می کند.
علی خامنه اي:
از اهداف اتمی خود عدول نخواهيم کرد و
بوش
حرف های مفت می زند!
پدری 35 ساله:
می خواستم فرزندم را تنبيه کنم
با يک طناب دارش زدم!
درسی که حکومت درکوچه و خيابان و ميدان به
مردم می دهد
تا کی پيش رئيس دادگاه گردن کج کنيم
و حقوقمان را بخواهيم؟ خسته شديم. به
سازمان ملل نامه نوشتم و تقاضای
گزارشگر کردم!
ظرفيت حکومت ها را مردم بالا می برند و
هدف جنبش برابری حقوق(کمپين يک ميليون
امضاء) نيز بالا بردن همين ظرفيت است! اگر
زنی بگويد "هوو نمی خواهم" و يا بخواهد
سرپرست بچه اش باشد، عليه امنيت ملی اقدام
کرده؟ و يا زمينه حمله به ايران را فراهم
کرده؟
دکتر ابراهيم يزدي:
در دولت احمدی نژاد
دوستان بالفعل، بالقوه شدند
و دشمنان بالقوه، بالفعل!
قتل عام 1367
سالگرد هولاکوست سياسی
در زندان های ج. اسلامی
فاطمه "حقيقت جو" نماينده مجلس ششم، با
جسارت می گويد:
آنها که قتل عام کردند، اکنون درحاکميت
اند!
می گويند
دوره تندروی تمام شده و زمان اعتدال
فرا رسيده است. درست نمی دانم دماسنج
اعتدال و تندروی چيست يا کيست. هر کسی
خودش را محور اعتدال آدم و عالم می
داند و آنها که از او کم اثرترند را
وارفته و منفعل و افرادی که از او
فعال تر و جدی ترند را تندرو و
راديکال می داند. اما من فکر می کنم
آنهايی که فقط به فكر آن هستند كه
موقعيتشان نزد كسانی كه زور و قدرت
دست آنهاست خدشه دار نشود معيار
اعتدال و ميانه روی نيستند.
...
تا به حال چه كسی سراغ دارد كه
مستبدان حاضر شده باشند مخالفان خود
را، هر چند كه خيرخواهی شان بر خرد و
كلان مسجل شده باشد، تاييد صلاحيت
كنند؟ مخالفان جدی و كارامد سياستهای
يكجانبه و تصميم های استبدادی هميشه
تاريخ رد صلاحيت شده اند و تازگی
ندارد. نهايت ساده لوحی است كه كسی
بخواهد با مستبدان دست و پنجه نرم كند
و توقع داشته باشد كه از گوشه چشم
عنايت آنها هم برخوردار شود. آنها تا
زمانی كه بتوانند تمام قدرت را
يكجانبه دست خود حفظ كنند هرگز حاضر
نيستند در آن با كسی شريك شوند. تكرار
می كنم، آنچه آنها می خواهند "همه
قدرت" است و آنچه نمی خواهند "شريك در
قدرت". مشکل آنها اين نيست که در سمت
مقابلشان چه کسی اخلاق نرم خويانه
دارد و چه کسی با درشتی صحبت می کند.
مهم اين است كه چه كسی تاثير گذار است
و خطر آفرين. آنها شريك نمی خواهند،
خوب و بدش فرق ندارد. از ديد
انحصارطلبان هر شريكی بد است.
اگر جايی ديديم و ديديد كه
انحصارطلبان قدرت تن به شراكت با
ديگران داده اند و رضايت داده اند كه
كسان ديگری هم راه به مسئوليت ها
داشته باشند، يا بايد در انحصار طلب
بودن آنها شك كرد و يا تنگناهايی را
جستجو كرد كه امكان ادامه اعمال قدرت
يكجانبه را از آنها سلب كرده است.
انحصار طلبان در هيچ كجای دنيا هرگز
فی سبيل الله قدرت را به ديگری پيشكش
نمی كنند، خواه طرفشان با تندی سخن
بگويد و يا با اعتدال. راه شراكت در
قدرت با قدرتمداران برای تحقق خواست
های يك ملت در اين نيست كه سعی كنی
مطابق ميلشان با آنها صحبت كنی تا بر
تو خشم نگيرند و جايی هم به تو دهند.
تنها راه اين است كه چنين چيزی بر
آنها تحميل شود و اين امر بديع و
ناممكنی نيست.
انحصارگران قدرت در هر جای كره خاك،
دير يا زود در بن بست مشروعيت ملی
قرار می گيرند و امكان ادامه روشهای
يك جانبه اعمال قدرت برايشان نامهيا
خواهد شد. ذات انحصار در قدرت،
ناكارامدی در حكومت را بدنبال دارد.
جماعتی كه حاضر نشوند عقل های
ناوابسته شهروندان دلسوز و آگاه را
ارج بگذارند، لاجرم پيرامون خويش
متملقان و چاپلوسان سبك مغز را جمع
خواهند كرد؛ و نوقدرتان حقير را فاصله
تا حكمرانی خوب از زمين تا آسمان است.
چنين است كه دير يا زود اوضاع از
سامان خارج خواهد شد و ملك و حكومت
راه از هم پاشيدگی را در پيش خواهد
گرفت. در چنين شرايطی دو راه بيشتر در
پيش نيست. يا اين است كه چشم بر
اضمحلال و نا بسامانی فرو خواهند بست
و به دروغ از يكديگر تمجيد خواهند كرد
تا صدای طبل های ميان تهی گوشها را از
صدای فرو شكستن ستونهايی كه موريانه
تا اعماق آنها را پوك ساخته است غافل
سازد. و يا اينكه اگر اندك عقلی باقی
مانده باشد كه لااقل منافع دراز مدت
خويش را تشخيص دهند دست به دامان
عاقلان و ناصحان خواهند شد و شايد چند
صباحی راهی باز شود تا كاری بشود كرد.
اگر صبوری باشد و حركت، اگر نشاط باشد
و اميد و اگر ملتی بتواند خود را در
سخت ترين شرايط زنده و فعال نگه دارد
و خاكستر ياس و انفعال را از خويش
بزدايد، دير يا زود زمانی خواهد رسيد
كه انحصارگران قدرت ناچارند برای
پرهيز از سقوط حتمی راه را بر
خدمتگذاران و ناصحان شفيق بگشايند،
ولو برای مدتی! شايد اغلب ملتها هرچه
به دست آورده اند در همين فرصتها بوده
است.
خدا
رحمت كند مرحوم منوچهر خان از بستگان
نسبی ما كه همان طور كه راه می رفت
ازش نمك می ريخت. يك بار تعريف می كرد
بچه كه بود مادرش آش نذری پخته بود و
او به اصرار يك قاب قدح بزرگ با پياز
داغ نعناع داغ سفارشی برای آقا معلم
تهيه كرده بود و در خانه آنها برده
بود...
الغرض، مادر منوچهر خان (خدا بيامرزد
هر دوشان را) بعد از دقايقی متوجه می
شود كه منوچهر شادی كنان به خانه بر
گشته و بشگن زنان می گويد: ننه ننه،
مو (به لهجه اراكی يعنی من) قوولم.
بنده خدا منوچهر خان ظاهرا نگران
امتحان تجديدی اش بوده. مادرش می
پرسد: مگه آقا معلم چی شی گفت؟ و او
جواب می دهد: آش را كه گرفت گفت
ايشالا قوول باشه!
حالا حكايت اين رئيس جمهور ماست. بعد
از دو سال گرد و خاك بی حاصل در قضيه
هسته ای آخرش آمديم به آنها قول داده
ايم كه ظرف سه ماه به همه سؤالها و
ابهامهای بيست و چند ساله آژانس جواب
ميديم. كاری به اصل اين داستان ندارم
كه می شد چهار سال پيش هم اين كار را
كرد و اين همه خسارت نداد (اگر واقعا
قصد، دادن پاسخ های قانع كننده باشد).
حالا البرادعی اين را در گزارشش آورده
و مثبت تلقی كرده، اما هنوز نه به
باره نه به داره. كو تا ماه دسامبر كه
اين پاسخ ها داده شود و احتمالا هفته
ها هم طول بكشد تا آژانسی ها بررسی
كنند، و آن وقت كدام بخش آنرا بپذيرند
و كدام بخش را نپذيرند و تازه روی
آنها كه پذيرفته اند كه ما راستش را
گفته ايم چه قضاوتی بكنند، اوووه اين
قصه سر دراز داره! اونوقت رئيس جمهور
خوش قلب ما می فرمايند: آقا تموم شد،
تبرئه شديم، پرونده هسته ای مختومه
شد، اين منم... يك چيزی شنيده و يك
چيزی می گويد.
اما خودمونيم، ز هر طرف كه شود كشته
سود اين آقاست. ملوانهای انگليسی را
می گيرند ايشان ژست ستيزه جويانه اش
را می گيرد، با آن وضع آزاد می كنند
ايشان ژست صلح جويانه اش را می گيرد.
سانتريفوژها به چرخش در می آيد ايشان
ژست "ما می توانيم" اش را می گيرد،
يواشی از كار باز می ايستد و به توافق
با آژانسی ها می رسند، باز هم ايشان
ژست "اين ما بوديم كه پرونده را
مختومه كرديم" می گيرد. خلاصه بايد
ديد در هر زمان و هر روز چه چيزی سوژه
مناسب برای ژست گرفتن است.
برپايی
سفرههای مذهبی در ايران كه محفلی
زنانه است و سابقهای طولانی در
كشورمان دارد و همواره مذين به
نامهای ائمه و معصومين " مثل سفره
حضرت ابوالفضل (ع)، حضرت رقيه (س) "
بوده است اين روزها بساطی برای
خوشگذرانی، خريد و فروش، بنگاه
ازدواج، فالگيری، سحر و جادو و محفلی
برای شوی لباس زنان در بستر جلسه
دعاخوانی است.
در مراسم سفرههای مذهبی در گذشته
سورههايی از قرآن و دعاهايی از
مفاتيحالجنان قرائت میشد و زنان
همسايه و اقوام برای دعاكردن برای نيت
بانی كه همان صاحبخانه بود دور هم جمع
میشدند. سفره ای از نان و پنير و
سبزی، عدس پلو، آش و كاچی پهن
میكردند و هر زنی نيز به نيت تبرك،
نان و پنيری از اين سفره را برای
خانوادهاش میبرد اما امروز...
امروز...
سفره ها پر ملاط تر و رنگين شده است،
زنان برای شركت در اين مراسم ها مثل
مجالس عروسی ساعتها در آرايشگاه به
سر می برند و بهترين لباسهای خود را
با آخرين مدهای روز میپوشند.
صاحبخانه هم سفرهای را پهن میكند كه
هر چه بلند بالاتر و پر رونقتر باشد،
پرستيژ و كلاس صاحبخانه را بيشتر
میرساند.
مجلس گردانی به نام "خانم جلسه ای"
نيز به اين مجالس دعوت میشود كه هم
قرآن و دعا میخواند، هم مداحی و
مولودی خوانی میكند و هم احكام دين
را تفسير می كند. (البته در دهه ۵۰
اين مجلس گردانها مرد بودهاند.) اين
روزها خانمهای جلسهای
حقالزحمههايی بابت يك تا ۲ ساعت
حضور در مجالس میگيرند كه رقمی بين
۲۰ تا ۲۰۰ هزار تومان است و خانم
جلسهای هر محلهای نيز با كمكهای
مالی زنانی كه در اين جلسات حاضر
میشوند سيستمهای صوتی میخرند تا
حنجره شان خيلی آسيب نبيند.
در اين مجالس زنان برای مسائل خصوصی
هر خانوادهای هم دعا میكنند. مثلاً
خانم جلسهای در ميكروفون اعلام
میكند " برای سبز شدن دامان فلان
خانم همه يك صلوات بفرستيد" (كنايه از
بچه دارشدن)
خرافهها نيز به اين مجالس راه پيدا
كردهاند بطوری كه دختران دم بخت حاضر
در مجلس را دور هم مینشانند و هر
آنچه كه ته مانده سفره است روی سر
آنها میتكانند تا "سفيدبخت" شوند. يا
اينکه "کاچی" سفره حضرت رقيه را اگر
زنها به خانه می برند هيچ مردی نبايد
آن را بخورد. برای مردها حرام است...
يا اينکه اگر مجلس سفره در يک مناسبت
شادی مثل ولادت يکی از ائمه و امامان
برپا باشد می گويند هر کسی که برقصد
حاجت می گيرد و ....
جالبتر اينكه تفاسير مدرنی از احكام
دين را از زبان خانم جلسه ایها در
اين مجالس میتوان شنيد. بطور مثال
اينكه " نماز خانمها با لاك ناخن
مشكلی ندارد، مهم اينست كه دختران ما
نماز بخوانند و بعداً خودشان به اين
نتيجه میرسند كه بايد بدون لاك، نماز
بخوانند..."
در حاشيه اين مراسم، زنان، انواع
لباس، لوازم خانه، لوازم آرايش و...
را برای فروش میآورند و با استقبال
خوبی هم مواجه میشوند.
البته در همه چيز استثنا وجود دارد،
اما عموم اين مجالس به سمت و سويی غير
از هدف اصلی شان می روند. اينها همه
را گفتم تا بگويم اين مجالس مذهبی كه
به اسم حضرت ابوالفضل و... شكل
میگيرد روزگاری فقط مجلس دعا بود،
اما امروز تنها بهانهای برای جمع شدن
زنان محله و خويشاوند دور همديگر است
تا داشته های هم را به رخ يكديگر
بكشند، به چشم و هم چشمیهايشان دامن
بزنند، با سحر و جادوهايی كه
میخوانند زندگیها را از هم بپاشانند
و در پايان مراسم هم بزن و برقصی به
راه بيندازند.
همه چيز يک جور ديگر شده...
شهرگان-
می گويند در اين باره چيزی ننويسيد!
خبرنگاران روزنامههای تهران هم وقتی
به اين مورد می رسند سکوت میکنند و
درپاسخ به انتقادات و پرسشهای
مخاطبانشان درباره اين سکوت تنها
مصوبات ابلاغ شده از سوی شورای امنيت
ملی را تکرار می کنند!
سايتها و خبرگزاری ها هم فقط و در
چند مورد محدود به اين موضوع می
پردازند و صدا و سيما هم که تکليفش
روشن است!
چرا؟ به راستی چرا نبايد درباره منصور
اسانلو، محمود صالحی و ساير فعالان
کارگری اين وطن خبری يا يادداشتی
نوشت؟ ما روزنامهنگاريم. واقعيت اين
است که نخستين وظيفه روزنامهنگاران و
رسانههايشان خبر رسانی و آگاهیبخشی
است. در چند هفته گذشته هيچ کدام از
روزنامههای تهران خبری يا مطلبی
درباره اسانلو که پس از گذشت 50 روز
بازداشت موقت، هنوز در زندان به سر می
برد و تا کنون با خانواده اش ملاقات
نکرده منتشر نکرده اند.
مطبوعات کشور تا امروز خبری از محمود
صالحی نماينده کارگران کرد شهرستان
سقز درج نکردهاند. حتی نمی دانند که
او اين روزها و پس از محکوميت يکساله
اش بدليل فعاليت سنديکائی در بستر
بيماری است و بيم آن می رود به علت
تشديد بيماری کليوی و عدم صدور مجوز
انتقال به مراکز درمانی جانش را از
دست بدهد.
بايد نوشت، بايد گفت و بايد روايت
کرد. روايتی تلخ از آن چه که بر
کارگران اين سرزمين می گذرد. فعاليت
های صنفی و تاسيس سنديکا برای
کارگرانی که دوران استبداد پهلوی را
سپری کردهاند و اکنون دوران جمهوری و
روزگار فعاليت های مدنی را تجربه می
کنند. نقطه آغازی در راه تساوی طلبی و
عدالت جويی. جنبش کارگری و فعالان
تشکلهای مستقل کارگری اين روزها
دريافتهاند که تنها راه محدود سازی
ترکتازیهای کمپانیهای خصوصی و يک
جانبه گرايی کارفرمايان اقتصادی و
صاحبان صنايع نهادهای مدنی و
تشکلهای صنفی است. سنديکا کارگران
شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و
تشکيلات صنفی خبازان سقز تنها
تشکلهای مستقل وغيردولتی اند که در
ايران روش تلاشهای مدنی و اعتراضات
مسالمت آميز را دنبال میکنند و
میکوشند تا با بازخوانی قوانين موجود
و بهره گيری از ظرفيتهای مغفول قانون
اساسی و قانون کار، راهی به سوی احقاق
حقوق خود بيابند.
روايت کارگران اما زمانی تلخ تر
میشود که هر روز شاهد احضار و حبس
ايشان هستيم و از سوی ديگر سکوت
رسانهها و بیخبری افکار عمومی از
وضعيت ايشان ماجرا را درد آلودتر
میکند.
ما می مانيم وروايت می کنيم. اگرچه
ممکن است مجالی برای خبر باقی نمانده
باشد و فضايی برای روايت ماجرا وجود
نداشته باشد. روايت من اما روايت
زندگی غم آلود کارگران است.