سخنرانی کارگری رهبر با خواست های صنفی، امتياز
می خواهند و دولت را مختل می کنند
نگذاريد
فاتحه قانون کار را بخوانند!
صحنه هائی از مراسم روز جهانی کارگر که
امسال در قلب تهران برگزار شد و عليرغم
همه تدابير امنيتی و انتظامی، در استاديوم
ورزشی امجديد "شيرودی" محصور نماند و به
تظاهرات خيابانی انجاميد. تابوت قانون
کار، ديدنی ترين نمايشی بود که امسال
کارگران به نمايش گذاشتند.
تزویر و ریا، مثل خشونت، مانند رشوه
خواری، دروغگوئی، چند چهرگی و همانند همه
پدیده های نا میمون دیگری که شاهدیم، خود
به خود در جامعه نروئیده. ماهی از دُم
نگندیده، بلکه از سر خراب شده است. فیلم
مستند این مصاحبه انتخاباتی احمدی نژاد جز
این را نشان میدهد؟
سخنگوی پليس تهران:
قصد قشون کشی نداريم!
در سطح شهر، ميادين و مراکز تجاری مستقر شده ايم
سرگذشت اول ماه مه در دوران شاه و در ج.ا
روزجهانی کارگر
مستقل از حکومت بايد برگزار شود
يک گزارش
شهری، از تهران طرح "حال
گيری خيابانی"
باعث شد مردم دهان باز کنند بسيج و حراست در دانشگاه ها با هم زاويه
پيدا کرده اند و کم کم بايد منتظر
مغضوب شدن دانشجويان بسيجی بود. امروز اگر انتخابات شود، احمدی نژاد
چند صدهزار رای بيشتر نخواهد آورد.
لوموند ديپلماتيک فارسی آوريل منتشر شد بخش
اول مقالات ماه آوريل و تعدادی از مقالات ماههای
گذشته لوموند ديپلماتيک فارسی روی سايت اينترنتی
اين نشريه قرار گرفت. دراين شماره:
از
اتم
به
حجاب خيال
کردند
اولی حل شده آمدند سراغ دومی
سيامک زند
از چند
وقت پيش، اصطلاحی که بسيار زياد در
جامعه شنيده می شود "حکومت نظامی"
است. مردم از ورود اين حجم از پليس
درسطح شهر بسيار ناراحت و نگران هستند
. در هرکجا می رويد حرف از اين بگير و
ببندهاست که البته حرف های ديگری را
هم به دنبال خود دارد. حرف مردم با رد
و بدل کردن اخبار بگير و ببندها آغاز
می شود و با شکايت از حکومت بسيجی ها
و سپاه بر مملکت و اوضاع بسيار وخيم
اقتصادی تمام می شود . ديروز هم يکی
از سردارها آب پاکی را ريخت روی دست
مردم و گفت اين طرح ادامه خواهد داشت
و مقطعی نخواهد بود و اگر اين طرح
مقطعی شد بايد ما را بيآوريد در صدا و
سيما و توبيخ کنيد. اين حرف به اين
معنی است که مردم بايد به شهری که
پليس در آن موج می زند عادت کنند.
البته اوضاع در شهرستان ها از تهران
وخيم تر است. برای اين که جوانها دور
هم جمع نشوند و حرف های گنده گنده
نزنند تمام قهوه خانه ها تعطيل شده
است. نه تنها قهوه خانه ها، بلکه
اماکن تفريحی ديگر مثل گيم نت ها . در
واقع حکومت عملا به طور غير مستقيم در
کل کشور جار می زند که شرايط جنگی است
و مردم هم زيرکانه اين پيام را دريافت
کرده اند. هيچ کس از مردم سئوال نمی
کند که آيا راضی هستيد برای دستيابی
به انرژِی هسته ای که از راه های ديگر
هم می توان به آن دسترسی پيدا کرد
اوضاع اقتصادی و همين ازادی های
محدودی هم که داشتيد را از دست بدهيد؟
و اين حجم وسيع از پليس را در سطح شهر
ها تحمل کنيد. هيچکس از مردم سوال نمی
کند که شما ايرانی اتمی می خواهيد يا
ويرانه ای اتمی؟ تمام شواهد در اين
چند وقت نشان می دهد که مردم پتانسيل
يک انفجار را دارند. جامعه فعلی ايران
نشان می دهد که حکومت حتی اگر به خيری
و خوشی مسئله هسته ای را حل کند بعد
از آن بايد خود را برای مبارزه با
مردم آماده کند و ظاهرا فکر کرده اولی
حل شده و در تدارک دومی است!
می خواهم
واژه کار را روی سطح خورشيد عبور داده
تا با لبخند زندگی سفره خالی مادرم را
که با دست های عاطفه اشک های جاری اش
را پاک ميکند، رنگين کنم.
می خواهم ترانه های کار را زمزمه کنم،
برای برادرم که به دنبال مداد های
رنگی اش می گردد تا سفره ر نگينی
نقاشی کند، شايد که از فرط سرور واژه
گرسنگی را از ياد ببرد.
می خواهم به هنگام که واژه بيکاری در
فضای خانه مان موج می زند، روز اول
ماه مه، سفره محبتی در کنار اشک های
مادرم مهيا کنم و با بچه های همسايه
که گرسنگی را پشت لبخند های هميشه
شيرين شان پنهان ميکنند، شادی روز کار
را جشن بگيريم.
می خواهم شکوه روز اول ماه مه را،
آنجا که ماه ها ست پدر حقوقی دريافت
نکرده، در لحظاتی که مادر اشک چشمانش
را پنهان می کند و نگاه مهربان تحقير
شده اش در بن بست روزهای گرسنگی
پژمرده می شود، باز گويم.
می خواهم روزهای نفرين شده را در شکوه
اول ماه مه ، روزهای به بند کشيده شدن
کارگرانی که همسران شان با کوله باری
از غم، با دست های خالی، محبت را بين
بچه های شان تقسيم می کنند و فرياد
بيکاری را به گوش جهانيان می رسانند،
باز گويم.
باشد که دگر بار برادرم با مداد های
رنگی اش تصوير گرسنگی را بر سفره خالی
اش نقاشی نکند.
تاجزاده
را چه بپسنديم و چه نه؛ تقريبا همه
قبول دارند که آدمی خوشمشرب است و در
همه حال، اهل حال و شوخی. اما پريروز
که او را ديدم، چنين نبود. در جلسهای
که داشتيم، بحث انتصاب «روحالله
حسینیان» بعنوان مشاور سیاسی-امنیتی
رییسجمهور شد. تاجزاده گرچه حرفهای
هميشگیاش را میزد و از تکميل شدن
ترکيب ستاد ضداصلاحات و حاکم شدن حلقه
قتلهای زنجيرهای در عالیترين سطوح
دولت حرف میزد، اما نوعی بهت با
چاشنی لبخندی تلخ بر صحبتهايش حاکم
بود. نمیدانم نام حسی که داشت را چه
بايد گذاشت؟ شايد «از دست رفتن
همهچيز»...
ماجرای
کشتار دانشجويان و استادان در دانشگاه
فنّی ويرجينيا همچنان تازه است. فيلم
ها ، عکس ها يی که از چو سوانگ هوی
دانشجوی آمريکايی-کره اي(جنوبی) در
همان روز حادثه، درست بعد از کشتن
دونفر و نيم ساعت پيش از کشتار بقيه
توسط قاتل پست شده است. نکته های جديد
و جالبی را برای همه به همراه دارد.از
همه مهمتر بر روی واژه ای که با جوهر
قرمز روی بازوی چو خالکوبی شده، يا
نوشته شده؛ تاکيد بسياری می شود. روی
بازويش نوشته:
Ismail Ax
اين واژه تبديل به معرکه آراء شده
است. نکته مورد نظرم تاکيد بر اين
واژه نيست. چيز ديگری ست اجمالا برای
اين واژه دست کم پنج روايت ديدم!
الف- اين واژه اشاره به اسماعيل است,
که داستان قربانی شدنش در قرآن آمده؛
تبر هم اشاره به تبر ابراهيم است که
با آن بت ها را شکست.اين ها نشانه اين
است که چو گرايش اسلامی آن هم از نوع
بنيادگرايی- نظامی اش داشته. کشتاردر
ويرجينيا يک عمل تروريستی- اسلامی
است!
ب- اين واژه بودايی است و اشاره به:
Salami XI دارد، که به مفهوم نمک زدن
زمين است. يا همان مفهوم نجات بخش،
عدد يازده نيز رمزو نشانه ی رهبر
فرهمند نجات بخش است.
ج- اين واژه اشاره ای به همان اسماعيل
زمان معروف هرمان ملويل است، که دوست
ناخدا ارهارت بود و به شکار نهنگ سفيد
رفتند.
د- اين واژه اشاره به خواننده ترک
اسماعيل يک است.
ه- اشاره به شهری است که با عنوان
"بزچران" پنجاه سال پيش سروده شده
است.بيتی از آن شعر اين است:
" ردّ تبر اسماعيل بر تنه درختان وحشت
زده ی سدر ..."
همه ی اين حرف ها برای اين است که
نکته اصلی ناگفته بماند. نکته اصلی
جوهر و اساس فرهنگ امريکايی است که
تفنگ نماد آن است. جان هوارد نخست
وزير استراليا به روشنی به اين نکته
اشاره کرد. در تحليل کشتار ويرجينيا
به صراحت گفت:" فرهنگ تفنگ چنين
فجايعی را به بار می آورد"
همين سخن را چارلز رنگل؛ سناتور
دموکرات؛ از زاويه ديد خودش تبيين
کرد:" ماجرای کشتار ويرجينا تصميم ملی
استفاده از اسلحه و قوانين آن را
تغيير نمی دهد...اين يک فرهنگ و منش
است.اسلحه ام را از کنار دستان سرد
جنازه ام بر ندار!"
امريکايی ها متکی بر اسلحه هويت خود
را شکل داده اند.اول مردم بومی
امريکا-سرخپوستان را قتل عام کردند،
آمريکايی محبوب و نماد فرهنگی اين
برهه جان وين است. در مرحله دوم با
تفنگ و جنگ های پارتيزانی انگلستان را
شکست دادند و در مرحله جديد بيش از
700 پايگاه نظامی امريکا در سراسر
دنيا نشانه همان فرهنگ تفنگ است. جرج
بوش همان چوسوانگ است؛ البته ضربدر
هزاران؛ در بغداد فقط 900 هزار کودک
يتيم زندگی می کند. مردم عراق و
افغانستان و...قربانيان همين فرهنگ
اند که گاهی در درون جامعه امريکا سر
باز می کند. مک وی در اکلاهما و چو
سوانگ در ويرجينيا تا فردای ديگری.همه
آن داستان ها در مورد اسماعيل و نقش
بازوی چو برای اين است که اين نکته ی
اساسی ناگفته بماند. فرهنگ تفنگ؛ يا
به قول مولانا: سرهنگی و فرهنگی.